این جستار تلاش دارد تا به میانجی «ایماژِ ترن» در شعر جدید فارسی، در طلیعهی قرن چهاردهم هجری (در اینجا در شعر محمد تقی بهار و بعدتر در شعر توللی)، و همچنین به یاری سودای تِرَن، سرعت و شتاب زندگی در آرای منتقدانی چون میرزا آقاخان کرمانی و تقی رفعت که جملگی بازتابی از رؤیای تِرَن و تجدد در عصر مشروطیت و به ویژه رسائل راهآهن هستند (در اینجا، رساله راهآهنی موصوف به «کتابچه بنفش» از میرزا یوسفخان مستشارالدوله)، به بازخوانی مسئله «تندآهنگی» و «کُندآهنگی» و رؤیای راهآهن و سرانجام باژگونه شدن این رؤیا، دقیقتر، تبدل «فرشتهی راهآهن» به «دیو راهآهن» بپردازد. چه شد که «جیغ بنفش» که پارهای از شعر «کبود» هوشنگ ایرانی بود، شعری که به مدعای این جستار، استقبالیهای از قطار و فی الواقع یک قطاریه است، بدل به مضحکهی قرن شد؟ چه شد تا «راهآهن» که «فرشتهی تجدد» بود، بدل به «پل پیروزی» و «عفریت تسخیر» ایران شد؟ سر آخر چه شد تا تالاقّ و تولوقِّ این قطار در باتلاق قرن آرام گرفت؟ چه شد تا قطار غُرّانِ ایرانی بدل به قطاری در شعر «صدای پای آب» سپهری شد که به قول شاعر «من قطاری دیدم و … چه سنگین میرفت». این جستار، مقدمهای بر کار پژوهشی گستردهتری است که نویسنده در حال کار بر روی آن است.