برخلاف درک و تحلیل رایجِ از رمانهای تاریخی آغازگر در ادبیات مدرن فارسی، این رمانها همسان نبودهاند و با اهداف روایی متفاوت، متکی بر منابع تاریخی مختلف و از زاویه دیدهای متضادی با یکدیگر نوشته شدهاند. در پی بازخوانی دقیق رمانهای تاریخی آغازگر در ادبیات فارسی به این نتیجه رسیدهام که رمان تاریخی فارسی نه یک تبار واحد، که تبارهای متعدد و چندگانهای داشته است. در مقاله اول به مقدمه و پیشزمینه این بحث خواهم پرداخت. سپس رمانهای تاریخی آغازگر را در سه مقاله متوالی بحث خواهم کرد و در پی مشخص کردن و ایجاد تمایز بین تبارهای گوناگون رمان تاریخی فارسی از منظر هدف روایی و منابع و تحلیل تاریخی، مختصری از رشد و زوال هر یک از این تبارها در تاریخ رماننویسی فارسی مینویسم. در مقاله پنجم، روزگار دوزخی آقای ایاز (۱۳۴۹) اثر رضا براهنی و در مقاله ششم حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد (۱۳۵۸) نوشتهی هوشنگ گلشیری را در چارچوب فراخواندن تبار انتقادی رمان تاریخی و توسعهی آن تبار تحلیل میکنم.