شرح مجموعه:
خیلی وقت‌ها به شوخی و جدی، با صدای بلند یا فقط در دل خودمان فکر می‌کنیم که «ما خوبیم و بقیه بدند». اگر در جامعه کاری درست انجام نمی‌شود، اگر زندگی و مناسبات اطراف‌مان به شیوه‌ای است که نمی‌پسندیم، اگر دروغ و ریا و فضولی و بی‌مسئولیتی در کار است، اگر در فضاهای عمومی آشغال هست، اگر در شهر که راه می‌رویم به هم تنه می‌زنیم و از احترام شهروندی خبری نیست، اگر در صف همدیگر را هُل می‌دهیم و همیشه عجله داریم، در همه‌ی این موقعیت‌های فرضی همیشه گروهی هستند به نام «دیگران»، «آنها»، «مردم»؛ گروهی جدا از «ما» که مسئولیت همه چیز همیشه متوجه آنهاست. اما آیا دیگران از ما، از «ماها»، جدا هستند؟ ما تا چه حد بخشی از دیگران هستیم؟ رفتار دیگران چقدر آیینه‌ی رفتار ماست؟ جامعه را چه کسانی می‌سازند؟‌ ما یا آنها؟ «رسانه‌ی پارسی» با هدفِ توجه‌دادن به این پرسش‌ها از یک سو، و بررسی و بازبینیِ «ما» و نقش آن در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم از سوی دیگر، مجموعه‌ی پادکست #ماها را تهیه کرده است. این مجموعه کاری است از حسین قاضیان، جامعه‌شناس و فهیمه خضر حیدری، روزنامه‌نگار.
ماها، فصل ۱

۵. رانندگی

اتفاقا موضوعی که امروز می‌خواهیم در ماها درباره‌‌اش حرف بزنیم خیلی زیاد درباره‌‌اش حرف زده شده. یعنی اصلا این طور نیست که درباره‌اش حرف زده نشده باشد. غر زیاد زده شده، حرف زیاد زده شده، تذکر داده شده، انتقاد شده و اصلا موضوعی نیست که ما حواس‌مان به آن نبوده نباشد.

همه‌ی هم حواس‌مان به آن هست اما جالب این است که این هیچ تغییری در وضعیت ایجاد نکرده و ما هنوز انگار حوصله رعایت مجموعه آداب و مقررات مربوط به رانندگی را نداریم. 

در این شماره از ماها می‌خواهیم درباره رانندگی حرف بزنیم. رانندگی به سبک ایرانی. 

*    *    *

حسین قاضیان: حالا شما گفتید که هیچ چیز تغییر نکرده ولی به نظر می‌آید که یک چیزهایی هم تغییر کرده. لااقل در عکس‌هایی که ما می‌بینیم ماشین‌ها بیشتر بین خطوط رانندگی می‌کنند - شاید هم از ترس پلیس ـ ولی این مهم نیست. یا بیشتر کمربند ایمنی می‌بندند. دیگر دو نفر جلو نمی‌نشینند در مثلا تاکسی و اینها. یک چیزهایی تغییر کرده. 

فهیمه خضر حیدری: حالا راجع به این حرف می‌زنیم در طول برنامه اما من می‌خواهم بگویم مواردی که تغییر کرده مثل مثلا کمربند ایمنی یا مثلا ننشستن دو نفر در صندلی جلو به خاطر جریمه‌های سنگین است. بقیه‌اش، بین خطوط و اینها واقعا تغییر نکرده. 

حسین قاضیان: حرف می‌زنیم درباره‌اش. 

****

فهیمه خضر حیدری: این جمله را حتما همه شنیده‌اند که رانندگی یک آدم یا افراد در جامعه خیلی نشانگر خوبی است درباره کاراکتر آدم‌ها و به‌شکلی شاید بتواند بقیه رفتارهای آنها را هم توضیح بدهد. شاید رانندگی آدم‌ها در یک جامعه بتواند اطلاعات مهمی درباره ویژگی‌های دیگر آن جامعه به ما بدهد.

فرض کنید یک نفر که هیچ چیز از جامعه ایرانی نمی‌داند. ناگهان امروز می‌آید دور میدان آزادی یا در خیابان انقلاب یا بزرگراه همت یا نه اصلا یک سفر از جاده چالوس یا هراز به شمال ایران می‌رود؛ در این تماشایی که دارد رانندگی ایرانیان را می‌کند چه چیزهایی درباره جامعه ما دستگیرش می‌شود؟ 

حسین قاضیان: فکر می‌کنم یکی از اولین چیزهایی که دستگیرش می‌شود، اگر نشنیده باشد یا خودش قبلا تجربه نکرده باشد تجربه مرگ و ترس از مرگ است که عمیقا ممکن است در هر لحظه که می‌خواهد از خیابان بگذرد آن را حس کند یا مثلا هر لحظه که سوار ماشین کسی است ممکن است حس کند که الان تصادفی می‌شود و ماشین‌ها به هم می‌خورند ولی اگر در آن جامعه زندگی کرده باشد، آن وقت دیگر این ترس‌اش روزمره شده و دیگر این ترس را اتفاقا نخواهد داشت.

برخی از افرادی که آمده‌اند به ایران از این تجربه هستی‌شناسانه مرگ در تجربه خودشان صحبت کرد‌ه‌اند. ولی از طرف دیگر هم ممکن است به حال این مردمی که با این مهارت عجیب از داخل شلوغیِ همدیگر عبور می‌کنند غبطه بخورد. از موتوری که در پیاده‌رو می‌آید تا ملت که وسط چهارراه و از برابر تریلی و ماشین و موتور گازی و اینها همه رد می‌شوند و کسی هم به کسی نمی‌‌خورد یا خیلی کمتر از انتظار به هم می‌خورند. این نظمی است که از طریق یک بی‌نظمی حاصل شده و از طرفی این را هم متوجه می‌شود که اینجا قانون کاره‌ای نیست. انگار زور یا سازش است که مسئله را حل می‌کند، شاید هم بیشتر زور. چون مثلا همین وضعیت آشفتگی ترافیکی را به عنوان مثال شما در ترکیه هم - به عنوان همسایه ایران- شاید ببینید ولی آنجا امکان حل نزاع توسط سازش بیشتر است. یعنی تضادی که بین منافع دو آدم یا دو راننده پیش می‌آید بیشتر از طریق سازش حل می‌شود در حالی که در جامعه ما این ممکن است به نزاع خیلی شدیدی منجر شود. دو نفر ترمز دستی بکشند و بروند سراغ زنجیر در صندوق عقب یا شروع کنند به قفل فرمان کشیدن و یک مقدار فحش‌های آبدار و آب‌نکشیده به هم بدهند و شروع کنند به زدن همدیگر… همه اینها تجربه‌هایی است که ممکن است [شخص تماشاگر] بکند و برایش معلوم شود که انگار اینجا قانون کاره‌ای نیست. زور است که کار را پیش می برد و یک موقع‌هایی هم ممکن است که یک عده با هم سازش کنند. ولی یک چیز مهم‌تری که اگر این فرد یک مقدار عمیق‌تر جلو برود ممکن است ببیند این است که چه‌قدر کنش در این جامعه پیچیده است و این رفتار پیچیده آن‌قدر عادی و به عادت تبدیل شده که برای اجرای این کنش پیچیده تلاش زیادی هم نمی‌کنند.

مثال بزنم. خصوصا در جامعه‌های اروپایی - در آمریکا مخصوصا در قسمت‌های مهاجرنشین، کمتر - می‌بینید که ماشین‌ها دارند در یک خط می‌روند و یک ماشین توقف می‌کند. اولین کاری که ماشین پشت سری ممکن است بکند، توقف است. در حالی که در ایران اغلب اولین کاری که ممکن است بکند یا به محض این که ببیند دارد سرعت ماشین جلویی کم می‌شود و ممکن است ترمز کند، این است که بغل را نگاه کند که خط‌اش را عوض کند. گاهی اوقات حتی بغل را هم نگاه نمی‌کند یا راهنما هم حتی نمی‌زند و خط را عوض می‌کند.

این نوعی پیچیدگی در کنش ایجاد می‌کند که عملا تبدیل شده به یک عمل عادی. این کنش پیچیده در جامعه پیچیده، بخش مهمی از روان‌شناسی اجتماعی را ما درست می‌کند که شما می‌توانید مظهرش را در رانندگی ببینید. 

در اینجا نمایش فوق‌العاده‌ای از این کنش پیچیده در جامعه پیچیده را می‌بینید که در همه اجزای زندگی ما راه پیدا می‌کند. همین کنش را شما در ادارات هم می‌توانید ببینید. وقتی می‌روید و می‌دانید که مثلا از این طریق کارتان انجام نمی‌شود می‌دانید که هزاران راه دیگر هم هست برای انجام شدن آن که در وهله اول ممکن است به نظر نیاید. اینها از همان پیچیدگی‌هایی حکایت می‌کند که فقط کسی که در این فرهنگ زندگی و نشو نما کرده و آن کنش پیچیده را آموخته می‌تواند از آن بهره‌مند شود. 

فهیمه خضر حیدری: یک چیز دیگری هم که به نظرم آن آدم فرضی که دارد جامعه ایران را تماشا می‌کند، تجربه خواهد کرد کارکرد بوق است. کاردکرد عجیب و غریب بوق. یکی از مهم‌ترین جلوه‌های فرهنگ رانندگی در ایران بوق است! به نظر می‌رسد که بوق از همه چیز در اتومبیل مهم‌تر است. برای سلام و احوال‌پرسی بوق می‌زنیم. حالا اگر در اتفاقی نادر، کسی به ما راه داد، برای تشکر بوق می‌زنیم. برای خودِ راه گرفتن بوق می‌زنیم.

برای فحش دادن به راننده‌ای دیگر، دستمان را می‌گذاریم روی بوق و بوق ممتد می‌زنیم. برای تذکر دادن، برای هر کاری، پشت فرمان نشسته‌ایم و همین طور بوق می‌زنیم. در حالی که این بوق کارکرد مشخص خودش را قرار بوده داشته باشد. قرار نبوده ابزار آلودگی صوتی بشود. چرا این قدر بوق می‌زنیم؟ یعنی سر خودمان درد نمی‌گیرد این قدر بوق می‌زنیم؟ 

حسین قاضیان: بوق در وهله اول وقتی در ماشین قرار گرفته جنبه اِخباری و هشداری داشته. یعنی قرار بوده که به دیگران هشدار بدهد که قرار است اتفاقی بیفتد یا از وقوع اتفاقی ناگوار جلوگیری کند. یعنی می‌خواسته خبر بدهد. این کارکرد اولیه بوق بوده است. قرار بوده جبران عدم رعایت قواعدی را بکند که اگر آن قواعد رعایت می‌شد دیگر نیازی به هشدار یا خبر دادن نبود. 

بیاییم ببینیم که معنی مدرن قانون چیست؟ قانون اینجا بین من و شما واسطه است. یعنی نقش میانجی‌گری که ما در جامعه مدرن داریم. چون یکی از چیزهایی که جامعه مدرن را از جامعه سنتی جدا می‌کند این است که جامعه مدرن بر مبنای میانجی‌ها شکل گرفته. میانجی میان من و شمایی که دیگر همدیگر را نمی‌شناسیم. اگر من و شما در یک جامعه کوچکی زندگی می‌کردیم و همدیگر را می‌شناختیم یا رابطه‌مان به گونه‌ای بوده که می‌توانستیم مسائل را به صورت فردی حل کنیم دیگر نیازی به این میانجی‌ها نبود ولی چون چنین چیزی نیست، یک چیز دیگری می‌آید بین من و شما میانجی می‌شود که ما اسمش را می‌گذاریم قانون و این قانون از طریق یک سری علائم و مقررات نمادین مثل چراغ و خط و علائم راهنمایی و رانندگی بین ما میانجی می‌شود. این میانجی‌ها بین ما مشتر‌ک‌اند. یعنی من و شما از آن یک معنای مشابه می‌فهمیم. اینها قرار است بین ما میانجی شوند بدون این که ما با هم حرف بزنیم. حالا اگر این عنصر میانجی یک جایی خوب کار نکند، بوق می‌آید آن را جبران می‌کند. حالا در جامعه‌ای که هنوز از لحاظ نوع رابطه اجزای خود مدرن نشده، گرچه آسمان‌خراش و موبایل و ماشین و تکنولوژی هست- این تضاد خوب حل نمی‌شود و ما هنوز آن آدم‌هایی نشده‌ایم که میانجی‌ها برای‌مان کار کنند. پس ما قرار است مسائل را با زور حل کنیم. یعنی باز دوباره به صورت فردی. بوق به جای عنصر خبر در اینجا تبدیل می‌شود به ادامه آن زور. بوق اعتراضی، بوق فحش، بوق ناسزا، بوقی که بخواهد راه بگیرد، بوقی که بخواهد بر طرف دیگر تفوق پیدا کند، و آن وقت این رفتار کم کم تسری پیدا می‌کند به سایر جاها. جاهایی که دیگرنیازی به اعتراض و راه گرفتن و اینها هم نیست، اما تبدیل شده به ادامه رفتار ما. مثلا سلام و علیک و احوال‌پرسی و خداحافظی هم بوق می‌کنیم. 

جالب است که حتی در جامعه‌های مدرنی که در آن مهاجران زیادند واین مهاجران از جامعه‌هایی آمده‌اند که کمتر مدرن شده‌اند، شما همین رفتار را با بوق می‌بینید. مثلا در آمریکا در ایالت‌هایی که کمتر مهاجر دارند این تفاوت فرهنگ رانندگی و استفاده از بوق را شما می‌بینید، نسبت به جاهایی که بیشتر مهاجرپذیر هستند. 

فهیمه خضر حیدری: یکی از مسائلی هم که درباره فرهنگ رانندگی ایرانی گفته می شود این است که بخشی از این بلبشو و هرج و مرجی که در رانندگی داریم هم به خاطر تعداد زیاد ماشین‌هاست که به‌درستی هم واقعا بالاتر از حد استاندارد مثلا شهری مثل تهران است. یعنی اتومبیل زیاد است و این باعث شده که این شکلی بشود. اما حالا من هم می‌خواهم مثال‌هایی بزنم. صرف‌نظراز اروپا و شهرهای اروپایی که کوچک‌تر هستند و استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی هم بین مردم معمول‌تر است و ماشین کلا کمتر استفاده می‌شود، بیاییم به جامعه‌ای مثل آمریکا که اتفاقا اینجا ماشین حرف اول و آخر را می‌زند و هر خانواده - اگر نگویم به تعداد اعضای خانواده ماشین دارد- ولی خب دو ماشین را حداقل در هر خانواده می‌بینید. اما رانندگان قوانین را رعایت می‌کنند. بین خطوط رانندگی می‌کنند. بوق نمی‌زنند و هرج و مرجی هم در رانندگی نمی‌بینید. ماشین هم خیلی زیاد است. این تفاوت چیست؟ 

حسین قاضیان: ببینید این خیلی جالب است. خیلی‌ها از این حرف زده‌اند که مثلا در ایران مدام ماشین تولید می‌شود بدون این که امکاناتش وجود داشته باشد و باید جلوی این همه تولید ماشین یا دادن گواهی‌نامه را گرفت. ولی وقتی که آمار را نگاه می‌کنیم می‌بینیم که اتفاقا آن‌قدرها هم در ایران ماشین نیست. مثلا الآن ایران حدود ۸۰ تا ۸۵ میلیون نفر جمعیت دارد و آمریکا حدود ۳۳۰ میلیون نفر. یعنی حدودا چهار برابر ایران. در حالی که در آمریکا حدود ۲۷۶ میلیون اتومبیل هست - این آمار مال سال ۲۰۱۹ است - در حالی که در ایران گفته می‌شود حدود ۲۰ میلیون ماشین هست. یعنی در آمریکا سیزده برابر ایران خودرو هست. یعنی حدودا سه برابر هر نفر در ایران نسبت به آمریکا، کمتر ماشین وجود دارد.

پس اتفاقا در آمریکا باید وضعیت بدتر باشد. ولی شاید یکی از دلایلش - که وضعیت بدتر نیست - این است که در آمریکا منابع بیشتری هست. یعنی درست است که ماشین‌ها بیشتراند ولی خب راه هم بیشتر است. یادمان نرود که از دید جامعه‌شناختی اگر منابع در جامعه‌ای کاهش پیدا کند، تضاد و ستیز بر سر آن منابع اندک بالا می‌گیرد. حالا گذشته از مسئله مدیریت و انصاف که دو عامل دیگر هستند. 

در این جامعه منابع بیشتراست و دعوا کمتر است و در جامعه ما منابع کمتر است و دعوا هم بیشتر است. 

فهیمه خضر حیدری: حالا بجز اینها و بجز منابع و خیابان‌ها و جاده‌ها و پمپ بنزین‌ها، بجز همه اینها رفتار خود راننده‌ها با هم هست. همه انگار موظف‌اند که با هم دعوا داشته باشند. آماده‌اند برای این که دیگری حتما و الزاما بد رانندگی کند. راننده بدی باشد و اشتباه کند یا بخواهد راه آنها را بگیرد و به آنها راه ندهد. یعنی انگار با یک بدبینی، اصلا سوییچ را می‌اندازیم و ماشین را روشن می‌کنیم. راننده‌ها حالا لبخند به هم نمی‌زنند که هیچ و اینها که بماند، همه هم اسفند روی آتش!

 تعداد پرونده‌هایی که فقط به خاطر دعوا و درگیری و نزاع پس از تصادف در پزشکی قانونی هست به شکل حیرت‌انگیزی بالاست. بارها شده که تصادف شده. کسی هم از طرفین در تصادف نه مرده و نه آسیب دیده اما در دعوای بعد از تصادف، قتل اتفاق افتاده. یعنی در تصادف انگار فرض بر این است که حتما عمدی یا کوتاهی یا قصدی - آن هم حتما از طرف مقابل- صورت گرفته و حالا باید حسابش را بگذاریم کف دستش. در حالی که تصادف است، اسم‌اش هم روشن است، تصادفی است. اما انگار که ما حتما توطئه‌ای در آن می‌بینیم و باید با کسی که عامل تصادف است - که هیچ هم خود ما نیستیم - یک دعوایی بکنیم. 

حسین قاضیان: حالا اینجا شما دارید از تصادف صحبت می‌کنید ولی شاید این را هم بدانید که بیشترین میزان قتل در ایران قتل‌ها تصادفی است. به این مفهوم که از قبل برای آن برنامه‌ریزی نشده و کاملا ناشی از یک خشم ناگهانی است. مردم بلد نیستند این خشم ناگهانی را که بروز کرده چگونه مدیریت کنند و قبلا هم یاد نگرفته‌اند که اگر تعارض و ستیزی پیش آمد، چگونه آن را حل کنیم. این آن قسمتی است که به فرهنگ برمی‌گردد و شما دائما روی آن تأکید می‌کنند. 

فرهنگ و مجموعه چیزهایی که به ما می‌آموزد، به ما یاد نمی‌دهد که دعوا یا ستیز یا منازعه را چگونه حل کنیم. به این ترتیب اولین راه حلی که به نظر ما می‌رسد این است که قفل فرمان را دربیاوریم، بعضی‌ها که حالا قمه و چماق هم در صندوق عقب‌شان دارند. اینها را دربیاوریم و شروع کنیم به‌زور حق خود را ستاندن. حقی که فکر می‌کنیم داریم. اولین چیزی که آدم‌ها در دعوا فکر می‌کنند دارند حق است و اصلا هم فکر نمی‌کنند که ممکن است طرف مقابل‌شان هم حق داشته باشد. دلیل‌اش هم باز یک آموزش فرهنگی دیگر است. و آن این که شما باید زرنگ باشید. نباید بگذارید حق‌تان را بخورند. اگر هم حق با تو نبود نباید کوتاه بیایی یا آن را نشان بدهی. 

ما اینها را می‌آموزیم. نباید با همدیگر تعارف کنیم. این راه بقاست. یعنی کسی که می‌خواهد در این جامعه بقا داشته باشد یا ارتقا پیدا کند ناچار است اینها را اجرا کند، وگرنه کلاهش پس معرکه است. او اینها را در جریان اجتماعی شدن می‌آموزد و یاد می‌گیرد و اجرا هم می‌کند و بعد هم می‌بیند که موفق است. یعنی اگر جایی زورش بیشتر باشد، حتی اگر حق با او نباشد می‌تواند با زدن و مجروح کردن یک طرف جلو برود. این گاهی اوقات ممکن است به قتل هم بیانجامد،‌ همان قتل برنامه‌ریزی‌نشده. 

فهیمه خضر حیدری: همیشه هم که مطمئنیم حتما مقصر طرف مقابل است. به هیچ وجه من مقصر نیستم. همیشه باید سرمان را از ماشین بیاوریم بیرون و بگوییم:« کی به تو گواهی‌نامه داده؟» من که همیشه گواهی‌نامه‌ام درست است. 

حسین قاضیان: یک بخشی از آن زرنگی. 

فهیمه خضر حیدری: جالب است که بارها هم این اعلام شده. مسئولان راهنمایی و رانندگی گفته‌اند و مطبوعات نوشته‌اند که علت ۶۰ درصد از تصادفات خطای انسانی بوده. خب در ایران هم این تصادفات و مرگ بر اثر تصادفات خیلی بالاست و ما می‌دانیم که تعداد کشته‌شدگان بر اثر تصادف در ایران، چهار برابر کشته شدگان در جنگ ایران و عراق است. یعنی تلفات به خاطر تصادفات این قدر زیاد است. خطای انسانی خیلی سهم جدی و بزرگی در همه این تصادفات دارد. نقش انسان‌ها، نقش راننده‌‌ها. یعنی به راحتی با رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی می‌شود از ۶۰ درصد از تصادف‌های رانندگی جلوگیری کرد. این هم چیزی نیست که مردم ندانند. و خب یعنی حتی جان‌مان هم برای ما مهم نیست؟ 

حسین قاضیان: آخر می‌دانید، به نظر من اینجا یک خلط دامنه‌داری شده و دائما هم دارد تکرار می‌شود و آن این که بین مسئولیت و علت خلط شده. شما راننده‌ای را در نظر بگیرید که در جاده چالوس دارد می‌رود و مثلا یک وانت یا کامیون هم افتاده جلو و یک قطاری از ماشین‌ها پشت آن درست شده‌اند چون کامیون نمی‌کِشد که سربالایی را برود. خب ماشین‌ها ده دقیقه، نیم ساعت، همان طور در این خط می‌روند. بالاخره چند نفر از اینها حوصله‌شان سر می‌رود و می‌زنند که سبقت بگیرند و ممکن است تصادف بشود. 

اینجا ما می‌گوییم عامل انسانی. یعنی چه کسی مسئول است؟ آن کسی که سبقت گرفته. ولی از آن طرف علت چیست؟ علت ممکن است دو چیز باشند که انسانی نیستند. جاده باریک است. پس عامل جاده است نه عامل انسانی. دوم هم کامیونی که دارد جلو می‌رود و ماشین خوبی نیست و مشکل مربوط به خودرو است نه عامل انسانی. 

ولی خب بله مسئولیت مربوط به آن آدمی است که تحمل نکرده و از خط آمده بیرون و خواسته سبقت بگیرد و ماشین دیگری هم آمده کوبیده به آن. بنابراین اینجا علت فقط عامل انسانی نیست. عامل جاده و خودرو هم هست. در حالی که مسئولیت با آدمی است که این کار را کرده. چه چیزی را باید در اینجا در نظر بگیریم؟ عامل مسئولیت را که بُعد اخلاقی حقوقی پیدا می‌کند؟ یا عامل مادی و واقعی و عینی یعنی جاده و خودرو را؟ 

خب تا وقتی جاده و خودرو سر جای خود هستند، هر قدر هم شما نصیحت کنید بالاخره در آن صفی که پشت آن کامیون درست شده یک عده حوصله‌شان سر خواهد رفت و از خط بیرون می‌زنند و تصادف می‌شود و نتیجه‌اش می‌شود همین چهار برابر کشته‌های جنگ ایران و عراق. 

فهیمه خضر حیدری: ولی آقای قاضیان بارها شده من حتی مهمان از ایران داشتم و تعجب کرده و در ماشین به من گفته که چرا این صف منظم در این ترافیک سنگین ایجاد شده و هیچ کس نمی‌رود از این شانه خیابان که خالی است برود؟ چرا هیچ کس نمی‌رود؟ راه که باز است؟ 

در حالی که همه این قسمت را خالی نگه می‌دارند برای این که برای موارد اضطراری و خاص در نظر گرفته شده و هیچ کس فکر نمی‌کند که من از این صف خودم خارج شوم و بروم در آن شانه جاده که خالی افتاده. 

حسین قاضیان: اینجا یک عامل دیگر می‌آید وسط و آن مسئله قانون است که قرار است بین همه میانجی باشد. یعنی من می‌دانم که خب من این کار را نمی‌کنم. دیگران هم این کار را نمی‌کنند. اما در جاده شمال می‌دانم که الآن یک نفر می‌زند از این جاده خاکی برود و من هم دنبال او می‌روم. چون ما یک درک عمومی از خودمان داریم که می‌دانیم بقیه قرار نیست این کار را بکنند پس من هم نمی‌کنم. اینجا هم این درک عمومی وجود دارد. قرار نیست کسی این کار را بکند،‌پس من هم نمی‌کنم. می‌بینید که آن درک عمومی که حالا در مفهوم قانون یعنی چیزی که بین من و دیگران مشترک است، اینجا اجازه نمی‌دهد که من این کار را بکنم یا معمولا نمی‌کنند ولی آنجا می‌کنند. 

و باز دوباره من تأکید می‌کنم که در جامعه‌ای که مهاجران بیشتر هستند و جامعه‌هایی که کمتر مدرن است و قانون به عنوان میانجی یا نقشه مشترکی که دست ماست حضور جدی ندارد [این موارد دیده می‌شود]. آدم‌ها این را یاد نگرفته‌اند که اگر این چیز مشترک را اجرا کنیم به نفع همه‌مان است. اگر من و شما از این قاعده تخطی نکنیم همه از این قاعده نفع می‌بریم ولی در آنجا چون من می‌خواهم نفع خودم را مقدم بدانم هیچ کس نفع نمی‌برد. یعنی در همان جاده خاکی هم یک صف دیگر درست می‌شود و همه پشت آن خاکی گیر می‌کنند. 

فهیمه خضر حیدری: خب این هم از رانندگی ماها. همه این حرف‌ها را زدیم که آخرش بپرسم آیا حواس‌مان هست؟ که من البته درباره رانندگی فکر می‌کنم اتفاقا حواس‌مان هم هست.

حسین قاضیان: حواس‌مان هست ولی اگر پرت بشود ممکن است تصادف کنیم. 

شرح مجموعه:
خیلی وقت‌ها به شوخی و جدی، با صدای بلند یا فقط در دل خودمان فکر می‌کنیم که «ما خوبیم و بقیه بدند». اگر در جامعه کاری درست انجام نمی‌شود، اگر زندگی و مناسبات اطراف‌مان به شیوه‌ای است که نمی‌پسندیم، اگر دروغ و ریا و فضولی و بی‌مسئولیتی در کار است، اگر در فضاهای عمومی آشغال هست، اگر در شهر که راه می‌رویم به هم تنه می‌زنیم و از احترام شهروندی خبری نیست، اگر در صف همدیگر را هُل می‌دهیم و همیشه عجله داریم، در همه‌ی این موقعیت‌های فرضی همیشه گروهی هستند به نام «دیگران»، «آنها»، «مردم»؛ گروهی جدا از «ما» که مسئولیت همه چیز همیشه متوجه آنهاست. اما آیا دیگران از ما، از «ماها»، جدا هستند؟ ما تا چه حد بخشی از دیگران هستیم؟ رفتار دیگران چقدر آیینه‌ی رفتار ماست؟ جامعه را چه کسانی می‌سازند؟‌ ما یا آنها؟ «رسانه‌ی پارسی» با هدفِ توجه‌دادن به این پرسش‌ها از یک سو، و بررسی و بازبینیِ «ما» و نقش آن در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم از سوی دیگر، مجموعه‌ی پادکست #ماها را تهیه کرده است. این مجموعه کاری است از حسین قاضیان، جامعه‌شناس و فهیمه خضر حیدری، روزنامه‌نگار.

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

https://soundcloud.com/pmp_9/5-maha-driving