سیاهپوستها اجازه ورود به توالت سفیدپوستها را ندارند!
[این یادداشت نقد فیلم نیست؛ معرفی سادهی فیلم کتاب سبز است بدون لودادن داستان فیلم.]
امسال در حالی که همهی چشمها به دو فیلم Favourite و Roma دوخته شده بود، آکادمی اسکار جایزهی بهترین فیلم سال را به Green Book یا کتاب سبز ساختهی پیتر فارلی اهداء کرد. کتاب سبز با عنوان اصلی The Negro Motorist Green-Book به دفترچه راهنمای سفریای اشاره دارد که در طی سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۶۶ هر ساله برای سیاهپوستان آفریقایی-آمریکایی منتشر میشد و شامل اطلاعاتی بود در مورد محل اقامت، خوراکیها و سرویسهایی که سیاهپوستان میتوانستند در طی سفر دریافت کنند.
کتاب سبز فیلمی جادهای است که با تعداد بازیگران کمی ساخته شده است. اینها همه مؤلفههایی هستند که میتواند هر فیلمی را به اثری یکنواخت و خستهکننده تبدیل کند. اما کتاب سبز با رد همهی این قضاوتهای غلط، بیننده را با فیلمی پرانرژِی، شاد و دوستداشتنی مواجه میکند که تماشاگر را تا انتهای فیلم با خود همراه میکند. به نظر نگارنده، کتاب سبز را میتوان در هر نقطهای از دنیا به نمایش درآورد و حتی تماشاچیای که اندک آشنایی با زبان انگلیسی دارد، مطمئنا از تماشای این فیلم لذت خواهد برد. هر چند کتاب سبز به مشکلات نژادپرستی در امریکا میپردازد، ساخت فیلم به گونهای است که هر انسانی در هر نقطهای از این دنیای متمدن که رنگ پوست، جنسیت، قومیت یا باورهای مذهبیاش وسیلهای برای پایمال شدن حقوق انسانی و قانونیاش شده با این فیلم ارتباط حسی برقرار خواهد کرد.
هر انسانی در هر نقطهای از این دنیای متمدن که رنگ پوست، جنسیت، قومیت یا باورهای مذهبیاش وسیلهای برای پایمال شدن حقوق انسانی و قانونیاش شده با این فیلم ارتباط حسی برقرار خواهد کرد.
پیتر فارلی (Peter Farrelly)، کارگردان کتاب سبز، کارگردانی متوسط در سینمای هالیوود است که بیشتر فیلمهایش را با برادرش، بابی فارلی، ساخته است. آخرین فیلم بلند پیتر و بابی فارلی، «احمق و احمقتر» (Dumb and Dumber) با بازی جیم کری بود. پیتر فارلی کتاب سبز را پس از جدا شدن از برادرش ساخت. فیلنامهی فیلم را او و دو نفر دیگر نوشتهاند و دو بازیگر شناختهشدهی سینمای امریکا به نامهای ماهرشالا علی (Mahershala Ali) و ویگو مورتنسن (Viggo Mortensen) در آن بازی کردهاند.
فیلم مضمون نژادپرستانه دارد که در طی ماجرای تور کنسرت موسیقیدان و جازیستی سیاهپوست به نام دکتر دان شرلی در اوایل دههی هفتاد میلادی امریکا نشان داده میشود. دکتر دان شرلی موسیقیدانی نابغه در امریکا بود که جاز را به شیوهای خارج از استانداردهای مرسوم مینواخت. او به چندین زبان تسلط کامل داشت. دان شرلی در سال ۲۰۱۳ بر اثر سکته قلبی در امریکا درگذشت.
دکتر دان شرلی یک پیانیست افریقایی مشهور، منضبط، مؤدب، اهل مطالعه، کمی مغرور و به قول امروزیها اتوکشیده است (او حتی فست فود کیافسی هم نرفته است). در مقابل او، تونی لیپ مهاجری ایتالیایی است که با خانوادهی پِرجمعیتش در نیویورک زندگی میکند و همه با هم به زبان ایتالیایی صحبت میکنند. او بادی گارد است و تفریحش بار رفتن و دادن مسابقهی خوردن غذا است و از دعوا کردن هم خوشش میآید. تونی در صحبت کردن راحت است و مراعات چیزی را نمیکند. او به عنوان راننده استخدام میشود تا دان شرلی را در تور کنسرت موسیقی در امریکا همراهی کند. نفر سوم دُلورس، همسر تونی است که زنی خانهدار، مدیر و سکسی در روابط زناشویی است. صحنههای نوشتن نامه برای او توسط دان شرلی از طرف تونی، از مهمترین نقاط ایجاد و ادامه ارتباط بین شرلی و تونی است.
این دو نفر پُر از تفاوت در رفتار و اخلاق با یکدیگر هستند. بهترین صحنهی فیلم که این تفاوت را آشکارا نشان میدهد، سکانس آشنایی این دو تن است. دان شرلی در محلهای اعیان نشین در نیویورک در خانهای مجلل و پر از اشیاء گران قیمت با لباسی سفید که به جواهر آراسته شده تونی را که با لباسی عادی از پایین شهر آمده است به حضور میپذیرد و درخواستش را با او مطرح میکند.
با آنکه این دو تن هر دو از جامعهی اقلیت در امریکا هستند، هیچ نقطهی مشترکی بین ایشان در ابتدای داستان پیدا نمیشود ولی به مرور در طی سفر، این دوری شخصیتها تبدیل به دوستی بین آنها میشود. یکی از نقاط عطف کتاب سبز که جایزهی فیلمنامه را برایش به ارمغان آورد تحول قابل باور شخصیتها در انتهای فیلم است. تحولی که برای تماشاگر محسوس و دیدنی نیست ولی پس از اتمام فیلم تماشاگر با لبخندی این تحول را درک میکند.
مضمون فیلم، همانگونه که گفته شد، نژادپرستی است. دان شرلی موزیسینی سیاهپوست است که تا زمانی که به عنوان هنرمند هنرش را اجراء میکند، مورد تشویق سفیدپوستان است اما مابین کنسرت حتی اجازهی استفاده از توالت عمومی را هم ندارد و مجبور است برای دستشویی به میهمانخانهی محل اقامتش برود. او در خانههای اشرافی برای ثروتمندان با لباسهای زرق و برقدارشان کنسرت اجرا میکند و با دست زدن و بَهبَه و چَهچَه حاضرین مواجه میشود ولی همان شب در میهمانخانهای کهنه و بدون هیچ سرویس و تخت مناسبی، شب را به صبح میرساند و فقط بدین خاطر که این میهمانخانه تنها جایی است که سیاهان را میپذیرد. حتی در جایی به این موزیسین اجازه نمیدهند که در کنار سایر مدعوین به کنسرت در سالن غذاخوری بنشیند.
کتاب سبز پر از لحظههای شیرین و واقعی بین آدمهاست به خصوص سکانس پایانی فیلم حاوی صحنهای فراموش نشدنی است. فیلم با شروع سال نو و تولدی دوباره به پایان میرسد. (تولد دوباره جهانی به دور از همهی تبعیضات.)
کتاب سبز فیلمی است برای تمرین عشق ورزیدن به همدیگر بدون درنظر گرفتن تفاوتها، رنگها، نژادها، جنسیتها، باورها و طبقات (اجتماعی).
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *