نامههای شادابدخت
۱۶. مادربزرگ
تا حالا خواب مادربزرگت رو دیدی؟ با هم چیا گفتین؟ من که چند وقت پیش خواب دیدم که توی حیاط قشنگ یه خانهی سالمندان، با هم راه میریم و حرف میزنیم. ازش پرسیدم: ...
شرح مجموعه:
شادابدخت سه سالی میشود که با چمدانی پر از خاطره از شهرش کوچ کرده. در این مجموعه، او از روزهایی که گذشته، از غربت خودش و آدمهای اطرافش در سرزمیناش میگوید؛ از خاطراتی که شاید شما هم تجربهاش را داشتهاید.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *