۴. فضولی
این هفته در پادکست «ماها» میخواهیم درباره سؤالهایی که از هم میکنیم حرف بزنیم. موضوع به فضولی ربط دارد، به کنجکاوی ربط دارد، به فرهنگ ربط دارد و به خیلی چیزهای دیگر هم ربط دارد که در موردش صحبت میکنیم.
***
فهیمه خضر حیدری: ما تا کجا حق داریم درباره جزئیات زندگی دیگران سوال کنیم؟ بعضیها ممکن است بگویند که تا جایی که دوست داریم درباره خود ما بپرسند. یعنی برای خود ما اشکالی ندارد که در موردمان بپرسند. اما من فکر میکنم بالاخره سلیقه و نگاه و حتی حساسیتهای افراد با هم فرق میکند و ممکن است نسبت به چیزی که شما نسبت به آن حساس هستید که از شما پرسیده نشود، من حساس نباشم یا برعکس. فرهنگ افراد هم فرق میکند. همان چیزی که من مدام از آن حرف میزنم و شما زیاد با آن موافق نیستید.
حسین قاضیان: پس اجازه بدهید برای این که غافلگیرتان بکنم هم بگویم که اتفاقا این بار میخواهم یک ذره با شما موافق باشم. فرهنگ اتفاقا نقش دارد. فرهنگ را من به معنای چیزهایی میگیرم که ما یاد میگیریم برای زندگی کردن در یک جامعه. بنابراین همیشه فرهنگ جایی و نقش مهمی دارد. ولی گاهی اوقات به نظرم میآید که پشت این واژه، ما یک سری ظرافتها را که وجود دارد میپوشانیم. گاهی اوقات ممکن است فراموش کنیم که «یک فرهنگ وجود ندارد». فرهنگهای متفاوتی وجود دارند، حتی در یک جامعه و ما به شیوههای متنفاوتی این فرهنگ را میآموزیم. و از این جهت ممکن است یک ناهمسانیهای فرهنگی هم پیش بیاید که برای من یک چیزی فضولی باشد و برای کس دیگری خیلی عادی. اما حالا اگر از فرهنگ هم بگذریم، باز دوباره من برمیگردم به جنبههای مادی و عینی زندگی. مثلا یک خانواده گسترده را فرض کنید. خانواده گسترده خانوادهای بوده که غیر از زن و شوهر و بچهها، پدربزرگ و مادربزرگ و بقیه اعضای شبکه خانوادگی هم در آن حضور داشتند. حالا نه لزوما در یک مکان ولی خیلی نزدیک به هم و با رابطههای تو در تو و درهم. این درهم بودن عملا باعث شده که چیزی برای پنهان کردن وجود نداشته باشد که شما بخواهید از دیگری بپرسید اما وقتی همین خانواده گسترده تبدیل میشود به خانواده هستهای کوچک، آن فرهنگ هنوز سر جای خودش هست اما این آدمها از هم جدا شدهاند. آن چیزی را که قبلا میدیدند و از آن سردرمیآوردند، حالا منشأ کنجکاویشان میشود و میخواهند از آن سر در بیاورند.
این تبدیل میشود به فضولی.
در خانواده هستهای هم وقتی که تعداد بچهها زیاد باشد یا فرزندان دیر از خانه بیرون بروند [همیم مناسبات تکرار میشود] حتی اگر مثلا برای بچهها این امکان باشد که به محض این که به سن قانونی رسیدند بتوانند بروند خانه خودشان را بگیرند، همچنان مادران و پدران در زندگی بچهها و بچهها در زندگی پدر و مادرها دخالت میکنند و میخواهند سر دربیاورند. در حالی که از طرف دیگر ارزشهای فردگرایانه دارد رشد میکند بدون این که بنیانهای مادیاش شکل گرفته باشد.
این در همتنیدگی جنبههای فرهنگی و مادی، به اضافه به میان آمدن تکنولوژیهای جدید و حتی معماری در جامعه ایران، همه و همه سبب شده که اینها جنبه فضولی و سر در زندگی دیگران کردن و اینها پیدا کند.
فهیمه خضر حیدری: ضمن تشکر از سورپرایز شما در مورد فرهنگ (میخندد) به هر حال در هر جامعهای یک مجموعهای از ارزشها هست که در روابط اجتماعی میآید و ما بر اساس آن رفتار میکنیم دیگر. قرار نیست که پرسشهای مداخلهجویانه بپرسیم. آیا میخواهید بگویید این مجموعه از ارزشها در جامعه ایران وجود ندارد یا تعریف نشده است؟ و در نتیجه آدمها به خودشان اجازه میدهند که سؤالهای خیلی خصوصی و مداخلهجویانه در مورد زندگی همدیگر بپرسند؟
حسین قاضیان: چرا. مجموعه ارزشهایی هست. منتها این مجموعه ارزشها با چند مشکل یا بعضا بحران روبهروست. یکی این که ما در یک دوره گذار شدید داریم زندگی میکنیم یعنی غیر از مسئله گذار از یک جامعه سنتی به جامعه مدرن، ما با مسئله گذار از یک نظام سیاسی گذشته به نظام سیاسی جدید روبهرو هستیم. گذشته از این که همه اینها دارد در یک بستری از فرآیند پرشتاب جهانی شدن صورت میگیرد که همه رسم و رسوم قدیمی و حتی ارزشهای گذشته را هم زیر و زبر کرده. همه اینها باعث میشود که آن نوع از انسجام ارزشی در یک مجموعه به خطر بیفتد و ارزشها دائما در حال بالا و پایین شدن باشند و این اغتشاش ایجاد میکند.
ما جامعه متکثری هم هستیم، یعنی خردهفرهنگهای متفاوتی در این جامعه هست و ارزش اینها هم با هم متفاوت است. گذشته از این که آدمها همه به یک شیوه اجتماعی نمیشوند و در مراتب متفاوتی اجتماعی میشوند. همه اینها باعث میشود که ما با نوعی اغتشاش ارزشی روبهرو باشیم که آن ارزشهای مشترک درواقع فقط اسم خیلی رقیقی است برای آدمهایی که در یک مکان مشترک به نام ایران دارند زندگی میکنند. وگرنه آنقدر ارزشهای بنیادین متفاوت وجود دارد و آن قدر ارزشهای مشترک کم شده و همبستگی اجتماعی از این طریق کاهش پیدا کرده که واقعا خیلی نمیشود در نهایت گفت که چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست. نتیجهاش این میشود که ممکن است یک چیزی از نظر من فضولی باشد و از نظر شما نباشد.
فهیمه خضر حیدری: یعنی چه؟ یعنی نمیدانند که پرسش درباره درآمد دیگران پرسش درستی نیست؟ برای خود من بارها پیش آمده که از من پرسیدهاند درآمدت چهقدر است؟ و سوال جالبی نیست واقعا. در جامعه آمریکا که خیلی بد میدانند که کسی چنین سوالی بپرسد.
حسین قاضیان: ببینید اگر من در یک جامعهای زندگی کرده باشم که با ارزشهای مدرن و رفتارهای فردگرایانه خو کرده باشد، ممکن است این سؤال را نکنم ولی اگر در همان جامعه ایران در منطقه دیگری زندگی کرده باشم که این ارزشهای مدرن هنوز خیلی رواج پیدا نکرده، ممکن است این را خیلی سؤالی خصوصی تلقی نکنم و احساس نکنم که دارم فضولی کنم.
فهیمه خضر حیدری: کنجکاویهای کاملا غیرضروری چهطور؟ مثل این سؤال خیلی شگفتانگیز. مثلا فرض کنید من یک نفر را به شما معرفی میکنم. یکی از سؤالهای شما این است که خانهشان چهطور؟ مال خودشان است یا مستاجراند؟! واقعا برای شما چرا باید این سؤال باشد؟ چرا نمیشود که این سؤال را آدمها نپرسند؟ این کجای آدمها را قلقلک میدهد که باید وارد چنین پرسشی شوند درباره دیگری؟
حسین قاضیان: من فکر میکنم ادامه یا رسوبات همان خانواده گسترده است. ما با یک پدیدهای روبهرو هستیم به نام تأخیر فرهنگی که وقتی اوضاع و احوال مالی تغییر میکند، ممکن است آن چیزهایی که قبلا همراهش بوده هنوز [برای این تغییر] آماده نباشد. بنابراین ما ممکن است آن رفتار گذشته را کماکان ادامه بدهیم بدون این که ساز و کارهایش مهیا باشد.
مثلا فرض کنید فرزندآوری. ممکن است جامعه مدرن شود و ساختمانها کوچک شود و زندگی در ساختمانهایی که الآن دیگر برای دو تا سه نفر بیشتر جا ندارد، این امکان را نمیدهد که شما پنج تا بچه داشته باشید ولی آن رفتار ممکن است هنوز تا یک زمانی ادامه پیدا کند؛ با وجود این که مسکن کوچک شده. این تأخیر فرهنگی باعث میشود رفتار گذشته ادامه پیدا کند در حالی که مقتضیات مادی آن عوض شده. اینجا هم ممکن است همین طور باشد. یعنی آن خانواده گسترده که همه در سر و کول هم بودند و از همه چیز هم سر در میآوردند و دیگر جایی برای کنجکاوی نبود، حالا با یک کنجکاوی روبهروست که دیگر با آن ساخت مادیاش تناسب ندارد.
من فکر میکنم یک بخشی از کنجکاوی از این موضوع ناشی میشود. یکی بخشی هم از این ظن دائمی است که ما همیشه نسبت به همدیگر داریم و همیشه انگار یک جوری در معرض اتهام هستیم و باید خودمان را از زیر بار اتهام خلاص کنیم و همیشه در فکرمان نسبت به دیگری هم این اتهامات وجود دارد که حالا ببینیم این از کجا میآورد و چهطوری میخورد؟
فهیمه خضر حیدری: یک بخشی از آن هم شاید مسئله قیمت و این علاقه شدید باشد که ما به قیمت نشان میدهیم. همهاش کلا درباره قیمت میپرسیم. این را چند خریدهای؟ خانهات را چند خریدی؟ اجاره خانهات چهقدر است؟ چهقدر قسط میدهی برای خانه یا ماشینات؟ چرا این قدر درباره قیمت میپرسیم؟ دنبال چه هستیم؟
حسین قاضیان: ببینید ما میدانیم که پول در جامعهها اهمیت دارد و در جامعه ما هم اهمیت دارد. شاید فرقاش این است که اینجا آنقدر پول بالا و پایین میشود و بیثبات است که شما هر لحظه باید این دماسنج مالی خودت را اندازه بگیری و ببینی دمای مالی چگونه است و این را از طرق مختلف انجام میدهی. لزوما ممکن است صفحه بورس روزنامه را نخوانی که ببینی الآن شاخص بورس چهقدر شده که ممکن است اصلا اهمیتی هم در زندگی واقعی جامعه ما نداشته باشد. بنابراین باید از همین راههای معمول سعی کنی که اطلاعاتت را دربیاوری که کلاهات را باد نبرد.
فهیمه خضر حیدری: من با شما خیلی مخالفم. چرا؟ چرا نباید راههای منطقیتر و متمدنانهتر انتخاب کنیم برای به دست آوردن اطلاعات؟ بروید سرچ کنید، بروید جستوجو کنید و اگر سؤالی دارید ببینید که جواباش کجا پیدا میشود. اگر سؤالی دارید چرا باید از مردم بپرسید خانهات را چند خریدی . برای ماشینات چهقدر قسط میدهی؟
حسین قاضیان: دلایل مختلفی دارد. یکی این که اولا ما با همه روالهای جدیدی که امکان به دست آوردن این اطلاعات را به ما میدهد خیلی آشنا نیستیم. من یادم است که یکی از اولین تجربههایی که در اینجا [آمریکا] داشتم این بود که میخواستم در فروشگاه زردچوبه بخرم و پیدا نمیکردم و از متصدی که خودش مدیر یک قسمتی بود پرسیدم که از کجا باید زردچوبه بردارم. او هم خودش نمیدانست و رفت از یکی از کارگرها پرسید. این کارگر موبایلش را درآورد و سرچ کرد و به این نتیجه رسید که زردچوبه کجاست.
خیلی پدیده جالبی بود که یک کارگر معمولی داشت از موبایل استفاده میکرد برای سرچ و پیدا کردن چیزی. اینجا پس معلوم است که استفاده از تکنولوژی برای یافتن، جایی پیدا کرده. در ایران هم به میزانی که این تلفنهای هوشمند دارند بیشتر میشوند، این فرهنگ هم رواج پیدا میکند.
ولی یک چیز مهمتری هم هست و آن این که شما اگر اینجا شاخص بورس را بدانی و بخواهی هر روز دنبال کنی، بالاخره حال و هوای اقتصاد دستت میآید ولی اگر بخواهی [در ایران] میزان تورم مرکز آمار را جستوجو کنی، ممکن است اصلا به آن نتوانی اعتماد کنی که بخواهی دنبالش باشی.
یا شاخص بورس چیز زیادی به شما نمیگوید. یا اطلاعات کافی نیست. یا قابلاطمینان نیست یا تصور شما این است که اطلاعات قابلاطمینان نیست. بنابراین نمیروید سراغ رویههایی که در جامعههای مدرن که شیوههای جدید جستوجو و فضولی اجتماعی را دارند. میروید سراغ همین چیزهای معمول که دیگر ممکن است آن وقت به فضولی شخصی هم بدل شود.
فهیمه خضر حیدری: این را چه میگویید؟ این که مدام سؤالمان این است که - شما هم حتما شنیدهاید دیگر، در مهمانیها، در دورهمیها - فلانی از کجا میآورد زندگی میکند؟ فلانی از کجا میآورد میخورد؟ اسم این دیگر فضولی است دیگر. پرسش نیست. سؤال زشتی است که به نظر من دغدغه فکری فرد را نشان میدهد و اساسا چه اطلاعاتی در پاسخ این پرسش میتواند برای فرد پرسشگر وجود داشته باشد جز فضولی و مداخلهجویی در زندگی دیگران؟
حسین قاضیان: این حالا ممکن است بُعد اخلاقی موضوع است. ولی از دید اجتماعی مسئله این است که ما جامعهای هستیم در مجموع منفی. منفی به معنی سلبی. یعنی اولا قبل از این که به خودمان توجه کنیم به دیگران توجه میکنیم.
دوم این که به جای این که به جنبههای ایجابی طرف دیگر نگاه کنیم، به جنبههای سلبی او نگاه میکنیم. این که چهطور میشود از او یک چیزی درآورد یا چیزی علیهاش درآورد یا چگونه با زدن او خودمان را بالا ببریم بالا؟
موفقیت چیز مهمی نیست، بلکه جلوی موفقیت را گرفتن مهم است. اینها آن وقت ممکن است خودش را در یک رفتاری نشان دهد مثل همین که وقتی ما میگوییم او از کجا میخورد، در واقع داریم ظن و تردیدمان را نشان میدهیم که آیا او زندگی سالمی دارد یا این که یک جوری مثلا دارد از یک راههای نامربوطی درمیآورد و میخورد؟ اینها نقشه زندگی ماست که به آن سر کردهایم و کمابیش به آن آلودهایم.
فهیمه خضر حیدری: بله اینها ماهاست.
به فضولی در شبکههای اجتماعی هم میتوانیم نگاه کنیم. مثلا سؤال درباره موضوعهایی که فرد یک بخشی از آن را به اشتراک گذاشته. مثلا عکسی گذاشته در اینستاگراماش که نشان می دهد رفته بوده سفر. اما نشان نمیدهد که تنها بوده یا با کسی همسفر بوده. همسفرش مرد بوده، زن بوده، با خانواده بوده، با دوست بوده… یعنی این بخش را نخواسته که به اشتراک بگذارد. یا این که اصلا نخواسته بگوید که به کجا سفر کرده. بعد شما میروید کامنت میگذارید که «با کی بودی؟ همسفرت کی بود؟ شیطون؟ کی همراهته؟ کجا رفتی»؟ اینها معذب کردن دیگران و مداخلهجویی است. اینها کامنت و پرسش نیست. اینها پرسشهایی است برای نپرسیدن!
حسین قاضیان: این درست عین خیلی چیزهای دیگر است. شما یک رفتاری دارید. یک وسیله جدید آمده ولی شما قرار نیست آن رفتارتان بلافاصله که این وسایل جدید آمد عوض شود. حالا اگر این وسایل چیزهایی باشند که به آن رفتار گذشته شما، اتفاقا امکان بدهند، شما به مراتب آن را ادامه میدهید. مثلا فرض کنید همین شبکههای اجتماعی امکان داده که آن رفتار فضولی اتفاقا گسترش پیدا کند. یعنی قبلا اگر باید کلی تلاش میکردید که از زندگی افراد سردربیاورید،الآن در شبکههای اجتماعی دارند پرده را میزنند کنار و رخت زندگی خصوصیشان را روی بند شبکههای اجتماعی پهن میکنند، بنابراین شما بیشتر کنجکاو میشوید و فضولی بیشتری میکنید. یک دلیل این است که جامعه به صورت ناهمزمان و خیلی قر و قاطی دارد مدرن میشود.
شما اگر یک ماشین لباسشویی بخرید، بالاخره یک بوروشوری دارد که شما آن را میخوانید تا ببینید این چهطور کار میکند و روشن میشود و گردش و آب کشیدناش چهطور است و خلاصه همه چیزش را میخوانید تا سر دربیاورید.
ولی ما هنوز بوروشور جامعه مدرن را باز نکردهایم که بخوانیم و ببینیم ما با همدیگر در جامعهای که مدرن شده و تعداد آدمهایش زیاد شده و ما دیگر به صورت شخصی همدیگر را نمیشناسیم، بلکه از طریق نقش همدیگر را میشناسیم و نوع اعتمادی که به همدیگر میکنیم دیگر اعتماد شخصی نیست… [چگونه باید رفتار کنیم]. چون تصوری که از جامعه مدرن وجود دارد این است که جایی است که ساختمانهای بلند و شیشهای و ماشین و اتوبان و اینها را دارد. اما اینها جامعه مدرن نیست، اینها جامعههای جدیداند. جامعه مدرن یعنی جامعهای که آن شبکه روابط در آن مدرن شدهاند. رابطهها غیرشخصیاند و آدمها گویی با هم غریبهاند . از طریق نقشها و به میانجیِ چیزهایی با هم در ارتباطاند. این جامعه را هم باید یاد بگیرید که چگونه با آن کار کنید. وقتی یاد نگیرید، وسایل جدید هم که میآیند، شما همان کار سنتی گذشتهتان را با آن اجرا میکنید. درست همان کاری که ما با ماشین میکنیم. این کار را با وسایل تکنولوژیک جدید هم میکنیم. از وقتی که تلفن آمد و ما فوت کردیم در آن تا الآن که در شبکههای اجتماعی دنبال این هستیم که در زندگی دیگران سرک بکشیم. فرقی نکرده…
فهیمه خضر حیدری: خوشبختانه آن فوت کردن در تلفن را یک تکنولوژی دیگر از بین برد و کلا ساقط کرد. ولی میخواهم بگویم که شاید بد نیست که خودمان به خودمان یک راهنماییهایی هم بکنیم. برای این که من مطمئنام همه الزاما از روی قصد یا برای فضولی یا آزار سؤالهای غیرضروری نمیپرسند. به نظر من همه سؤالهایی که میپرسیم تا با جوابش نه به اطلاعات لازم خودمان اضافه کنیم بلکه دیگری را با جواب آن، سبک و سنگین کنیم و قضاوت کنیم و مال و اموال و قد و هیکلاش را بسنجیم؛ اینها سؤالهایی است که یک بار باید خودمان فکر کنیم و مطمئن شویم که آیا ما حق داریم این سؤالها را بپرسیم یا نه. به نظرم اگر یک دقیقه قبل از این که چیزی را بپرسیم به آن فکر کنیم، ای بسا آن وقت دیگر اصلا آن را نپرسیم.
من درست یادم نیست اما فکر کنم ابوحیان توحیدی است که جملهای دارد که میگوید: «ای بسا کلمه که به گوینده خود التماس میکند که مرا به زبان نیاور! از من بگذر».
حسین قاضیان: حرف خیلی خوبی زده. ببینید یک موقع در جامعه ایران که داشته مدرن میشده و به اصطلاح به سمت غرب پیش میرفته، کتابهایی منتشر میشده مثلا مثل آیین دوستیابی، آیین چیزهای مختلف… که آدمها یاد میگرفتند چگونه از قاشق و چنگال استفاده کنند، چگونه با دیگران نزدیک شوند و چه چیزهایی را از آنها بپرسند و چه چیزی بد است که بپرسند و کجا چه لباسی بپوشند؟ اینها در جامعه ما پیش از انقلاب داشته شکل میگرفته و روشنفکریِ ما اینها را به عنوان غربزدگی محکوم میکرده. به یک اعتبار هم درست بوده ولی در عین حال وقتی زیرش زده، برایش هم چیز جایگزینی تولید نکرده.
حالا مثلا فرض کنید که شما آن نوع غذا خوردن جامعه غربی را نمیخواهید رعایت کنید ولی حالا به جای آن چه میخواهید بگذارید؟ آن را آموزش بدهید. و چون چنین آموزشهایی هم نبوده ما رابطه با همدیگر را یاد نگرفتهایم. یاد نگرفتهایم که چه سؤالهایی را بد است بپرسیم، چه سؤالهایی را خوب است بپرسیم و اینها را باید یاد بگیریم. اینها همان بوروشورهایی است که باید به ما بدهند تا ما بدانیم که در جامعه مدرن چگونه باید زندگی کنیم. آن وقت آنجا اگر یاد گرفتیم، آن تأمل یعنی این که الآن میبینیم که اینجا چه چیزی مناسب است برای پرسیدن و فقط سکوت نیست، بلکه درست پرسیدن مطرح است. این درست پرسیدن را ما باید یاد بگیریم و هنوز تلاشی نمیکنیم برای یاد گرفتناش.
فهیمه خضر حیدری: یک چیز دیگر هم که خوب است به نظرم یاد بگیریم مواجهه با این پرسشهاست. یعنی وقتی که با این پرسشها روبهرو میشویم. یا این پرسشهای خیلی شخصی و خصوصی که ازدواج کردی؟ بچهدار شدی؟ بچه دومات کی میآید؟ همه این پرسشهایی که در مهمانیها و بخصوص عیددیدنیها همیشه میپرسند...این که ما با این پرسشها چگونه روبهرو بشویم هم به نظر من خودش جنبه آموزشی دارد.
به نظر من خیلی مهم است که بیدرنگ بگوییم که:«فکر نمیکنی این سؤال خیلی شخصی است»؟ این به نظرم برای آنهایی که نمیدانند چه سؤالی بکنند یا نکنند اما حس فضولی و کنجکاویشان هم آن قدر شدید است که نمیتوانند جلوی این سؤالها را بگیرند، جنبه آموزشی دارد و در یاد شخصِ پرسشگر یا فضول میماند.
حسین قاضیان: اتفاقا این هم یک بخش دیگری از آن بوروشور است. یعنی بخش دوم بوروشوری است که ما باید بخوانیم. چون حالا شما آن آموزشها را هم بدهید. ولی معلوم نیست که هر کسی هم تصمیم بگیرد این سؤالهای شخصی و فضولانه را دیگر نپرسد. حالا اگر پرسید چه کنیم؟ یک بخش ممکن است همین باشد که شما میگویید. ممکن است طرف را شرمنده کند یا به یک شکل محترمانهای از او بپرسیم آیا فکر میکنی این سؤالی است که فکر میکنی میتوانی بپرسی یا چیزهای دیگر.
ولی یک بخشی هم وارد کردن یک زبان طنزآمیز است در اینجا که لزومی ندارد حتما یک برخورد چکشی خشن با طرف بکنیم. با یک طنز ملایمی جوری با او حرف بزنیم که شرمنده شود. اینها همان چیزهایی است که باید آموزش داده شود. مثلا شما فرض کنید در فرهنگ بریتانیایی این نوع از طنز اجتماعی را در برخوردهای جامعه میبینید ولی مثلا در جامعههایی مثل جامعه آمریکایی نبینید. در جامعه ایرانی هم خیلی کم هست.
البته ما در گذشته در سنت خودمان این را داشتهایم. مثل همین چیزی که الآن شما از ابوحیان نقل کردید. یک نوع طنزی از این دست در جامعه ما وجود داشته که درواقع در آن نوعی رندی بوده. الآن در جامعه ما این رندی از بین رفته و تبدیل شده به بیادبی. حتی در پاسخ به سؤال بیادبانه هم گاهی اوقات ما ممکن است بیادب ظاهر بشویم. در حالی که یک نوع رندی میخواهد که توأم است با نوعی طنز ملایم و شرمندهساز.
فهیمه خضر حیدری: پس شاید در آخر این پادکست ماها باید بگوییم که مردم کمی بیشتر سعدی بخوانند. استاد این سبکی است که شما دارید درباره آن صحبت میکنید.
حسین قاضیان: موافقم سعدی واقعا استاد این روش است.
فهیمه خضر حیدری: خلاصه که این هم از پرسشهای غیرضروری ماها. خواستیم بپرسم حواسمان هست؟
حسین قاضیان: تا برسیم به پرسشهای ضروری.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *