شرح مجموعه:
خیلی وقت‌ها به شوخی و جدی، با صدای بلند یا فقط در دل خودمان فکر می‌کنیم که «ما خوبیم و بقیه بدند». اگر در جامعه کاری درست انجام نمی‌شود، اگر زندگی و مناسبات اطراف‌مان به شیوه‌ای است که نمی‌پسندیم، اگر دروغ و ریا و فضولی و بی‌مسئولیتی در کار است، اگر در فضاهای عمومی آشغال هست، اگر در شهر که راه می‌رویم به هم تنه می‌زنیم و از احترام شهروندی خبری نیست، اگر در صف همدیگر را هُل می‌دهیم و همیشه عجله داریم، در همه‌ی این موقعیت‌های فرضی همیشه گروهی هستند به نام «دیگران»، «آنها»، «مردم»؛ گروهی جدا از «ما» که مسئولیت همه چیز همیشه متوجه آنهاست. اما آیا دیگران از ما، از «ماها»، جدا هستند؟ ما تا چه حد بخشی از دیگران هستیم؟ رفتار دیگران چقدر آیینه‌ی رفتار ماست؟ جامعه را چه کسانی می‌سازند؟‌ ما یا آنها؟ «رسانه‌ی پارسی» با هدفِ توجه‌دادن به این پرسش‌ها از یک سو، و بررسی و بازبینیِ «ما» و نقش آن در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم از سوی دیگر، مجموعه‌ی پادکست #ماها را تهیه کرده است. این مجموعه کاری است از حسین قاضیان، جامعه‌شناس و فهیمه خضر حیدری، روزنامه‌نگار.
ماها، فصل ۱

۷. سندرم پای بی‌قرار

این بار در «ماها» می‌خواهیم درباره سندرم پای بی‌قرار حرف بزنیم؛ البته فکر نکنید به همین پیچیدگی که واژه «سندرم» یادآوری می‌کند می‌خواهیم حرف بزنیم. ما مثل همیشه سعی می‌کنیم که از زبان فنی و نظری فاصله بگیریم. خلاصه از اسم سندرم پای بی‌قرار نترسید.

***

فهیمه خضر حیدری: وقتی که می‌گوییم سندرم پای بی‌قرار من که قبل از هر چیز یاد صف و در صف ایستادن می‌افتم. موضوع خیلی ساده‌ای است اما خیلی اتفاق می‌افتد و اغلب این طوری است که ما بلد نیستیم در صف بایستیم. هرچند که از اول ابتدایی در مدرسه به ما یاده‌‌اند که صف بکشیم و در صف ایستادیم اما هنوز یاد نگرفتیم! چرا یاد نمی‌گیریم؟

حسین قاضیان: من فکر می‌کنم بد نیست این ماجرای سندرم پای بی‌قرار را که شما می‌گویید کمی جلو ببریم و ببینیم آیا فقط بی‌قراری است یا چیزهای دیگری هم در آن هست. مثلا در موضوع صف آیا فقط مسئله بی‌قراری و شتابی است که ما داریم یا بی‌حوصله‌گی است که از در صف ایستادن داریم؟ یا مسئله انضباط هم هست؟ چون اینها دو مسئله هستند که گرچه به هم مرتبط هستند اما با هم فرق دارند. انضباط یک رفتار جمعی است و رفتار جمعی یعنی که ما همه با هم آن رفتار را می‌کنیم ولی اگر من فکر کنم که شما ممکن است این رفتار را نکنید، من هم اتفاقا ممکن است این رفتار را نکنم و بنابراین هیچ کدام از ما این رفتار را نمی‌کنیم و هیچ کدام‌مان هم در صف نمی‌ایستیم. من اگر فکر کنم که شما ممکن است در صف جلو بزنید و زودتر از من نوبت‌تان بشود یا یک کسی را توی صف بیاورید،‌ آن وقت من هم این کار را نمی‌کنم. من نمی‌کنم، تو نمی‌کنی، دیگری نمی‌کند و هیچ کدام از ما نمی‌کنیم و آن رفتار جمعی هم شکل نمی‌گیرد. اینجا وقتی است که ما باید آن هویت و رفتار جمعی را آموخته باشین که ما نه می‌آموزیم در فرهنگ خودمان و نه آن حس نسبت به جمع یا جس این که این مکانیسم چگونه کار می‌کند را داریم. یعنی این طور نیست که اگر من از صف بزنم بیرون بقیه نزنند. من بزنم، بقیه هم می‌زنند و هیچ وقت صف تشکیل نمی‌شود. این رفتاری است که اتفاقا ما می‌آموزیم. یعنی می‌دانیم که این رفتاری است که دیگران می‌کنند پس من هم باید این کار را بکنم تا حق‌ام خورده نشود. بنابراین صف از بین می‌رود. 

جنبه دیگر آن کنش متقابل نمادین است. یعنی تصور بازی‌گونه‌ای که من از رفتار دیگری دارم. یک نوع بازی استراتژیک پیش می‌آید. که من اگر در صف بایستم، دیگری معلوم نیست که در صف بایستد و اگر او نایستد منفعت من هم به خطر می‌افتد پس برای من هم می‌صرفد که صف را رعایت نکنم.

 اگر همه یا اغلب به این نتیجه برسند آن رفتار جمعی هم شکل نمی‌گیرد دیگر. شکل بیرونی‌اش ممکن است این طور باشد که ما احساس کنیم همه بی‌قرارند و هی این پا آن پا می‌کنند و می‌خواهند بروند و جلو بزنند و خلاصه به قول شما بی‌قرار‌اند.

فهیمه خضر حیدری: یعنی منظورتان این است که ما از قبل پیش‌بینی می‌کنیم که حتی اگر من هم صف را درست رعایت کنم و با در نظر گرفتن حقوق خودم و دیگران رفتار کنم،‌ دیگری و دیگران این کار را نمی‌‌کنند. مطمئن هستیم که بقیه این کار را نمی‌کنند. 

حسین قاضیان: این چیزی است که در واقع ما اسمش را می‌گذاریم فرهنگ. در فرهنگ می‌آموزیم که کارها را چگونه انجام دهیم. فرهنگ مجموعه‌ای است که به ما می‌آموزد هر چیزی را کجا و چگونه باید انجام داد. ما در این فرهنگ یاد می‌گیریم که در صف ایستادن ممکن است که باعث شود حق شما خورده شود. چون فرض این است که بقیه دارند زرنگ‌بازی درمی‌آورند و از طریق زرنگ‌بازی حق شما را می‌‌خورند ولی صف یعنی این که هیچ کسی زرنگ‌تر از دیگری نیست. همه در یک حد زرنگ‌اند و یک قاعده عمومی برای همه وجود دارد که اگر قرار باشد یک نفر از آن تخطی کند او دارد زرنگی می‌کند.

ولی چون ما انتظار داریم و در فرهنگ می‌آموزیم که دیگران حتما تخطی خواهند کرد و تو اگر زرنگ نباشی عقب می‌افتی و مال این جامعه نیستی و نمی‌توانی گلیم‌ات را از آب بیرون بکشی و این حرف‌ها،‌ آن وقت ما هم یاد می‌گیریم که زرنگ باشیم و زرنگ بودن یعنی روی آن قاعده جمعی نایستادن و قاعده فردی خودمان را اجرا کردن.

 حالا سر این تعبیر «زرنگ» هم بحث زیاد شده دیگر که اصلا چقدر این تعبیر درستی است برای اطلاق به یک سری از رفتارها ولی فرض کنیم که الآن می‌‌خواهیم با همین کلمه زرنگ پیش برویم.

به هر حال انسان در هر جامعه‌ای به سمت منافع خودش می‌چرخد. فکر می‌کنم روی این توافق هست. انسان غربی هم همین‌طور دیگر. ولی من شخصا نمی‌‌خواهم تعمیم بدهم و نمی‌شود هم تعمیم داد ولی می‌‌خواهم بگویم که من شخصا هر جای دنیا که بوده‌ام و یک صفی بوده و یک پای بی‌قرار آن وسط بوده و داشته صف را به هم می‌زده یا عجله داشته که از صف خارج شود یا هول می‌داده...متأسفانه هم‌وطن بوده. و سؤالم این است که بقیه، آدم‌هایی که در جامعه غربی بزرگ شد‌ه‌اند، آنها چه‌طور در صف می‌توانند بمانند؟ 

حسین قاضیان: قبل از این که برسیم به پاسخ این سؤال یا آنچه که من می‌فهمم از این سؤال، بد نیست من تجربه خودم را بگویم. من در فرودگاه‌های مختلف هر جا دیده‌ام که پشت یک کانتری صف نامنظم است حدس زده‌ام که اینجا باید ایران ایر یا شرکت هواپیمایی ایرانی باشد و اغلب هم بوده! 

تنها جایی که صف مرتب نیست، چندپشته است،‌ آن جلو به صورت مخروطی بزرگ شده و بعد کم کم کوچک شده آنجاست. بقیه جاها صف تقریبا یک حالت خطی دارد ولی این که می‌گویید که در فرهنگ‌های دیگر هم ممکن است منافع شخصی در کار است و آنها هم انسان‌اند و هر انسان هم سعی می‌‌کند به نحو عاقلانه رفتار کند و سود و زیان منافعش را بسنجد. تفاوت در اینجاست که درست است که همه ما انسان هستیم و سعی می‌کنیم که منافع خودمان را بیشینه کنیم. ولی اگر شما متوجه شوید که در صف ایستادن منافع همه را به یک اندازه یا به اندازه بهینه‌ای حداکثر می‌کند آن وقت ممکن است بخواهید صف را رعایت کنید. معنی پشت این یعنی این که رعایت مقررات اجتماعی به نفع همگان است. 

ما در این فرهنگ‌ها می‌بینیم که اینها را و مفهوم جامعه و خیر عمومی را از آغاز می‌آموزند. می‌آموزند که شما منافع فردی خودت را باید در یک قاعده‌ای اجرا کنی که آن قاعده جمعی است و این است که نفع شما را هم به صورت بهینه درست می‌کند.

اینها را در این فرهنگ به طرق مختلف می‌آموزند. از طریق آموزش رسمی و رسانه‌‌ها و آموزش غیررسمی. از طریق ادبیات و فیلم و خیلی چیزهای دیگر. ضمن این که عناصر مجازات‌کننده اجتماعی هم حضور دارد. اگر شما مثلا در صف ایرانی این کار را بکنید دیگرانی که با شما هستند ممکن است شما را تشویق هم بکنند. مثلا بگویند دمش گرم، چه زرنگ بود و مثلا رفت بلیت را خرید. اما این جا ممکن است با چشم‌غره همان کسانی روبه‌رو بشوید که همراه شما و «ما»ی شما هستند و آنها شما را از نظر اجتماعی تنبیه کنند. حالا با یک چشم‌غره یا عتاب و خطاب یا هر چیز دیگری. آن هنجار روی اینها سوار شده و درونی شده و آن قدر قدرت دارد که اجرا می‌شود. ضمن این که مجازات‌های بیرونی هم هست. دیگران هم ممکن است اعتراض کنند و چون آن قاعده جمعی اینجا مسلط است،‌ آن اعتراض مسموع است یعنی شنیده می‌شود و بقیه هم ممکن است طرف آن را بگیرند. 

ولی در صفی که همه دارند حق همدیگر را می‌‌خورند اگر من بخواهم اعتراض کنم ممکن است پشت سری بگوید آقا یادت باشد تو خودت هم زدی توی صف! حال اگر این طور هم نبوده باشد اما آن انتظار همیشه روی دوش ما هست. بنابراین یا ساکت می‌شویم، یا دعوا می‌کنیم. آن مجازات و تشویقی که در فرهنگ‌های دیگر هست و باعث می‌شود صف حفظ شود و بی‌قراری وجود نداشته باشد، اینجا وجود ندارد. البته بی‌قراری ممکن است به چیزهای دیگری هم ارتباط داشته باشد.

فهیمه خضر حیدری: مثلا به صبر. من داشتم فکر می‌کردم که صبر خیلی در فرهنگ ایرانی توصیه شده،‌ در ادبیات یا در ادبیات مذهبی خیلی در مورد صبوری صحبت شده و یک ویژگی خوب به حساب آمده ولی ما صبر نداریم کلا. 

و برای ایستادن در صف باید صبور بود و ما همیشه عجله داریم به کار بعدی برسیم. البته من فکر می‌کنم این روزها گوشی‌های تلفن همراه و این که ما می‌‌توانیم مدام روی اسکرین موبایل‌مان بالا و پایین برویم می‌تواند کمک کند یعنی انتظار کشیدن را یک مقدار راحت‌تر کرده. چه در ترافیک،‌ چه در صف. آدم می‌تواند از این امکان استفاده کند، کتابی،‌مقاله‌ای در تلفن همراهش بخواند،‌ چیزی تماشا کند تا این که نوبت‌‌اش بشود اما باز همه توی صف بی‌تاب می‌شوند. چون صبر نداریم به نظرم. 

حسین قاضیان: مفهوم صبر به نظرم یک مقدار به شتاب زندگی مربوط می‌شود و اگر شتاب زندگی را یعنی ریتم زندگی را در جامعه‌هایی که صف در آن رعایت می‌شود با جامعه ایران مقایسه کنیم، به نظر می‌آید که ریتم زندگی در اینجا بیشتر و پرشتاب‌تر است و بنابراین آن نوع صبری که داریم از آن صحبت می‌کنیم باید در اینجا کمتر باشد. من فکر می‌‌کنم یک عامل دیگری اینجا اهمیت پیدا می‌کند و آن هم مسئله رعایت است. چیزی که در آمریکا به آن respect گفته می‌شود و اغلب در فارسی به احترام ترجمه شده که شاید کلمه بهتر و رساتر برای آن «رعایت» باشد. این رعایت کردن یعنی این که من دیگری را در نظر داشته باشم. مجموع این دیگری‌ها می‌شود دیگران و دیگران می‌شوند همان نظم جمعی. بنابراین این شروع می‌کند به ظاهر شدن در بدن من و در ریتم فردی من در قبال دیگران. اعم از این که من در صف از دیگری فاصله فیزیکی بگیرم و جسم‌ام را از او جدا کنم یا این که آن‌قدر آماده باشم که دیگری را رعایت کنم که این وضعیت جلو برود. ممکن است شکل بیرونی این به نظر صبر بیاید. ولی به نظر من از یک پس‌زمینه رعایت دارد می‌آید. ضمن این که با مسئله انتظار هم ارتباط دارد. یعنی این که ما چه انتظاری داریم از آن روالی که دارد انجام می‌شود. ما معمولا این انتظارات‌مان را خیلی بالا تنظیم می‌کنیم. مثلا اگر می‌رویم به جایی که ممکن است کارمان ده دقیقه تمام شود، ما شاید انتظار داشته باشیم که یک دقیقه‌ای کار تمام شود. این فاثله بین انتظار ما و میزانی که ما منتظر می‌مانیم ما را بی‌قرار می‌کند ولی مثلا اینجا همه می‌دانند که شما اگر به مرکز راهنمایی یا رانندگی بروید باید در صف بایستید دیگر. بنابراین از قبل خودتان را تنظیم کرده و غرهاتان را هم از قبل زده‌اید. ولی آنجا که می‌روید دیگر آماده‌اید. با انتظار کنار می‌آیید. این همان مسئله رعایت کردن است. رعایت چیزی که فعلا قاعده است و ما تا وقتی که در قاعده هستیم حفظ‌ش می‌کنیم. از بیرون ممکن است به آن اعتراض داشته باشیم، یا غر بزنیم یا بخواهیم عوض‌اش کنیم. 

بنابراین من فکر می‌کنم مفهوم رعایت یا مفهوم انتظارات بیشتر توضیح‌دهنده این بی‌قراری باشد که می‌گوییم تا مسئله صبر که شاید یک مقدار هم جنبه اخلاقی پیدا می‌کند. 

فهیمه خضر حیدری: شاید آقای قاضیان به احساس ناامنی هم بشود مربوط‌ش کرد. مثلا شما گاهی اوقات می‌بینید که هیچ ضرورتی ندارد. اگر مثلا شخص جلوتر برود،‌ گیت پرواز هنوز بسته است، همه توی صف ایستاده‌اند و هیچ ضرورتی ندارد. شماره صندلی‌ها مشخص است. اما باز یک آدمی یا یک عده هستند که آنجا که دارند هُل می‌دهند و عجله می‌‌کنند که بروند جلوتر. آدم فکر می‌کند شاید یک نوع احساس ناامنی مدام و درونی از عقب ماندن است. این که من عقب نمانم و به پرواز برسم. در حالی که می‌دانی که می‌رسی و اصلا راهی نیست که نرسی. این که نفر هشتم وارد هواپیما بشوی یا نفر اول، واقعا فرق چندانی ندارد. انگار که برای استفاده از منابع یک حرصی وجود دارد که اگر نفر اول نباشی، احساس ناامنی می‌کنی. 

حسین قاضیان: زدید به خال. چون من اسم این را گذاشته‌ام حرص نهادینه شده و اتفاقا کاملا با منابع ارتباط دارد. اگر در جامعه‌ای منابع کم باشند و این کم بودن منابع، به صورت یک امتداد تاریخی نسل در نسل شکل گرفته باشد و همیشه ما با کمبود منابع روبه‌رو شده باشیم، این حرص در ما اضافه می‌شود. نکته دومی که به این مسئله کمبود منابع اضافه می‌شود مسئله مدیریت منابع است. مدیریت منابع از دو نظر. یک این که ما می‌دانیم منابع خوب مدیریت نمی‌شود و دوم این که می‌دانیم این مدیریت ممکن است منصفانه هم نباشد. این سه تا آن قدر در تاریخ ما تداوم داشته که در ما و در وجود ما نهادینه شده و ما به عنوان یک روان‌شناسی جمعی آن را اجرا می‌کنیم و حتی وقتی هم که واقعیت بیرونی ندارد، مثل همین موردی که شما می‌گویید. مثلا جای مسافر در هواپیما مشخص است و مثلا مثل استادیوم نیست که شما با زور بتوانید جای خودتان را عوض کنید. بالاخره تقریبا می‌توانیم حدس بزنیم که حق ما به احتمال خیلی زیاد خورده نمی‌شود و ما سر آن صندلی خواهیم نشست. آن حرص نهادینه شده اینجا هم هنوز دارد اجرا می‌شود در حالی که مصداقی هم ندارد. و ما می‌بینیم که در جایی که به قول شما اصلا هم ضرورتی ندارد طرف دوباره دارد حرص می‌زند. برای همین می‌شود اسمش را گذاشت حرص نهادینه‌شده. 

فهیمه خضر حیدری: حالا شما یک اشاره‌ای هم در صحبت قبلی‌تان کردید به حریم شخصی و من می‌‌خواهم بگویم این هم یک مسئله مهم است. شاید بد نیست کمی بیشتر درباره آن حرف بزنیم. مثلا در جامعه آمریکا - البته شاید در اینجا هم از یک سوی دیگر زیاده‌روی وجود دارد- هر گونه تماسی، مثلا شاید فقط انگشت شما به طرف مقابل‌تان بخورد و رد شوید، چیز خیلی ناراحت‌کننده‌ای محسوب می‌شود، آن‌قدر که حریم هر بدنی و هر شخصی مهم تلقی می‌شود و در ایران ما می‌بینیم که راحت همدیگر را هُل می‌دهیم، بدن‌مان با هم برخورد می‌کند و رد می‌شویم و می‌رویم جلو.

 یعنی فکر می‌کنم اگر مسئله حریم شخصی هم کمی مهم‌تر بود باز شاید به خودمان اجازه نمی‌دادیم که این طوری هُل بدهیم همدیگر را برویم جلو. 

حسین قاضیان: من هم با شما موافقم. یعنی مسئله فقط زمان یا شتاب نیست. مسئله فضا هم هست که بخشی از آن مربوط می‌شود به فاصله جسمی که شما اشاره کردید. ولی من همین جا بد نیست که در مورد آن ماجرای صبر و حرص یک مثال بزنم. 

سونامی که در فوکوشیمای ژاپن اتفاق افتاده بود خاطرتان هست دیگر؟ که بر اثر این اتفاق مردم آواره شدند و دولت شروع کرد کمک کردن به آسیب‌دیدگان. اگر یادتان باشد فیلم‌هایی که از آن دوره می‌آمد مردم را نشان می‌داد که چقدر منضبط در صف‌ها ایستاده‌اند، با یک فاصله مناسب و بدون این که همدیگر را هُل بدهند دارند می‌روند مثلا از آن کمک‌های دولتی استفاده کنند این دقیقا خلاف آن حرص نهادینه‌شده‌ای است که من دارم از آن صحبت می‌کنم. یعنی چون آنجا منابع به قدر کافی هست یعنی به صورت تاریخی این فکر در مردم هست که هست به قدر کافی و به ما خواهد رسید و از طرفی چون به آن مدیریت جمعی اطمینان و اعتماد دارند و می‌دانند که احتمالا پارتی‌بازی و عدم انصاف هم نیست، اینها باعث می‌شود که مردم خودشان را کنترل کنند و حرص هم نزنند در حالی که زلزله آمده،‌ سونامی شده، مردم دچار مشکلات عدیده هستند و وضعیت خیلی وخیم‌تر از وقتی است که شما می‌خواهید بروید سوار هواپیمایی بشوید که کاملا هم جا دارد.

اما اگر برگردیم به این نکته که شما الآن گفتید و گفتم که با مسئله زمان و فضا، هر دو ارتباط دارد؛ دقیقا همان مسئله حریم است و حریم اتفاقا با مسئله رعایت یا respect ارتباط دارد. به دلیل این که وقتی شما می‌توانید یک حریم را اجرا کنید که دیگری آن حریم را به رسمیت بشناسد و رعایت کند. حریم جسمانی و حریم بدن من یک حریم بسیار مهم است در این جامعه‌ها. برای همین جمله «به من دست نزن» خیلی جمله شدید و مهمی است در این جامعه‌ها. حتی می‌بینید که این در مقررات ورزشی هم مندرج شده و شما مثلا به داور نمی‌توانید دست بزنید. نمی‌توانید بدن او را لمس کنید و این خطاست و داور می‌تواند حتی به خاطر این کار مثلا در فوتبال به شما اخطار بدهد. یعنی داشتن آن حریم بدنی آن قدر جدی شده که آمده و به قانون تبدیل شده. 

فهیمه خضر حیدری: یک وقت هم هست که اتفاقا رعایت می‌کنیم و حواس‌مان به رعایت هست. ولی به رعایت خودمان و آدم‌هایی که با ما هستند و به ما مربوط‌اند. مثلا در صف ایستاده‌اید و می‌بینید که یک نفر جلوی شما در صف است و بعد موقع حساب کردن کالایی که خریدید می‌رسد و می‌بینید که ناگهان شش نفر با هم می‌آیند و می‌گویند «ما همه با هم هستیم»

حسین قاضیان: این «ما» و «ماها»ست دیگر. 

فهیمه خضر حیدری: و بعد هم برای من این شکلی است که یک مقدار منفعت‌طلبی در آن هست. به این معنی که منفعت من و کسانی که به من مربوط می‌شوند و منفعت ما که یک قبیله هستیم، یک خانواده هستیم بر منفعت عمومی ترجیح دارد. بنابراین من ایستاده‌ام توی صف اما ناگهان شش نفر می‌آیند جلوی شما. 

حسین قاضیان: این دقیقا همان چیزی است که در مورد انضباط و مفهوم جمعی انضباط می‌‌گفتیم. یعنی آن انضباطی که ما از آن صحبت می‌کنیم و رعایتش به نفع همه است با یک مای جمعی و عمومی سر و کار دارد نه مای به اصطلاح اختصاصی که مربوط به من و اطرافیان من می‌شود. چون یک جامعه که مربوط به ماست، از ماهای مختلفی درست شده که اینها در واقع خرده‌گروه‌ها هستند. اگر همبستگی درون این گروه‌ها بیشتر از همبستگی باشد که بین این گروه‌ها هست آن وقت آن مای عمومی و مای جمعی درست نمی‌شود و بنابراین انضباط هم شکلی نمی‌گیرد. این که شما می‌گویید دقیقا یعنی همین. یعنی همبستگی درونی آن مای کوچکی که من دارم بیشتر از همبستگی‌اش با گروه‌های دیگر است و وقتی در چنین جامعه‌ای زندگی کنیم که جامعه ما اتفاقا یک نمونه خیلی خوب آن است - همبستگی اجتماعی در آن وجود ندارد- آن وقت دیگر اینجا مای مختصر من مهم‌تر از آن مای عمومی است. این را در جامعه‌شناسی تحت عنوان عام‌گرایی و خاص‌گرایی مطرح می‌کنند. 

یک نوع خاص‌گرایی که من درباره مای اختصاصی خودم دارد خیلی قوی‌تر است از مای عمومی که من هیچ احساسی درباره‌اش ندارم. همان طوری که ممکن است من آشغالم را بیرون بریزم چون «بیرون» مال من نیست،‌ مال ماهای دیگر است. اینجا هم آن حقی که من دارم ضایع می‌کنم مال یک مای دیگر است اما حق مای خصوصی و اختصاصی خودم را دارم حفظ می‌کنم. 

فهیمه خضر حیدری: حالا من خیلی دلم می‌‌خواهد در مورد یک گروه اینجا حرف بزنیم و آن گروهی هستند که در همین جامعه‌ای که تضییع حقوق وجود دارد، منصفانه نیست، حرص نهادینه‌شده وجود دارد، در همین جامعه رعایت می‌کنند. توی صف به حق خودشان قانع‌اند و حق دیگری را حاضر نیستند - نه این که نمی‌توانند- نمی‌خواهند و حاضر نیستند که ضایع بکنند، حاضر نیستند که دیگری را هُل بدهند، حاضر نیستند که در صف جلو بزنند یا برای اعضای خانواده‌شان جا بگیرند، سر این گروه چه می‌آید در چنین جامعه‌ای که بقیه این کارها را می‌کنند؟‌

حسین قاضیان: این گروه سرشان کلاه می‌رود چون در یک اقلیت هستند. کلاه می‌رود به این معنی که اینها از آن دسته از منافعی که دیگران با آن زرنگ‌بازی‌ها بهره می‌برند بی‌بهره می‌مانند اما از این جهت به اصول شخصی شان وفادار هستند، ممکن است اینها اتفاقا برنده باشند. چون اینها نمی‌خواهند وارد آن بازی ناسالمی بشوند که بقیه در آن وارد شده‌اند و می‌خواهند به این ترتیب سلامت خودشان را حفظ کنند. سلامت به این مفهوم که من یک ضوابط و هنجارها و اصول شخصی دارم و اینها تابع تغییر موقعیت‌ها نیست. من در موقعیت‌های مختلف اصول شخصی خودم را رعایت می‌کنم، صرف نظر از منافع شخصی خودم. یعنی ممکن است به نفع من هم نباشد که رعایت کنم ولی من می‌خواهم به خودم و اصول شخصی خودم وفادار باشم. این آدم‌ها معمولا در جامعه اندک هستند و اگر برخی از این رعایت‌ها را ناشی از ناتوانی ندانیم، مال آدم‌‌هایی است که پیرو اصول شخصی‌شان هستند و به این مفهوم زندگی سالم برای‌شان مهم‌تر از این است که وارد آن جریان عمومی شوند که همه را آلوده کرده.

فهیمه خضر حیدری: آن ماهای بزرگ‌تری که داریم درباره‌اش حرف می‌زنیم. آن ماهایی که توی صف هُل می‌دهد و جا می‌گیرد و جلو می‌زند، حالا یک نکته جالب دیگر هم درباره‌ش هست و آن این که همین افراد وقتی به یک کشور خارجی می‌روند توی صف خیلی هم با احترام و ‌حتی با ترس می‌ایستند. مثلا در اداره مهاجرت آمریکا شما می‌بینید که هم‌وطنان ساعت‌ها در صف می‌مانند و به اصطلاح جیک هم نمی‌زنند. از صبح تا غروب هم حاضراند آنجا بایستند تا این که مأمور انتظامی به آنها اجازه دهد که بروند با «آفیسری» که حالا ممکن است خیلی هم جدی و خشک باشد… ولی کسی هم صدایش درنمی‌آید و توی صف هم منتظر می‌مانند.

حسین قاضیان: کاملا قابل انتظار است. برای این که آن فشار هنجاری که گفتم با مجازات اجتماعی توأم است اینجا کار می‌کند. شما ممکن است بگویید اینجا خارج است، بد است، زشت است، توی صف جلو نزن! یا یک کسی بیاید اصلا به شما اعتراض کند و شما حرفی نداشته باشید برای پاسخ دادن. چون اینجا آن هنجار و ضوابطی که برای یک موقعیت معین ساخته شده دارد کار می‌کند. و شما اگر از آن تخطی کنید مجازات می‌شوید. منظورم مجازات اجتماعی است. منظورم این نیست که شما را می‌گیرند و می‌برند زندان. مجازات اجتماعی می‌شوید که ما این مجازات اجتماعی را هم خودمان از قبل درونی می‌کنیم. چرا؟ چون اینجا یک هنجارهای دیگری است که ما می‌دانیم اگر آنها را رعایت نکنیم رسوا می‌شویم ولی اگر آن جمع ایرانی باشد و به خارج ربطی نداشته باشد، هنجار ایرانی دوباره می‌آید و سوار آن می‌شود و دوباره ما همان کار را می‌کنیم.

ولی اینجا چون هنجار غیرایرانی دارد روی رفتار عمل می‌کند من حواسم هست که آن را رعایت کنم تا مجازات نشوم. می‌بینید که مجازات با هنجار خیلی رابطه تنگاتنگی دارد و به یک معنی عین هم هستند. این کاملا می‌تواند رفتار شما را در دو موقعیت متفاوت به دو شیوه متفاوت تنظیم کند. 

فهیمه خضر حیدری: این هم از سندرم پای بی‌قرار. این بار هم در ماها این حرف‌ها را زدیم که آخرش بگوییم حواس‌مان هست؟ حواس‌مان به پای بی‌قرارمان در صف‌ها هست؟ 

شرح مجموعه:
خیلی وقت‌ها به شوخی و جدی، با صدای بلند یا فقط در دل خودمان فکر می‌کنیم که «ما خوبیم و بقیه بدند». اگر در جامعه کاری درست انجام نمی‌شود، اگر زندگی و مناسبات اطراف‌مان به شیوه‌ای است که نمی‌پسندیم، اگر دروغ و ریا و فضولی و بی‌مسئولیتی در کار است، اگر در فضاهای عمومی آشغال هست، اگر در شهر که راه می‌رویم به هم تنه می‌زنیم و از احترام شهروندی خبری نیست، اگر در صف همدیگر را هُل می‌دهیم و همیشه عجله داریم، در همه‌ی این موقعیت‌های فرضی همیشه گروهی هستند به نام «دیگران»، «آنها»، «مردم»؛ گروهی جدا از «ما» که مسئولیت همه چیز همیشه متوجه آنهاست. اما آیا دیگران از ما، از «ماها»، جدا هستند؟ ما تا چه حد بخشی از دیگران هستیم؟ رفتار دیگران چقدر آیینه‌ی رفتار ماست؟ جامعه را چه کسانی می‌سازند؟‌ ما یا آنها؟ «رسانه‌ی پارسی» با هدفِ توجه‌دادن به این پرسش‌ها از یک سو، و بررسی و بازبینیِ «ما» و نقش آن در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم از سوی دیگر، مجموعه‌ی پادکست #ماها را تهیه کرده است. این مجموعه کاری است از حسین قاضیان، جامعه‌شناس و فهیمه خضر حیدری، روزنامه‌نگار.

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

https://soundcloud.com/pmp_9/7-maha-restless-leg