خروسجنگی (طلیعه نوگرایی)
انجمن خروسْجنگی به گروهی از هنرمندان نوگرای ایرانی اطلاق میشود که در سال ۱۳۲۷ هجری شمسی در تهران گرد هم آمدند. این انجمن که ترکیبی از نویسندگان، شاعران و نقاشان را در خود جای داده بود تلاشی بود در جهت همراهی و همگامی با نوآوریهای هنر مدرن اروپا.
با مرگ کمالالملک در ۱۳۱۹ شمسی و تدریس اساتید غیرایرانی و غالباً فرانسوی در دانشگاهها و همچنین ادامهی تحصیل بعضی دانشجویان ایرانی در اروپا، موجی از تجدد و نوگرایی در میان نسل جوان ایرانی به راه افتاد. در همین سالها بود که ایدهی اصلی انجمن هنری خروسجنگی ابتدا توسط جلیل ضیاپور یکی از همین دانشجویان نوگرایی که به تازگی از پاریس به تهران بازگشته بود، مطرح شد.
ضیاپور بر آن بود تا دیدگاههای تازهای را در قالب انجمنی هنری وارد فرهنگ ایرانی کند. انجمن خروسجنگی توسط خود ضیاپور و تنی چند از دوستان پیشروِ او تأسیس شد. ترکیب این گروه متشکل بود از غلامحسین غریب که نویسنده بود و بعدها به موسیقی گرایش پیدا کرد و از اعضای مؤسس ارکستر سمفونیک تهران شد، حسن شیروانی که نمایشنامهنویس بود، مرتضی حنانه که موسیقیدان بود و البته خیلی زود به دلیل اختلافنظر از گروه جدا شد و منوچهر شیبانی که شاعر، نقاش و گردانندهی گروه بود. پایگاه و کانون گروه هم آتلیهی ضیاپور واقع در خیابان تخت جمشید، طالقانی کنونی در نظر گرفته شد. عنوان خروسجنگی را غلامحسین غریب با تأثیر از شعر معروف دوست شاعرش نیما یوشیج برای گروه پیشنهاد داد. علاوه بر این خروس از دیرباز در ایران نماد بانگ بیدارباش بود و در عین جلوهگری، خصیصهی جنگیبودنش نیز ساختار انتقادی انجمن را نمایان میکرد. نشان خروسجنگی را ضیاپور تحت تأثیر کاری از پیکاسو با نام خروس طراحی کرد.
نخستین شمارهی نشریهی خروسجنگی بدون مجوز نشر، ضمیمهی نشریهی قیام ایران در سال ۱۳۲۷ منتشر شد. پشت جلد شمارههای نشریه نوشته بود: زیر نظر انجمن هنری خروسجنگی (هدف ما بالا بردن سطح معرفت عمومی است.) یک سال بعد در چهاردهم اسفند در افتتاحیهی نخستین گالری تهران، آپادانا، عدهای به آنجا حمله کرده و اثر ضیاپور با نام «حمام عمومی» را با چاقو پاره کردند. حمام عمومی اثری بود که ضیاپور توانسته بود در آن محیطی سنتی را به درستی در چارچوبی تماماً کوبیستی جا بیندازد. او سال بعد تابلوی «مسجد سپهسالار» را با برشهای کوبیستی و با تکنیک رنگوروغن روی بوم کار کرد.
جلیل ضیاپور که از او به عنوان پدر نقاشی مدرن ایران نام برده میشود در سال ۱۲۹۹ شمسی در بندر انزلی متولد شد. ضیاپور با اتمام تحصیلات اولیه برای فراگیری موسیقی راهی تهران شد اما در خلال جنگ جهانی دوم بسیاری از معلمان موسیقی که اکثراً اهل چک بودند ایران را ترک کردند و ضیاپور به ناچار درسش را در هنرستان کمالالملک که پس از تبعید او مدرسهی صنایع مستظرفه نام گرفته بود، ادامه داد. ضیاپور در ۱۳۲۰ وارد هنرکدهی هنرهای زیبا شد و پنج سال بعد، شاگرد اول شناخته شد و بورسیه تحصیلی دریافت کرد. ضیاپور برای یادگیری کوبیسم راهی فرانسه شد و در سال ۱۳۲۷ به ایران بازگشت. او در مهرماه همین سال دیدگاههای هنریاش را در قالب رسالهای به نام «لغو نظریههای مکاتب گذشته و معاصر از پریمیتیو تا سوررئالیسم» منتشر کرد. او در این رساله، مکاتب هنری غربی را برای هدف اصلی نقاشی ناکافی دانست و بسیاری از آنها را قالبی برای عرضهی چیزهایی به جز نقاشی تشخیص داد. از این رو ضیاپور هر چه بیشتر به نقاشی تجریدی و انتزاعی نزدیک شد.
آثار ضیاپور دربردارندهی مضامین اصیل ایرانی است. او با سادهکردن پیکرهها و پخشکردن متوازن خطوط، نیمدایرهها، تیرگیها و روشنیهایی در ترکیببندی و همچنین پایبندی به سطوح سنتی و تلفیق آن با خطوط هندسی کوبیسم، به بیانی ویژه دست یافته است. نوع زندگی ایلیاتی و رفتار، آداب و رسوم، پوشاک و زیورآلات مردم نواحی مختلف ایران در آثار او حضور ویژه دارند. ضیاپور بر آن بود تا با ترکیب دستمایههای برگرفته از مربعِ کاشیها، و رنگهای بومی و مضمونهای زندگی ایلیاتی و در یک کلام با استفاده از هنر بومی ایران، آثاری همگون با تجربیات نوین جهانی پدید آورد. تجربهای که خود، آن را کوبیسم ایرانی میخواند. آثاری که مردم و خصوصاً زنان محلیای را بازنمایی میکنند که هویت واقعی ایرانِ آن زمان به حساب میآمدند و گویا نقاش با بهکارگیری آنها در هنر خود سعی در آشتیدادن آنها با جهان و زمان خود داشته است.
نشریه خروسجنگی بعد از پنج شماره انتشار به بهانهی بهکاربردن واژه کوبیسم که گویا برای پلیس تداعیکنندهی کمونیسم بود توقیف شد. با خروج ضیاپور و ورود هوشنگ ایرانی از پیشگامان شعر سوررئال فارسی و حسن شِیبانی، گروه بیشتر به ادبیات گرایش پیدا کرد. خروسجنگی در سال ۱۳۵۸ نیز پس از نزدیک به سی سال مجدداً فعالیت خود را برای مدت کوتاهی از سر گرفت.
خروسجنگی جریانی مدرنیستی بود که بر سنت پیشین هنر نقاشی شورید؛ سنتی که نمایندهی آن کمالالملک بود و خود برآمده از شیوهی نقاشی قرن هجده اروپا به حساب میآمد. هدف خروسجنگی بهواقع روشنگری و آشناکردن مردم و هنرمندان با درستاندیشی در هنر و مقابله با کهنهپرستی افراطی بود. ازاینرو هر گونه تجلی سنتگرایی که بهدور از واقعیات زمانه بود از طرف این جریان با زبانی انتقادی پاسخ داده میشد که رفتهرفته به تندی گرائید. به نوعی هدف اصلی انجمن خروسجنگی نوعی مخاطبسازی بود. چرا که در آن زمان نگاه و سلیقهای که در کارهای هنرمندان و نویسندگان جاری بود، فاصلهی زیادی تا نگاه و باورهای مردم داشت. از این رو خروسجنگی در آغاز سعی داشت تا نگاه مردم را با نوگراییِ برآمده از مدرنیته آشنا کند و آن چشم سنتی و شرطیشده را باز کنند به جهانی که خود میدیدند و میشناختند. این تأکید بر نوگرایی در شعر معروفی از فرخی سیستانی که به عنوان شعار انجمن انتخاب شده بود واضح است: فِسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/ سخنِ نو آر که نو را حَلاوتی است دگر.
با آنکه ضیاپور به طور متمرکز نمایندهی بخش هنرهای تجسمی گروه خروسجنگی به حساب میآید اما نمیتوان از منوچهر شِیبانی، دوست و همراه ضیاپور نام نبرد. آثار شیبانی با اینکه معدود هستند اما نشان از جسارت، نوگرائی و تأثیرگذاری هنرمند دارند. هنرمند نقاش دیگری که در دورهی دوم گروه خروسجنگی نقش کمرنگ هنرهای تجسمی را در گروه حفظ کرد، هوشنگ ایرانی بود. اثر شاخص هوشنگ ایرانی کتابچهای است به نام «چند دِسَن». او با نامگذاری این مجموعه، واژهی فرانسوی دِسَن به معنای طرح را بین هنرمندان ایرانی رایج کرد.
ضیاپور دربارهی اهداف خروسجنگی گفته بود: «من خواستم هویت ملیمان را با الهامگیری از مواریث خود به دنیای نو وارد کنیم بیآنکه مقلد باشیم یا اینکه بگذاریم مقلد باشند. ما بر مبنای شعار خود، هیچ عقبگرایی و واپسگرایی را بیپاسخ نمیگذاشتیم و تا جایی که آگاهیهای ما اجازه میداد، عوامل بازدارندگی و سودجویی را به طور قاطع برکنار میزدیم و افشاگری میکردیم.»
شمار زیادی از آثار جلیل ضیاپور امروز در موزهی هنرهای معاصر تهران نگهداری میشوند.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *