دختران خانهدار، قربانیان پنهان کار در کودکی
دختر بزرگ خانواده بودم. چهار خواهر و پنج برادر داشتم. همه کارهای خانه بر عهده من بود، از شست و شوی ظرف و لباسهای بقیه بگیر تا درست کردن غذا و نگهداری از بچهها. زودتر از همه از خواب بیدار میشدم و دیرتر از همه میخوابیدم. حق اعتراض نداشتم. بارها به خاطر اینکه غذای برادرانم را دیر آماده کردم یا لباسهایشان را نشستم کتک خوردم. خسته شده بودم از این همه کار و نابرابری. ۱۳ ساله بودم که برایم خواستگار آمد. خوشحال شدم. فکر میکردم میروم خانه شوهر و راحت میشوم. اما خیال باطل بود. آنجا هم مجبور شدم کارهای خانواده شوهر را انجام بدهم. حالا ۳۵ سال سن و چند بیماری دارم. شبها از درد کمر و پا نمیخوابم و روزها از تنگی نفس مینالم.
این بخشی از حرفهای زهرا است که در یکی از روستاهای استان لرستان زندگی میکند. وضعیتی شبیه به روزگار نوجوانی او را حالا روناکِ ۱۴ ساله در یکی از روستاهای پیرانشهر در استان آذربایجان غربی دارد. او میگوید قصد دارد به اولین خواستگارش پاسخ مثبت بدهد چون خسته شده است:
خانوادهام به چشم خدمتکار به من نگاه میکنند. همه کارهای خانه را من باید انجام بدهم. صبح باید صبحانه بقیه را آماده کنم. بعد هم شستن ظرفها و جارو کردن خانه و درست کردن غذا وظیفه من است. هفتهای چند مرتبه باید لباسها را بشویم. پدرم وضعیت مالی خوبی ندارد؛ کولبری میکند. خیلی التماس کردم برایم ماشین لباسشویی بخرد اما میگوید پول ندارد. گاهی به خاطر آب سرد، استخوانهایم درد میگیرد. مادرم میگوید باید کار خانه را یاد بگیری که وقتی رفتی خانه مردم، من را لعنت نکنند.
سمیه در تایباد در استان خراسان رضوی زندگی میکند. ۱۶ ساله است و میخواهد مهندس شیمی شود اما خانوادهاش با ادامه تحصیل او موافق نیستند:
هیچکس حتی مادرم که خودش خیلی سختی کشیده درس خواندن من را به رسمیت نمیشناسد. باید همه کارهای خانه را انجام بدهم و بعد اگر وقت زیادی داشتم درس بخوانم. مدرسه که میرفتم شرایط بهتر بود. لااقل چند ساعتی در خانه نبودم اما الان به خاطر کرونا خانه هستیم. هر وقت میگویم درس دارم و نمیتوانم کار کنم، من را دعوا میکنند. پدرم میگوید همسن و سالهایت شوهر کردهاند. دختر نباید درس بخواند.
نازنین ۱۷ ساله است و با خانوادهاش در شرق تهران زندگی میکند. او هم موظف است در هر شرایطی در کارهای خانه به مادرش کمک کند اما برادرش حتی برای خرید نان هم در کارها مشارکت نمیکند.
زهرا، روناک، سمیه و نازنین که گوشهای از زندگی روزانهشان را با نگارنده در میان گذاشتهاند، نمونهای از میلیونها دختر خانهدار در نقاط مختلف ایران هستند که در سن کودکی به کار اجباری گمارده میشوند درحالیکه نه تنها هیچ دستمزدی برای خدماتی که به دیگران ارائه میکنند، نمیگیرند بلکه از حقوق انسانی کمتری نیز برخوردار هستند.
منظور از دختران خانهدار، کودکانی هستند که به شکل تبعیضآمیز قربانی کار در کودکی میشوند. کار کودک طبق تعاریف اسناد بینالمللی به هر نوع کاری گفته میشود که رشد، منافع، رفاه، سلامت و کرامت انسانی را از کودکان سلب میکند. کار خانگی به عنوان یکی از انواع کار کودک به معنای ارائه دائمی خدمات رایگان به دیگر اعضای خانواده است و نباید آن را با مشارکت دادن کودکان در امور خانه که به مسئولیتپذیری و مهارتآموزی آنها منجر میشود، اشتباه گرفت. جاناتان بلگبرو (Jonathan Blagbrough)، مسئول سابق برنامهی کار کودک در نهاد بینالمللی مبارزه با بردهداری، در مقالهای کار خانگی دختران را واجد بسیاری از ویژگیهای بردهداری مدرن میداند چرا که
کودک از اساسیترین حقوق خود محروم میشود. این در حالی است که کارفرمایان کودکانِ کارگر خانگی که اغلب والدین آنها هستند به هیچ عنوان کار خود را بهرهکشی از کودکان تلقی نمیکنند.[۱]
تبعیض، ازدواج زودهنگام، محرومیت از تحصیل، انواع خشونتهای فیزیکی، کلامی، آسیبهای جسمی بر اثر انجام کارهای سخت، بیماری، افسردگی، کابوسهای شبانه، عدم اعتماد به نفس، انزوا، بلوغ زودرس و بسیاری عوارض دیگر دخترانی را که در کودکی محکوم به کار اجباری و دائمی در خانه میشوند، تهدید میکند. بسیاری از دختران خانهدار به دلیل سنتهای رایج فرهنگی و کلیشههای جنسیتی از حمایت والدین و اعضای خانواده محروم هستند، حتی اگر روابط مستحکم عاطفی با آنها داشته باشند. در واقع، اغلب، والدین یا دیگر اعضای خانواده کارفرمایان دختران خانهدار محسوب میشوند.
حقوق دختران خانهدار با سایر اعضای خانواده برابر شمرده نمیشود. ارتباط و گفتوگوی مستقیم نگارنده با کودکان دختر در برخی استانها بین سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۷ نشان میدهد که در مواردی حتی کیفیت غذای آنها نسبت به فرزندان پسر بدتر است. مثلا در خانهی روناک بیشتر غذاهایی پخته میشود که برادرانش دوست دارند. یا زهرا سالها حسرت خوردن ران مرغ را داشته چون همیشه قسمتهای خوبِ غذا نصیب برادرانش میشده. پدر و مادرش با پولی که از شوهر او به عنوان شیربها گرفتند، پسرشان را داماد کردند. زهرا میگوید: «پدر و مادرم من را واقعا دوست داشتند و بدخواه من نبودند اما سنتهای رایج باعث شده بود اینگونه تصور کنند که دختر حق و حقوق کمتری نسبت به پسر دارد.»
دختران خانهدار معمولا حق اعتراض ندارند و در صورت هرگونه سرپیچی از وظایف مشخصشده تنبیه خواهند شد. سمیه میگوید هروقت به خانوادهام اعتراض میکنم که بگذارند درسم را بخوانم مسخرهام میکنند. از نظر آنها من چه درس بخوانم چه نخوانم، آخرش باید بروم کهنه بشویم. زهرا بارها به بهانههایی مثل تنبلی کتک خورده و نازنین از نابرابریهایی جاری در خانهشان دلخور است.
اگرچه میزان کار کشیدن از دختران در خانه بسته به وضعیت فرهنگی و اقتصادی خانوادهها متفاوت است و در طبقات اجتماعی مختلف، دخترانی که به کار اجباری در خانه گمارده میشوند شرایط یکسانی ندارند اما همه آنها نابرابری جنسیتی را تجربه میکنند. البته میزان آن هم با توجه به عوامل مختلف در خانوادهها متغیر است. مشاهدات میدانی نگارنده نشان میدهد دخترانی که در مناطق محروم زندگی میکنند در معرض کارهای سختتر، تبعیض بیشتر و خشونت مضاعف هستند. سمیه میگوید پدر و عموهایش همیشه او را با القابی مثل کلفت تحقیر میکنند و روناک از عدم حمایت مادرش متعجب و غمگین است و نمیداند چرا باید در سرمای زمستان با آب سرد جورابهای برادرش را بشوید.
کار خانگی دختران ارتباط مستقیم با ازدواج زودهنگام آنها دارد و در مواردی مشاهدات میدانی نشان داده هرچه سن ورود کودک به چرخه کار خانگی کمتر باشد، خطر ازدواج زودهنگام او نیز با این توجیه که بزرگ شده و میتواند یک زندگی را بچرخاند، بیشتر است. خانوادههایی که از آموزش و آگاهی کمتری برخوردار هستند یا مشکلات اقتصادی دارند دختران خود را در سنین کودکی در خانه به کار میگیرند تا آمادگیِ ازدواج پیدا کنند و مهارتهای همسرداری بیاموزند. روی دیگر این سکه نیز خود دختران خانهدار هستند که در بسیاری اوقات برای فرار از وضعیت دشوار خانه پدری ازدواج زودهنگام را انتخاب میکنند.
سنتهای رایج فرهنگی، کلیشههای جنسیتی، تفکرات مردسالار و قیممآبانه که ریشههای مذهبی نیز دارد در کنار فقر، مهمترین دلایل کار اجباری دختران در خانه است. در این میان سهم برخی مادران را نباید نادیده گرفت که گاه به دلیل ناآشنایی با حقوق خود و دخترانشان در برابر تبعیضها منفعلانه عمل میکنند؛ مادرانی که اغلب آنها در روزگار کودکی و نوجوانی خود نیز محکوم به کار اجباری در خانه شده بودهاند. این مادران قربانیان جامعه مردسالار هستند که به دلیل عدم برخورداری از آموزشهای لازم، بالقوه خود و دخترانشان را دارای حقوق برابر با مردان و پسران نمیدانند و گمان میکنند وظیفه دارند دختران خود را برای اینکه مادر و همسر خوبی در آینده باشند، آماده کنند. با این همه، کم نیستند زنان و مادرانی که این چرخهی تبعیضآمیز را میشکنند و با حمایت از دختران خود سعی در جلوگیری از این تسلسل دارند.
مقابله با بهرهکشی از دختران خانهدار آسان نیست. عدم دسترسی به آنها به دلیل محصور بودن در چهاردیواری خانه از یکسو و عادی تلقی کردن کار کودکان در خانه از سوی دیگر باعث شده نه تنها این افراد از حمایت بسیاری از نهادهای مدنی محروم بمانند بلکه حتی در شمار کودکان کار نیز بهحساب نیایند، حالآنکه به قول بلگبرو: «کار اجباری کودکان در خانه یکی از گستردهترین و استثمارآمیزترین انواع کار کودکان در جهان به شمار میرود که البته مقابله با آن نیز دشوار است.»[۲]
بلگبرو به فعالان مدنی پیشنهاد میکند برای کمک به دختران خانهدار به توانمندسازی زنان و دختران، و اصلاح باورهای غلطِ جامعه بپردازند. نخستین گام برای دستیابی به این هدف، آشناسازی دختران با حقوقشان است. استفاده از ظرفیت رسانههای اجتماعی برای آگاهیبخشی یکی از مهمترین کارهایی است که کنشگران مدنی میتوانند انجام دهند. تسهیلگران نیز میتوانند از طریق ارتباطات میانفردی آموزش عمومی را آغاز کنند. بسیار اهمیت دارد که مردان و پسران نیز بیاموزند که زنان و دختران با آنها حقوق برابر دارند. اقدام مهم دیگری که باید انجام شود تصویب قوانین حمایتگرانه است. البته همچنان که بلگبرو میگوید: «واضح است که قوانین به تنهایی مانع کار اجباری کودکان نمیشود اما باید حداقل استانداردهای حمایتی را در این زمینه ایجاد کرد تا مسئله کودکانِ کارگر خانگی در فضای عمومی مطرح شود و شرایط آنان بهبود یابد.»[۳]
پانوشتها:
[۱] بلگبرو، جاناتان. «کار اجباری کودکان در خانه: بردگی مدرن». ترجمهی مجیدزاده، پیمان. سایت حق کودکی، ۲۰۱۵
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *