نامههای شادابدخت
۹. اسکیت (بخش دوم)
برنامهی قبل گفتم که چطور کفش اسکیت خریدم. مادرم تنها کسی در محلهمان بود که اجازه میداد دخترش در پیستی که فقط پسرها میآمدند، اسکیت بازی کند. کمکم بقیه دخترهای محله هم آمدند.
شرح مجموعه:
شادابدخت سه سالی میشود که با چمدانی پر از خاطره از شهرش کوچ کرده. در این مجموعه، او از روزهایی که گذشته، از غربت خودش و آدمهای اطرافش در سرزمیناش میگوید؛ از خاطراتی که شاید شما هم تجربهاش را داشتهاید.
2 نظر
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
سلام خدمت شما کار کنان این سایت عالی و حذاب امید که خوب سلامت باشین.
من با دیدن برنامه های جولی و جواهر، عاشق برنامه های شان شدم امید که بعد از این هم بر برنامه های جذاب دیدن شان ادامه دهند و از کار های شان خسته نشن تشکر بسیار زیاد از کار کنان این سایت عالی و جذاب.
احمد روخان موسی زی
باشنده کابل
اففانستان
دوست عزیز، از اینکه «رسانهی پارسی» را دنبال میکنید سپاسگزاریم.