نامههای شادابدخت
۲۱. احترام
این داستان به روزی برمیگرده که من و سهیلا، دوست و همسایهی کوچهی بغلی، تصمیم گرفتیم برایِ بهبود کیفیت نانوایی محلمون اقدامی رو انجام بدیم.
شرح مجموعه:
شادابدخت سه سالی میشود که با چمدانی پر از خاطره از شهرش کوچ کرده. در این مجموعه، او از روزهایی که گذشته، از غربت خودش و آدمهای اطرافش در سرزمیناش میگوید؛ از خاطراتی که شاید شما هم تجربهاش را داشتهاید.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *