۹. دقیقه نود
امروز میخواهیم درباره یک چیز جالب حرف بزنیم. درباره موقعیتی که همهمان به هر حال یک بار را در آن گیر کردهایم، دستکم یک بار: دقیقه نود.
فهیمه خضر حیدری: این از آن موقعیتهایی است که خیلی میشود با آن وضعیت امور را در جامعه ایرانی توضیح داد. خود من البته اینجا بگویم که سلطانِ دقیقه نود هستم. مثلا دو هفته برای کاری وقت هست، اما من در یک ساعت آخر انجامش میدهم. خوب هم انجام میشود در نهایت اما میشود این طوری هم نگاه کرد که فشاری که با این کار، فرد و در مقیاس بزرگتر جامعه تحمل میکند برای این شکلی کارها را انجام دادن، بهنوعی بهرهوری ما را کاهش میدهد.
حسین قاضیان: حالا از شنوندگان ما پنهان نباشد که ما خودمان داریم این برنامه را در دقیقه نود انجام میدهیم.
فهیمه خضر حیدری: (میخندد) حالا لازم بود این را بگویید؟
حسین قاضیان: حالا دیگر. صداقت است. ممکن است خواننده یا شنوندگان ما را بکشد. (میخندد).
حالا شما میگویید که من دقیقه نودی هستیم، من گاهی اوقات از دقیقه نود هم رد میشوم و کار را در وقت اضافه انجام میدهم. آخرش هم خیلی ناراضی نیستم یعنی میبینم که در آن نود دقیقه خیلی کارهای دیگر انجام دادهام و در وقت اضافی که کار را انجام میدهم میبینم که اتفاقا بهرهوریاش بالاست یعنی در یک فرصت کوتاه آن کاری را که مثلا قرار بوده در دو هفته انجام دهم انجام میدهم. چون کل آن کار در واقع فقط یک روز وقت می برده و خیلی هم ناراضی نیستم. گرچه فشار اضطرابیِ آن دو هفتهای که کار را انجام نمیدهم کماکان با من هست. ناخرسندیاش هست. ولی موقعی که انجام میدهم میبینم که اتفاقا کیفیت کار خیلی هم بد نشده، شاید به خاطر این که مثلا مدت زیادی روی آن فکر کردهام و توانستهام آن را به جای دو هفته در عرض یک روز انجام بدهم. بنابراین گرچه ممکن است خیلی ناگهانی یا غیرمترقبه باشد ولی من خیلی ناراضی نیستم از آن.
فهیمه خضر حیدری: عجب. پس خیلی ممنون. خدانگهدار. چون موضوع برنامه منتفی شد و به این ترتیب خیلی هم خوب است دقیقه نود باشیم. (میخندند). اما به هر حال به نظر من بد نیست که ببینیم اصلا حالا چه خوب است یا بد است، چرا ماها این طوری هستیم؟ چرا ماها دقیقه نود هستیم؟ آیا اصلا چیزی به نام زمان، برای ما فقط یک کلمه است؟ یا این که ما مفهوم دقیق یا ارزش اقتصادی زمان را میدانیم؟
حسین قاضیان: به هر حال ما که این را میدانیم که زمان جنبه روانی و اجتماعی هم دارد و فقط یک امر فیزیکی نیست و جامعههای مختلف به شیوههای متفاوتی زمان را درک میکنند و با آن روبهرو میشوند.
شاید آن تحقیق مشهور را خاطرتان باشد که ساعتهای در مکانهای عمومی کشورهای مختلف را اندازهگیری کرده بودند و همان طور که انتظار میرود دیده بودند که کشورهای توسعهیافته یا به اصطلاح پیشرفته ساعتهاشان دقیقتر است. چون احتمالا مردم آنجا به ساعتهای دقیقتری نیاز داشتند.
ولی ما اگر برویم دو دقیقه در صف نانوایی باشیم و بعد بگوییم که دو ساعت است که اینجا ایستادهام، بنابراین شاید دو دقیقه و دو ساعت خیلی هم برای ما تفاونی نداشته باشد، پس اگر ساعتهای عمومی شهرمان هم حالا خیلی دقیق نباشد اهمیتی نداشته باشد. ولی اگر بخواهیم روی این موضوع متمرکز شویم یعنی مسئله دقیقه نود بودن را به زمان و درک ما از زمان نسبت بدهیم من فکر میکنم غیر از مسائل اجتماعی، پای جنبههای انسانی عامتری هم در پیش بیاید. چون این موضوع که فقط منحصر به جامعه ما نیست. در جامعههای پیشرفته هم این مسئله دقیقه نود و به تعویق انداختن کار مسئله بوده و روانشناسان و جامعهشناسان در موردش صحبت کردهاند. بنابراین انگار عامتر از آنی است که فقط به جامعه خود ما منحصر باشد و اگر این طور است ما هم باید دنبال دلایلی فراتر از یک جامعه خاص مثل ایران بگردیم. مثلا اگر بنیان تکاملی و زیستی و روانی دارد، آن را هم بررسی کنیم.
فهیمه خضر حیدری: دارد؟ یعنی به نظرتان بنیان تکاملی هم دارد؟
حسین قاضیان: بله به نظر میآید که بنیان تکاملی دارد. ما ممکن است دقیقه نود بودن را با مسئله تنبلی هم پیوند بدهیم. یعنی این که بگوییم حالا ولش کن، حالا بگذار راحت باشم، حالا بگذار خوش باشم یا کارهای دیگر را انجام دهم...یعنی یک مقدارش از طریق مفهوم تنبلی هم قابل توضیح است. آن وقت اگر از دید تکاملی نگاه کنیم میدانیم که به لحاظ تکاملی انسانها برای بقای خودشان همیشه سعی کردهاند که انرژی خودشان را ذخیره کنند. تنبلی در واقع مهمترین یا اولیهترین چیزی است که ممکن است آدمها دنبالش باشند تا این که بخواهند یک فعالیتی انجام دهند.
به این ترتیب از لحاظ تکاملی و آن ذخیره انرژی که ما عادت کردهایم داشته باشیم برای کارهای ضروری مثل شکار یا دنبال غذا رفتن یا حفظ خودمان در برابر خطرات طبیعی. این هنوز در ما باقی مانده و ما بیشتر در وهله اول و به اصطلاح طبیعتا تمایل داریم که کاری انجام ندهیم و شاید این یک نوع مشوق درونی است برای این که هی کار را به تعویق بیاندازیم و از تنبلی و آسودگی که البته پشت آن ذخیره کردن انرژی هم هست لذت ببریم.
تا برسد به بنیانهای زیستی مثلا ساختار یا کارکرد مغز. یا بنیانهای روانی و دلایلی که بشود از آن طریق توضیح داد.
فهیمه خضر حیدری: جالب است گفتید بنیانهای زیستی یا مثلا به مغز اشاره کردید. من چون هم مبتلا هستم به این قصیه و هم میخواستیم این برنامه را تهیه کنیم، به چند تحقیق نگاه کردم.
همان طور که گفتید ابعادی از مسئله فقط مال جامعه ما نیست. در جامعه انگلیسیزبان یا غربی هم راجع به آن زیاد نوشته شده.
انگلیسیها به آن میگویند procrastination
ما هم میگوییم پشت گوش انداختن، به تأخیر انداختن، عقب انداختن همه کارها. فردا، فردا، حالا فردا این کار را میکنم، یا مثلا از اول هفته آینده، یا بعد از این سفر یا از ماه آینده، کلا همیشه یک بعدا هست که ما میخواهیم کارها را آن موقع انجام دهیم.
انگار یک اعتمادی داریم به این که فردا حتما وجود دارد در حالی که اصلا کدام فردا؟ الآن که وجود و حضور دارد چرا همین الان کار را انجام ندهیم؟ تحقیقی که من میخواندم راجع به این توضیح میداد که این خیلی به ساختار مغز افراد هم بستگی دارد. یعنی فقط تربیت و جامعه نیست.
این تحقیق نشان میدهد که اندازه آمیگدال مغز −در فارسی واژه بادامه را برایش پیشنهاد دادهاند− بسیار موضوع مهمی است. بادامه یک عضو کوچکی است شبیه بادام در لوب گیجگاهی مغز که در کسانی مثل من که کارها را مدام به تأخیر میاندازند خیلی بزرگ است. بزرگتر از بقیه است.
این بادامه حالا چه کار میکند؟ مسئول پردازش احساسات و کنترل انگیزههاست. بعد یک بخش دیگر در مغز هست که این بخش مسئول مدیریت کردن احساسات موازی و کنترلِ چیزهایی است که حواس و تمرکز را از بین میبرند.
این بخش هم در افرادی مثل من خیلی باریکتر و کوچکتراست.
یعنی حواس آدمهایی از این دست بیشتر و راحتتر پرت و تقسیم میشود.
به این ترتیب میخواهم در تأیید حرف شما بگویم که بخشی از این موضوع هم به ساختار مغز ما مربوط است که البته تحقیقات دیگری نشان میدهند که انسان حتی میتواند به بعضی از محدویتهای ژنتیک خود با تربیت و محیط درست غلبه کند و آن را تغییر دهد.
حسین قاضیان: حالا کوچکی آن بخش که مسئول کنترل است از یک طرف، یک عامل دیگر هم که در این تحقیقات به آن اشاره شده ارتباط ضعیف بین آن آمیگدال و این بخش است. ایم هم باعث میشود که این بخش نتواند آن بخش را که مربوط به انگیزههاست کنترل کند و در واقع مدیریت احساسات را به دست بگیرد. خود این هم یک عامل میشود که ما کار را به تعویق میاندازیم و بیشتر از این که احساساتمان را مدیریت کنیم به آن تن میدهیم. به این ترتیب همان طور که شما هم گفتید میشود نسبت به بنیانهای مغزی و عصبی هم توجه داد و این تأکیدی است که ممکن است موضوع انسانی هم باشد و لزوما اجتماعی یا مختص مثلا جامعهای مثل جامعه ما نباشد.
فهیمه خضر حیدری: یکی از چیزهایی هم که فکر میکنم خیلی اثر دارد در این موضوع یا در تحقیقات هم میتوانیم بخوانیم و حتی مشاهدات ما میتواند آن را بهگونهای تأیید کند این است که وضعیت روان ما چگونه است. مثلا میگویند که به یک شخص افسرده مثلا نگویید که بلند شو از جا، ورزش کن، برنامهریزی کن یا از وقتت استفاده کن. چون او اصلا نمیتواند از جای خود بلند شود که بخواهد این کارها را بکند یا کارش را سر موقع انجام دهد. بنابراین میرسیم به این که وضعیت روانی ما چقدر اثر دارد روی وقتشناسی ما؟
حسین قاضیان: یک چیزی که ممکن است در اینجا نقش داشته باشد این است که ما ممکن است مشکلات بیرونیای داشته باشیم. اعم از مشکلات بدنی و جسمی یا روانی که آنها مشکل دقیقه نود را ایجاد یا تشدید کند. مثلا افسردگی و اضطراب هر دو میتوانند دلایل این باشند. چون به هر حال یکی از جنبههای مهم افسردگی این است که ما کارها را به تعویق میاندازیم و کارهای معمولمان را انجام نمیدهیم و دقیقه نودی بودن هم یکی از آن جنبههای مشترک با پیآمدهای افسردگی باشد. به این ترتیب ممکن است آنها عاملی باشد که این موضوع را تشدید یا ایجاد کند. ولی چیزهای دیگری هم هست.
مثلا ترس از شکست. ترس از این که ما نتوانیم آن کاری را که قرار است انجام دهیم انجام دهیم و به همین خاطر هی آن را به تعویق بیاندازیم و از خودمان دورتر کنیم چون میخواهیم آن را پس بزنیم یا اصلا ناشناخته بودن آن کاری که میخواهیم انجام دهیم خودش باز دوباره ایجاد ترس از شکست میکند. گاهی اوقات جنبه مثبتی ممکن است وجود داشته باشد. میخواهیم یک کاری را خیلی عالی انجام دهیم که موی لای درز آن نرود و هی در اطراف آن میچرخیم تا ببینیم که چطور ممکن است این کار بهتر دربیاید و خود این عملا باعث میشود که کار به تأخیر بیفتد. گاهی اوقات ترس از این است که ما غیر از این که شکست بخوریم آن نوع از موفقیتی را که از ما انتظار میرود نتوانیم برآورده کنیم. چون یک شکست عمومی هست. یعنی یک معیارهای عمومی ممکن است وجود داشته باشد که ما به آن معیارها نرسیم و این شکست تلقی شود ولی گاهی اوقات ممکن است یک انتظار خاصی از من یا شما هست که آن انتظار ممکن است حتی بالاتر از معیارهای عمومی باشد و ما مایلیم که آن را انجام بدهیم.
مثلا من دانشجویی هستم که قرار است مقالهای را به استاد ارائه کنم و استاد فکر میکند من دانشجوی خیلی خوبی هستم و من انتظار دارم که خیلی بهتر از معمول یا بهتر از دیگران مقالهام را بنویسم و هی این کار را به تأخیر میاندازم.
گاهی اوقات هم دلایل دیگری دارد مثلا این که من به یک کارهای جزئی و آسانتر متوسل میشوم برای این که آن کار را انجام ندهم. یک نوع فرار یا گریز یا جانشین کردن یک چیز دیگر با یک چیز دیگر است تا من بتوانم دلیل و توجیحی بیاورم که چرا آن کار را انجام ندادهام. پشت آن در واقع پنهان شوم و خیال کنم که دارم کاری انجام میدهم. اینها ترفندهای روانی است که ذهن ما به ما میزند برای این که یک کاری را انجام ندهیم و بیاندازیم به دقیقه نود.
فهیمه خضر حیدری: برای من این موضوع هم مطرح است که آیا میتوانیم این مسئله را بررسی تاریخی هم بکنیم؟ منظورم این است که من که خودم از وقتی که به دنیا آمدم جامعه ایران در حال گذار بوده تا همین حالا که چهل سالهام. همیشه در این برهه حساس بودهایم. یعنی در یک جامعهای که به دلایل مختلف و در دورههای مختلف همیشه در هر حال گذار بوده، بنابراین چیز چندانی پیش روی ما روشن نیست.
شاید بتوانیم از این منظر نگاه کنیم که به این ترتیب اصلا نمیتوانیم برنامهریزی دقیقی برای آینده موهوم بکنیم. حالا مثالهای کوچک. حتی مثلا برای یک سفر. شما میبینید خانواده غربی در پاییز امسال، بلیت و مقصد سفر تابستان سال آیندهشان روشن است. یعنی جلوتر از زمان حرکت میکنند گویا. این اتفاق را من که حتی یک بار هم در جامعه ایرانی ندیدهام. یعنی میخواهم بگویم اینها یک جورهایی شاید به هم مربوط باشد.
حسین قاضیان: اگر مسئله دقیقه نودی بودن را به مسئله نداشتن برنامهریزی بخواهیم نسبت دهیم به این شکلی که شما میگویید بله میشود. و آن برنامهریزی نداشتن و عادت نداشتن به برنامه در جامعه ما ناشی از این است که برنامه مطابق یک پیشبینی درباره آینده باید صورت بگیرد و اگر آینده این قدر مطمئن و همیشه در حال تغییر است پیشبینی هم سخت میشود و وقتی ما چهل پنجاه سال این طوری زندگی کردیم یا گذشتگانمان این طوری زندگی کردهاند ما هم یاد نمیگیریم که برنامهریزی کنیم چون چیزی قابل پیشبینی نیست که بخواهیم برایش برنامهریزی کنیم. اما اگر بخواهیم این را بیاوریم به ماجرای دقیقه نود بودن بد نیست که بین برنامهریزی و اجرای برنامه تفاوت قائل شویم.
چون ممکن است در بُد خُرد ما برنامه بریزیم مثلا من قرار است یک کار دانشگاهی را تحویل بدهم و زمانبندی مشخصی هم برای خودم داشته باشم و برنامه بریزم که چطور و در چه زمانی آن را انجام دهم.
مسئله این است که وقتی دقیقه نودی بودن پیش میآید آن نوع از اضطرابی که پیشراننده ماست برای انجام فعالیتها در زمان پخش میشود. مثلا اگر فرض کنید شما امروز باید کاری را برای فردا انجام دهید شما مثلا بیست ساعت برای این کار وقت دارید. بنابراین اضطرابِ مثبت که همیشه یک عامل است که ما کارها را انجام دهیم و اگر نباشد ما اصلا کاری انجام نمیدهیم- اگر این اضطراب در همان بیست ساعت باشد آن قدر حجماش شدید هست که ما را براند به سمت انجام کار.
اما آن کسانی که کار را میاندازند به اندازه دقیقه نود، اضطراب در مدت طولانی روی آنها اثر ندارد که بخواهند کار را پیش ببرند ولی وقتی میرسد به دقیقه نود، این اضطراب آن قدر متراکم میشود که یک انگیزه خیلی پیش برنده میشود برای انجام کار. در حالی که وقتی زمان زیادی هست این اضطراب پخش میشود در طول زمان و پخش شدناش از شدتی که باید روی ما اعمال کند برای انجام کارها جلوگیری میکند و خود این یک عامل توضیح روانی است برای این که چرا ما کار را به دقیقه نود میاندازیم.
کار را هم انجام میدهیم در دقیقه نود چون آن اضطراب آن قدر شدت دارد که ما کار را بتوانیم در طول زمان کوتاه انجام بدهیم بنابراین میشود از این طریق غیر از مسئله برنامهریزی به موضوع اجرای برنامه هم اشاره کرد. چون اجرای برنامه مبتنی است بر داشتن اضطراب و اضطراب هم ممکن است اثر پیشرانندگی خودش را در طول زمان از دست بدهد.
فهیمه خضر حیدری: یک مکانیسمی هم هست ظاهرا به اسم اهرم رنج و لذت. مثلا دیگر ماها به عنوان اشخاصی که دست در کارِ دقیقه نود هستیم میدانیم که لذت زیادی دارد که آدم وقتکشی کند و به کارهای ریز ریز و بیربط به هم مشغول شود و در واقع هر کاری که دوست داشت بکند نه این که خودش را مقید به زمان کند و بخواهد حتما کاری را سر موقع مشخصی انجام بدهد.
یک دیدگاه هم هست که خیلی ذاتگرایانه است به این معنی که اگر چیزی حتما خیلی ضروری و حیاتی باشد، ما آن را حتما انجام میدهیم.
یا همان چیزی که اصطلاحا و حالا به شوخی گفته میشود باید چوب بالای سر آدم باشد همین جنبه حیاتی ایجاد کردن است دیگر. و وقتی که کاری که این ویژگی را ندارد آن را به تعویق میاندازیم و از این وقتکشی لذت میبریم.
اما یک رنجی هم از آن طرف هست که وقتی میرسد که شما باید دیگر آن کار را انجام داده باشید و چون آن لذتِ بیقیدی درباره زمان را انتخاب کردید حالا رنج میبرید از رسیدن زمان موعود و دستخالی بودن خودتان.
اتفاقی هم که شاید بتواند به برقراری تعادل در این اهرم کمک کند این است که صرفنظر کنیم از این که پیوسته و مدام لذت ببریم.
حسین قاضیان: این یک راهکار میتواند باشد ولی اگر بخواهیم وضعیت را توضیح بدهیم که چرا این طوری است اتفاقا این تمایل به لذت که میگویید خیلی با آن تمایل به تنبلی که گفتیم ارتباط دارد. چون در واقع لذت همان رخوت و تنبلی است که ما از انجام ندادن یک فعالیت تجربه میکنیم. به همین دلیل خیلی از انسانها میروند به سراغ مصرف نوشیدنیهای الکلی و مخدرات برای این که آن لذت و رخوت را بیشتر میکند. همان طور که ما مثلا از خواب و استراحت بهره زیادی میبریم. چون یک جوری هم به هر حال نفی یا انکار آن اضطراب است که ما به طور تکاملی میخواهیم از آن بگریزیم اتفاقا و بنابراین این ممکن است یک راهکار باشد اما اگر بخواهیم توضیح بدهیم باید متوسل شویم به ارتباطات این موضوع با آن جنبه تکاملی زندگی خودمان و درست هم هست که وقتی مقتضیات بیرونی و دلایل اجتماعی میآیند موجب رنج به اندازه یا بیش از اندازه شوند تا این که بالاخره ما این کارها را انجام دهیم.
فهیمه خضر حیدری: در سطح جامعه هم این موضوع وقتی مهم میشود که قرار است یک کارهایی را به صورت جمعی انجام دهیم و در آن سطح از موضوع این که هر یک فرد وقتشناس باشد یا نباشد فکر میکنم خیلی در موضوع مؤثر است. ما یک چیزی هم هست که مدام میشنویم در مورد خودمان و آن انجام دادن و مدیریت امور به شکل هیئتی است. این هم به دقیقه نود مربوط است به نظرم. یعنی وقتی شما مدیریت دقیق ندارید، برای همه چیز فکر و پیشبینی و برنامهریزی نشده و در نهایت بهموقع هم انجام ممکن است بشود کارها اما به قول همین اصطلاح، خیلی هیئتی دیگر. کار به دقیقه نود میافتد و هر کسی گوشهای از کار را میگیرد و به قول شهرداری تهران، ضربتی یا هیئتی کار را پیش میبرند.
حسین قاضیان: اتفاقا حالا اینجا که شما مسئله را از سطح فردی بردید به سطح اجتماعی، آنجا جایی است که ما میتوانیم از دلایل فردی و روانی عبور کنیم و برسیم به دلایل اجتماعی که ممکن است پیش روی ما باشد در مورد دقیقه نودی بودن اجتماعیمان.
یعنی مجموعه سازمانها و رتق و فتق امور جامعه و کشور عملا به سمت همین روشی میرود که شما اسمش را میگذارید هیئتی. اینجا برمیگردد به همان موضوعی که شما هم گفتید که نمیتوان برنامهریزی کرد چون جامعه در حال گذار است و جامعه مدام تغییر میکند و قابل پیشبینی نیست و برنامهریزی کردن برایش هم عبث است و آدمها یاد میگیرند کم کم که برنامه نریزند.
وقتی این طور نباشیم آن نظم جمعی هم که مبتنی است بر برنامهریزی جمعی ممکن است خوب پیش نرود. چون یک نظم جمعی فقط از این حاصل نمیشود که افراد تک تکشان خوب و منظم فعالیت کنند. آن لازم است اما کافی نیست. چون یک درک جمعی هم از نظم و برنامهریزی برای انجام کار جای خودش را دارد.
اینجاست که اتفاقا آن بُعد مسئولیت شناسی کار هم به عنوان یک جنبه اجتماعی ممکن است وارد شود. مثلا نگاه کنید که این ماجرای دقیقه نودی برای دانشآموزان و دانشجویان بیشتر اتفاق میافتد تا مثلا برای کسی که در یک اداره و خیلی منضبط کار میکند. برای این که میزان تنبیه اجتماعی که ممکن است فرد دریافت کند از سر موقع انجام ندادن مشق شب یا تکلیف دانشگاهیاش کمتر از آن است که در یک ساختار اداری و دولتی و اقتصادی ممکن است در انتظارش باشد. آنجا ممکن است جریمههای مالی در انتظارش باشد تا عتاب و خطاب معلم یا استاد یا نمرهای که حالا کسر میشود و ممکن است تأثیر چندانی روی معدل او نگذارد. بنابراین آنجا بیشتر امکان دارد که به تعویق بیاندازد.
اینجا میزان مسئولیتپذیری شخصی برمیگردد به میزان تنبیه و پاداشی که نسبت به به تعویق انداختن کارها افراد میگیرند.
اگر یک جامعه عادت کرده باشد که به قدر کافی این مسائل را تنبیه نکند یا این که پاداش درست به آن نداده باشد آن وقت ممکن است اینها منجر به همان چیزی شود که شما دارید از آن یاد میکنید.
فهیمه خضر حیدری: شاید یک بخشی از این شاید بخشی از دقیقه نود بودن ما هم ناشی از تنوع چیزهایی که میخواهیم. میخواهیم همه کار بکنیم. به همه چیز برسیم و از همه چیز سر دربیاوریم. همه چیز را به شکل باکیفیتی انجام دهیم و این در عمل کار غیرممکنی است و شاید هم همین است که ما را به دقیقه نود میکشاند.
زمان که ثابت است هم برای جوامع دقیقه نودی مثل ما، هم برای جوامع خیلی دقیقی مثلا مثل آلمان یا ژاپن. پس این به مدیریت رفتار خودمان با زمان برمیگردد. به تنظیم روابطمان با زمان. خیلی وقتها خیلی چیزها پیش میآید در طول زمانی که ما وعده داریم یک کاری را انجام بدهیم و ما نه نمیتوانیم بگوییم و میخواهیم حتما آن کار را هم انجام بدهیم.
من که شخصا حساب و کتابم هم خوب نیست و نمیدانم آیا اینها همه با هم جمع میشود میتواند باز از دلایل این باشد که این قدر ما دقیقه نودی هستیم؟
حسین قاضیان: حالا این متنوع بودن را که شما از آن یاد کردید میشود برگرداند به تفاوتهای اجتماعی. یکی از تفاوتهای جامعه مدرن با جامعههای سنتی یا در حال گذار این است که در جامعه مدرن نقشها تخصصیتر شدهاند یعنی قرار نیست همه همه کار انجام دهند بلکه هر کسی یک کارهای معینی را انجام میدهد. من قرار نیست همه کارها را خودم انجام دهم، از حسابداری تا مسائل حقوقی تا مالی و سلمانی و خیاطی کردن. اینها پخش شده در جامعه که هر کدام را شخصی قرار است انجام دهد که من دیگر انجامش نمیدهم.
اما اگر جامعه در میانه راه این توسعهیافتگی باشد و مدرن نشده باشد هنوز آن نقشهایی که قرار بوده برود جاهای دیگر و من از شرش راحت شوم هنوز روی دوش من هست، بنابراین انتظاراتش هم هست و من میخواهم آنها را هم انجام بدهم و اگر قرار باشد همه این کارها را هم انجام بدهم بالاخره یک چند تایی ممکن است بیفتد به دقیقه نود. تازه این مال وقتی است که برنامهریزی داشته باشیم چون گاهی چیزی پیش میآید که اصلا خارج از برنامهریزی ماست مثلا رویدادهایی که انتظارش را نداشتیم. مثلا مریض میشویم یا مرگ یکی از بستگان پیش میآید یا به مهمانی دعوت میشویم که قبلا فکرش را نمیکردیم یا کارهای جدیدی پیش میآید که قبلا به آن فکر نمیکردیم اما از ما انتظار میرود که انجامش بدهیم.
به اضافه این که اصلا خود ما هم ممکن است اشتباه محاسباتی بکنیم و به این ترتیب همیشه این دقیقه نودی بودن خواسته نیست. گاهی ناخواسته است و ما را میرساند به جایی که دقیقه نودی باشیم گرچه اگر بلد باشیم که خوب مدیریتش کنیم ممکن است بتوانیم در همان دقیقه نود هم از پس کار بربیاییم.
فهیمه خضر حیدری: در مورد دقیقه نود صحبت کردیم. شما همان اول برنامه آب پاکی را ریختید روی دست من و بقیه و گفتید که شما نهتنها دقیقه نود هستید بلکه وقت اضافه هم لازم دارید. ولی حالا برای من جالب است که از شما بپرسم که اگر شما دقیقه نود هستید؛ من و خیلیهای دیگر شما را به عنوان آدم خیلی دقیق و منظم میشناسیم. اینها چطور با هم جمع میشود؟ و کلا راز جوان ماندن شما چیست؟ (میخندند).
حسین قاضیان: آن دقیقه نود جنبه درونی دارد و من چون به تعهداتم پایبند هستم همه فکر میکنند که من در موقع خودش انجام دادم ولی موقع خودش برای من همان دقیقه نود است. بنابراید در عین حال که از منظر بیرونی من دارم کار را سر موقع تحویل میدهم و نسبت به موضوع متعهدام ولی در درون یا پشت صحنه دارد در دقیقه نود انجام میشود و من از آن راضی هستم. کافی است که برای آن کار وقتی را که باید صرف کنم و این وقتی رخ میدهد که میزان فشار اضطرابی آن قدر هست که من را وادار کند کار را انجام بدهم و شاید همین هم راز جوانی است.
فهیمه خضر حیدری: به هر حال الآن هم به نوعی در دقیقه نود هستیم و فرصت خیلی کوتاهی هست که خداحافظی کنیم تا پادکست دیگر.
حسین قاضیان: خداحافظی میکنیم در حالی که برنامه نود هم تعطیل شده است.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *