پنجاهسالگیِ «آرامش در حضور دیگران» اثر ناصر تقوایی
فیلم سینمایی آرامش در حضور دیگران بر اساس داستانی با همین نام از غلامحسین ساعدی، توسط ناصر تقوایی اقتباس و در سال ۱۳۴۸ جلوی دوربین برده شد. فیلم در تابستان سال ۱۳۴۹ تنها یکبار در جشن هنر شیراز به نمایش درآمد و پس از آن توقیف شد. پس از چهار سال و کش و قوسهای بسیار، فیلم به نمایش عمومی درآمد اما این بار هم با اعتراض و شکایت جامعه پرستاران پس از دو هفته از پرده پایین کشیده شد. این سرنوشت غریب نخستین فیلم بلند ناصر تقوایی است که در جشنوارهی ونیز جایزه گرفت و به شهادت بسیاری از متخصصان و منتقدان سینما، یکی از فیلمهای برتر تاریخ سینمای ایران است.
بهخاطر همین اهمیت و سرانجام، و پنجاه سال پس از اولین نمایش این فیلم، نگاهی میکنم به نکات مهمی که به نظرم باعث سانسور این اثر در آن سالها شد و روی زندگی و آیندهی کاری سازندهاش تاثیر بسزایی گذاشت.
موضوع فیلم به نظر ساده میآید. سرهنگ بازنشستهای که سالها پیش برای گریز از هیاهوی شهر به روستایی رفته و مرغداریای راه انداخته و با معلمی شهرستانی ازدواج کرده، حالا همهچیز را در روستا فروخته و با چهرهای بیمار و عصبی به تهران و خانهی بزرگی که دخترانش مهلقا و ملیحه در آن زندگی میکنند، بازگشته اما در همان نگاه اول به باغچه و درختها و خانه و دخترها، متوجهی تغییرات اساسی در همهچیز میشود. مهمترین تغییر شاید برای سرهنگ، تغییر در دختران و شیوهی زندگی آنها باشد. آنها بزرگ شدهاند و به عنوان پرستار در بیمارستانی کار میکنند و دوستان و روابط آزاد خودشان را دارند، روابطی که برای سرهنگ با آن روحیهی خشک و سنتی، به هیچوجه قابل هضم نیست. سرهنگ احساس میکند پس از سالها به خانهای برگشته که دیگر هیچ چیزش مثل سابق نیست. او الکلی است و بیماری روحیای دارد که با منیژه، همسرش، قصد کردهاند تا از بچهها مخفی نگه دارند اما مالیخولیا چنان در روان سرهنگ ریشه دوانده که مخفیکردنی نیست و پس از چند روز اقامت، بروز میکند و کارش را به تیمارستان میکشاند.
اولین نکتهای که تقوایی به آن توجه ویژه داشته، نمایش تصویرِ از هم پاشیدهی یک سرهنگ بازنشستهی ارتش شاهنشاهی است که کاملا بر خلاف و نافی آن الگوی پرصلابت و اتوکشیده و توانمندی است که دستگاه سعی میکرده از ارتش و ارتشیان به مردم نشان بدهد. در واقع سرهنگ چه از نظر جسمی و چه از نظر روانی فرو ریخته است و به قول خودش کسی که یک پادگان را روی انگشتش میچرخانده، حالا هیچ ارج و احترامی ندارد و خودش و دخترهایش را هم نمیتواند اداره کند. در واقع فیلم از یک منظر، بیانگر موضوع زوال این سرهنگ و پایان دوران شکوه و جلال اوست. به طور مشخص در دو سکانس پیدرپی، یکی در عرقفروشیای که سرهنگ دو چتول عرق را مثل آب مینوشد، و همچنین در سکانس پس از آن، با سانی که از درختهای کنار پادگان میبیند، فیلمساز با ظرافت و به شکل غیرمستقیم عمق مشکلات جسمی و روانی سرهنگ را به تصویر میکشد. تغییرات اساسی در خانه و جامعه چنان روان سرهنگ را از اساس متلاشی کرده که در عرض چند روز اقامت در تهران، کامل از پا درمیآید.
دومین نکته مورد توجه ویژهی فیلمساز، فضای وهم و ترس عمومی حاکم بر این فیلم است که به خوبی پرداخت شده است. با وجود اینکه در آغاز همهچیز در آن خانه و میان آدمهایش معمولی به نظر میآید، اما آرام آرام وهم و ترس رشد میکند، در سکانسهای مختلف سایهی سنگین خود را نمایان میکند و کل فیلم را فرامیگیرد. فیلمساز برای ساختن این فضا در خانه که لوکیشن اصلی این فیلم است، از عوامل ریز و درشت بسیاری مانند رفتارهای بیمارگونهی سرهنگ، شب و تاریکی، صدای جغد، حضور گربه، و همچنین نقاشیهای وهمآلود روی دیوارها کمکهای شایانی گرفته است. در بیرون از خانه هم اوضاع همینطور است. هم فضای تیمارستان با آن درختهای بلند و صدای کلاغها و بیماران روانی وهمآلود است و هم فضای شهری که شب مهمانی و در گشت شبانه ملیحه و سپانلو و زن جوان دیگر نمایش داده میشود. انگار چیز شومی زیر پوست شهری که سرهنگ بعد از مدتها به آن برگشته میلولد؛ چیزی که پنهان به نظر میآید اما آشکارا در همهی جوانب فیلم حس میشود.
سومین نکتهی اساسی، بحران عجیب و غریب روابط انسانی در این فیلم است. فیلم با تصویر بستهی یک همخوابی سرد و عادیشده میان مهلقا و معشوقهاش نراقی شروع میشود و هرچه جلوتر میرود، این سردی و دوری و در نهایت تنهایی، عریان و عریانتر میشود. میتوان گفت همهی شخصیتهای این فیلم از تنهاییای عمیق رنج میبرند که مثل چاهی تاریک یکی یکی آنها را در خود فرو میکشد. سرهنگ، همسرش منیژه، دخترها، سپانلو، آتشی و نراقی، هر یک به شکلی تنهایند، حتی اگر در ظاهر دورشان شلوغ باشد. سرهنگ و آتشی سرانجام سر از تیمارستان در میآورند. ملیحه با دیدن خیانت معشوقهاش سپانلو خودکشی میکند. مهلقا و نراقی هم از اول فیلم دچار تردید در رابطه و عشقشان هستند و منیژه که انگار تنها شخصیت فیلم است که هنوز سالم باقی مانده، با توجه به وضعیت سرهنگ و غریبگیاش با دخترها و شهر، سرنوشتی جز تنهایی نخواهد داشت.
در واقع ساعدی به عنوان یک روانپزشکِ نویسنده که همواره نگاهی انتقادی به موضوعات اجتماعی داشته، همراه با تقوایی که فیلمسازی دقیق و متبحر و حساس به مسائل اجتماعی و انسانی است، در این فیلم تصویری درونی و بُرنده از تنهایی انسان ایرانی شبهمدرن در دههی چهل شمسی ارائه دادهاند؛ تنهاییای که با سردرگمی عمیق شخصیتهای داستان میان سنت و مدرنیته، سرانجام کارشان را به جنون میکشاند.
ارائهی این فضای تیره و نمایش ابتذال رایج در روابط میان جوانان طبقهی متوسط روبهبالای تهراننشین آن روزگار، و قرار دادنش در مقابل اقتدار فروریختهی یک سرهنگ بازنشستهی ارتش، تصویری نمادین و البته دیدهنشده در سینمای ایران آن سالها بود که میتوانست حساسیتهای بسیاری را برانگیزد. به همین دلیل دستگاه سانسور قاطعانه تصمیم گرفت فیلم را چهار سال به محاق ببرد. وقتی هم اجازه اکران صادر شد، بلافاصله با یک شکایت ساده از طرف جامعهی پرستاران، مجددا و بدون هیچ تردیدی فیلم برای همیشه از پرده سینماها پایین کشیده شد.
ساختن فیلمی اقتباسی از داستان پیچیدهی ساعدی، با نگاهی روانشناسانه به روابط طبقهی متوسط شهرنشین، کار متفاوت، جسورانه و البته تجربهنشدهای بود که تقواییِ ۲۸ ساله برای ساخت اولین فیلم بلندش به سراغ آن رفت. در همین راستا تقوایی و شش دوست دیگر تصمیم میگیرند شرکت سینمایی هفت را تاسیس کنند و با روی هم گذاشتن سرمایههای شخصی خودشان یک فیلم سینمایی مستقل بسازند و بعد با درآمد نمایش عمومی آن به سراغ فیلمهای بعدی بروند. گروه تشکیل میشود و توافق برای ساخت فیلم آرامش در حضور دیگران انجام میگیرد و سیروس طاهباز هم دست و دلبازانه خانهی خود را در اختیار گروه فیلمسازی میگذارد. به خواست تقوایی جمعی از دوستان شاعرش (پرتو نوری علا، محمد علی سپانلو، منوچهر آتشی و علی نراقی) در کنار سه بازیگر حرفهای اکبر مشکین، ثریا قاسمی و مهری مهرنیا قرار میگیرند و فیلمبرداری آغاز میشود. در ادامه اما سرمایههای شخصی کفاف به پایان رساندن فیلم را نمیدهد و تلویزیون ملی ایران که در چند سال گذشته با تقوایی و در ساخت چند فیلم مستند همکاری کرده بود، وارد میشود و با کمک خود به عنوان تهیهکنندهی دوم کار به سرانجام میرسد. اما توقیف فیلم و خوابیدن چهارسالهاش، رویاهای بچههای جوان گروه سینمایی هفت را هم در همان ابتدا به باد میدهد و محصول دیگری به تهیهکنندگی این گروه تولید نمیشود.
آرامش در حضور دیگران هنوز هم پس از پنج دهه فیلمی پرکشش و خوشریتم، با موضوعی عمیق و تکاندهنده، کارگردانیِ درست و بازیهای مورد قبول است که میتواند بارها و بارها دیده شود و مورد تحلیل و بحث از منظرهای گوناگون قرار بگیرد.
نظر بنده همسان با نظر شما است . انتخاب خوبی داشته اید و حرف های درستی در باره ی آن انتخاب زده اید . تنها ایرادم به بازی های ضعیف غیر حرفه ای ها ست البته تا اندازه ای وگرنه چندان به چشم نمی آید . دیگر باید چه گفت ؟ توفیق بیش از پیش شما را آرزومندم !