داستاننویسی ایرانی در قرنی که گذشت (۳)
شیوه کار و گزینش نویسنده، حاصل نگرش او به جهان است. داستانکوتاه نیز همچون پنجرهای به واقعیتِ زندگیِ شخصیت یا شخصیتهایی گشوده میشود که در یک برهه زمانی کوتاه، موقعیتی را تجربه میکنند و کشفی را از سر میگذرانند؛ روایتی که بر اساس طرحی فکرشده و منسجم از سوی نویسنده با توالی منظم حوادث تعریف میشود تا به نتیجهای احتمالی و کشفی تازه از سوی خواننده منتهی شود.
داستانکوتاه ایرانی با انتشار کتاب «یکی بود یکی نبود» از محمدعلی جمالزاده در ۱۳۰۰ خورشیدی پدید آمد. جمالزاده در این مجموعه با تلفیق هنر قصهگویی شرق و اصول داستاننویسی غرب، قالبی نو برای قصهپردازی در ایران آفرید. چند سال بعد، صادق هدایت با انتشار مجموعهداستانهای «زندهبهگور»، «سه قطره خون»، و «سایهروشن» این قالب مدرن را تثبیت نمود و از آن پس نویسندگانی همچون بزرگ علوی در دهه آغازین قرن، و سپس دیگرانی همچون جلال آلاحمد، صادق چوبک، م.ا. بهآذین، ابراهیم گلستان، بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی به نگارش حرفهای داستانکوتاه روی آوردند؛ قالبی که موضوعات داستانی، شیوههای روایی و سبک نگارش در آن همواره متاثر از وقایع روز جامعه و متعاقبات رویدادهایی همچون شهریور ۲۰، کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، انقلاب ۵۷، جنگ ایران و عراق، و دیگر جنبشهای سیاسی و اجتماعی بوده است.
* * *
۱. دوران پیش از انقلاب ۱۳۵۷
از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰
داستانکوتاه ایرانی در دهه آغازین ۱۳۰۰ خورشیدی، همسنگ رمان از اعتبار و احترام برخوردار نیست. تعریف و تمجید خوانندگان را برنمیانگیزد و گویی محض تفریح خاطر اهل قلم نوشته میشود. نمایشنامهنویسی اما اقبال بیشتری دارد و عناوینی همچون «جعفرخان از فرنگ برگشته» (حسن مقدم) و «شب هزارویکم» (رضا کمالشهرزاد) در کنار تکداستانهایی از عباس آریانپور کاشانی، اسماعیل آصفالوزاره تبریزی، شین پرتو، نیما یوشیج و البته شماری رمان تاریخی و اجتماعی به چشم میخورند.
به مرور، قطع کوتاه داستانی بهخاطر زبان ساده روایی، ارائه تصویری باورپذیر از زندگی مردم، و سهولت انتشار مورد توجه قرار میگیرد، مضامین اجتماعی را روایت میکند و بر جنبههای ادبی و زیباییشناختی آن افزوده میشود. این گونهی ادبی در آثار هدایت وسیله نقد جهالت و خرافه، پوچی و ابتذال زندگی میشود، در آثار علوی اسباب تجددخواهی و آرمانگرایی، و در آثار علیاکبر دهخدا ابزار هجو جلوههای کهنه فرهنگ.
با اوجگیری سانسور و تاسیس «سازمان پرورش افکار» برای تحکیم نظام مرکزیتگرای مقتدر، ایجاد اصلاحات و نظارت بر افکار مضر جامعه در سال ۱۳۱۷، فشار دوچندان میشود. مطبوعات متعددی توقیف و روشنفکران دستگیر و زندانی میشوند. فرخی یزدی و تقی ارانی در زندان کشته میشوند. برخی از نویسندگان و مترجمان ترک دیار کرده (علوی، هدایت، مینوی، فرزاد) و برخی تمثیلنگاری، درونگرایی یا سکوت و تقیه پیشه میکنند. عدهای با سایه خود به گفتگو مینشینند و ماحصل را در آنسوی مرزها به چاپ میرسانند (هدایت) یا به تصحیح متون کهن، تالیف فرهنگ و لغتنامه روی میآورند (دهخدا و ناظمالاطبا) و برخی به جای تالیف، به ترجمه آثار رماننویسان فرانسوی مشغول میشوند (مستعان، منصوری، عنایتالله شکیباپور). از مجموعهداستانهای ماندگار این دوران میتوان از «زندهبهگور»، «سه قطره خون»، «علویه خانم»، و «سایهروشن» اثر صادق هدایت، و «چمدان» و «ورقپارههای زندان» نوشته بزرگ علوی یاد کرد.
از ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۲
در این دوران، جایگاهِ انسان ایرانی موضوعیت مییابد. مضامین و شخصیتهای داستانی متنوعی آفریده میشود که به تقابل سنت و مدرنیته، مطالبات اجتماعی و مواردی همچون غریزه انسانی میپردازند. روشنفکران به تدریج از پیله انزوا بیرون میآیند و نویسندگان تازهای همچون م.ا. بهآذین، جلال آلاحمد، سیمین دانشور، احسان طبری، و ابراهیم گلستان نخستین مجموعه داستان خود را به چاپ میرسانند؛ بذرهایی که در اوضاع متشنج و منتهی به کودتای ۲۸ مرداد، آن طور که باید به بار نمینشیند.
گرایش بسیاری از اهل قلم به حزب توده و تأثیرپذیری از ادبیات رئالیستی روسیه موجب پیدایش داستانهایی با موضوعات مربوط به مردم میشود؛ ادبیاتی آرمانگرا که میل به رشد اجتماعی و کمالگرایی انسان دارد. برخی از این آثار از حد شعار و پیام ایدئولوژیک فراتر نرفته (مجموعه «بهسوی مردم» از بهآذین)، برخی به تمثیلهای ماندگار سیاسی زمانه خود بدل میشوند (مجموعههای «ولنگاری» و «توپمرواری» از هدایت، یا داستانهای «آهو و پرندهها» و «توکایی در قفس» از نیما یوشیج)، و بعضی به سبک سوررئال یا فراواقعگرا شهرت مییابند که با دانش امروز حتی میتوان آنها را در زمره آثار پستمدرن مفروض پنداشت (مجموعه «آفتاب بیغروب» و تکداستانهایی که در دهههای بعد انتشار یافت: «شرف و هبوط و وبال» از کاظم تینا).
ترور احمد کسروی و محمد مسعود، خودکشی صادق هدایت، مهاجرت بزرگ علوی به آلمان، و سرکوب روشنفکران و توقیف و لغو امتیاز قریب به صد نشریه از رویدادهای مهم فضای ادبی در این سالهاست. با این حال انتشار مجموعهداستانهایی همچون «سگ ولگرد» (صادق هدایت)، «دیدوبازدید»، «سه تار»، «زن زیادی» (جلال آلاحمد )، «خیمهشب بازی»، «انتری که لوطیاش مرده بود» (صادق چوبک)، «آتش خاموش» (سیمین دانشور)، «آذر، ماه آخر پاییز» (ابراهیم گلستان)، و «نامهها» (بزرگ علوی) نویدبخش آیندهای بهتر است.
از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۰
نومیدی و سرخوردگی روشنفکران سیاستزده، بیزاری از تعهدات اجتماعی را جایگزین میل به آرمانخواهی میکند. اهل قلم خانهنشین میشوند. برخی به افیون پناه میبرند و عدهای به پوچگرایی و فلسفهبافیهای بدبینانه روی میآورند. بازار پاورقینویسی و رمانهای عاشقانه داغ میشود و رمانتیسمی بیرنگ از نوع رمانهای مستعان و دشتی و حجازی بر جای ادبیات واقعگرا تکیه میزند. تشریح شکست روشنفکران، وصف ملال و آسیبهای روانی و مرگاندیشی در آثار کوتاهی همچون «سرگذشت کندوها» و «نونوالقلم» (جلال آلاحمد)، «حاجممجعفر در پاریس» (ایرج پزشکزاد)، «داستان مردی که در غبار گم شد» (نصرت رحمانی)، «شبنشینی باشکوه» (نخستین مجموعه داستان غلامحسین ساعدی) و داستانهایی پراکنده از بهرام صادقی به خوبی مشهود است. در این سالها ترجمه داستانهای جنایی-پلیسی و آثار نامداران جهان ادبیات مورد توجه قرار میگیرد و لزوم آشنایی با مکاتب ادبی به تالیف کتابهایی از جمله «مکتبهای ادبی» رضا سیدحسینی و «هنر داستاننویسی» ابراهیم یونسی میانجامد.
از ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷
ادبیات داستانی ایران در این سالها درخشانترین دوران شکوفایی خود را سپری میکند. توجه اهل قلم به مفهوم تازهای از تعهد ادبی معطوف میشود و روشنفکران با دقیق شدن در احوال خود و نوشتن مقالات اجتماعی، سیاسی و ادبی، به نظریهپردازی و تشریح وضعیت سالهای اخیر میپردازند و محافلی از جمله انجمن شعر صائب و حلقه ادبی جُنگ اصفهان شکل میگیرد که بستر پیدایش نویسندگان برجسته ادبی سالهای آتی است. دوری جستن از ابتذال و تمرکز بر ساخت و فرم در کنار محتوا اهمیت مییابد. پاورقینویسی از رونق میافتد و هنر به معنای بازآفرینی واقعیت یا رؤیا به زبانی خاص مطرح میشود. توجه به دلیل نقل و تکنیک روایی، استفاده از روشهایی مانند شکستن توالی زمان در روایت، و پرهیز از پیشداوریهای سویهدار در داستاننویسی از ویژگیهای آثار این دوره بهشمار میرود.
مجموعهداستانهایی همچون «سنگر و قمقمههای خالی» (بهرام صادقی)، «واهمههای بینامونشان» (ساعدی)، «مثل همیشه» و «نمازخانه کوچک من» (هوشنگ گلشیری)، «مدومه» (ابراهیم گلستان)، «زائری زیر باران»، «غریبهها» (احمد محمود)، «کوچه بنبست»، «ساربیبیخانم»، «به صیغه اول شخص مفرد» (مهشید امیرشاهی)، «آویزههای بلور»، «تجربههای آزاد» (شهرنوش پارسیپور)، «بعد از تابستان» (غزاله علیزاده)، و «شریفجان، شریفجان» (تقی مدرسی) از جمله آثار ماندگار از این دوراناند. محمود دولتآبادی، جمال میرصادقی، علیاشرف درویشیان، نادر ابراهیمی، جواد مجابی، شمیم بهار، اصغر الهی، امین فقیری، جعفر شهری، گلی ترقی، فریدون تنکابنی، منصور یاقوتی، بهرام حیدری، هرمز شهدادی، کریم کشاورز، ناصر موذن و اسلام کاظمیه نیز از جمله داستاننویسانیاند که با ادبیاتی واقعگرا، تمثیلی، انتقادی و طناز در میان ادبیات عمدتا اجتماعنگارِ این دوران میدرخشند؛ نمایشنامهنویسانی همچون عباس نعلبندیان، اکبر رادی، بهرام بیضایی و بیژن مفید نیز سرگرم آفرینشاند.
تاسیس کانون نویسندگان (۱۳۴۷) برای دفاع از آزادی بیان، تأثیر واقعه سیاهکل (۱۳۴۹) بر ادبیات داستانی، و برگزاری شبهای شعر گوته (۱۳۵۰) به نشان اعتراض دموکراتیک به دستگاه حاکم را نباید از نظر دور داشت.
به نقل از حسن میرعابدینی در «صد سال داستاننویسی ایران» در سال ۱۳۵۷ بیش از صد میلیون نسخه کتاب در ایران چاپ و توزیع شده که رقمی بیسابقه در تاریخ نشر ایران بهشمار میرود. فصل سرد رکود نشر و خلاقیتهای ادبی اما در راه است.
۲. دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷
از ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۰
با وقوع انقلاب و جنگ ایران و عراق، بحرانهای سیاسی و اجتماعی اوج میگیرد و صنعت نشر و فعالیتهای فرهنگی دچار رکود میشوند. تعطیلی دانشگاهها، توقف نشر مطبوعات مستقل، و پاکسازی برخی از آثار و فعال شدن گروههای فشار از جمله عواملی است که نویسندگان را در این دهه از نوشتن باز میدارد. روی آوردن به ترجمه آثار در کنار بازنشر ترجمههای قدیمی از رمانهای فرانسوی، آمریکایی و بعضا روسی از رونق بازار داستاننویسی میکاهد و اهل قلم در گذر از بحرانهای فردی، به محافل ادبی خصوصی و انتشار مجلاتی همچون «آدینه» و «دنیای سخن» دل خوش میسازند. بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی از دست میروند و هوشنگ مرادی کرمانی، اکبر سردوزامی، قاضی ربیحاوی، امیرحسن چهلتن، یارعلی پورمقدم، محمدرضا صفدری، غزاله علیزاده، منیرو روانیپور، رضا فرخفال، محمد محمدعلی، اصغر عبداللهی، محمد بهارلو، جعفر مدرسصادقی، فرخنده آقایی، فرشته مولوی، منصوره شریفزاده، شهریار مندنیپور، عباس معروفی، سیدمهدی شجاعی و قاسمعلی فراست به جرگه نویسندگان داستانکوتاه این سالها میپیوندند.
گرایش به آفرینش ادبیات اقلیمی و روستایی و ادبیات جنگ در این سالها به خوبی مشهود است. جستجوی معنای زندگی، گریز از واقعیت، روایت حال در هالهای از استعاره و رؤیا، و بازنمایی اضطراب و ناکامی شخصیتهایی با ذهنهای آشفته از درونمایههای غالب آثار به شمار میرود. تاسیس کانون نویسندگان ایران در تبعید (پاریس،۱۳۶۱) در دفاع از آزادی عقیده و اندیشه و بیان و نشر نیز از رویدادهای مهم این دوران است.
از ۱۳۷۱ تا ۱۳۹۰
با انتشار متن «ما نویسندهایم» به امضای ۱۳۴ نویسنده در پاییز ۱۳۷۳، نویسندگان بار دیگر خواستار آزادی بیان، اندیشه و نشر آثار خود شدند. آنان با اعتراض به سانسور و تأکید بر وظیفه خود به عنوان نویسنده، حضور جمعی را ضامن استقلال فردی اعلام کردند و از تفسیرهای دلبخواه دیگران مبنی بر گرایش سیاسی و حزبی اهل قلم تبری جستند. با این همه، وقوع قتلهای زنجیرهای در دههی ۷۰ و ارعاب، تهدید و اقدام به حذف روشنفکران، نویسندگان، شاعران و مترجمان، مطالبه برای فضای باز سیاسی و فرهنگی و برقراری آزادی بیان را تحت تأثیر قرار میداد. برخی از اهل قلم به ضرورت زمانه کشور را ترک کردند و در تبعید به هویتیابی و نشر آثار پراکنده مشغول شدند.
داود غفارزادگان (ما سه نفر هستیم)، رضا جولایی (جامه به خوناب، نسترنهای صورتی)، بیژن نجدی (یوزپلنگانی که با من دویدهاند)، ابوتراب خسروی (هاویه، دیوان سومنات، کتاب ویران)، محمد کشاورز (بلبل حلبی)، عباس عبدی (قلعه پرتغالی، دریا خواهر است)، حسین سناپور (با گارد باز، سمت تاریک کلمات)، محمدحسن شهسواری (کلمهها و ترکیبهای کهنه، تقدیم به چند داستانکوتاه)، محمدرضا گودرزی (پشت حصیر، در چشم تاریکی…)، علی خدایی (از میان شیشه از میان مه، تمام زمستان مرا گرم کن)، و محمدرحیم اخوت (نیمه سرگردان ما) از جمله داستاننویسان دهه ۷۰ و ۸۰ هستند که تجربههای زبانی، رویکردهای فرمگرا و انتخاب مضامین داستانی مختص به خود را در داستانها میآفرینند.
همچنین فرزانه کرمپور (کشتارگاه صنعتی، ضیافت شبانه)، مهکامه رحیمزاده (رد پای حلزون)، ناهید طباطبایی (جامهدران، برف و نرگس)، روحانگیز شریفیان (روزی که هزار بار عاشق شدم)، زویا پیرزاد (طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک) و فریبا وفی (حتی وقتی میخندیم) غربت مهاجران و تنهایی انسان به ویژه زنان را دستمایه قرار میدهند و در آن سوی مرزها پرویز دوایی (سبز پری، ایستگاه آبشار)، مهشید امیرشاهی (سوری و شرکا، در سفر، در حضر)، گلی ترقی (خاطرههای پراکنده، جایی دیگر) و شهرنوش پارسیپور (آداب صرف چای در حضور گرگ، خاطرات زندان) به یاد ایام قدیم قلمفرسایی میکنند.
با گسترش کارگاههای داستاننویسی و رونق جوایز ادبی در دههی ۸۰، توجه به نقد و مباحث تئوری جدیتر شد و در جای خالی نویسندگانی همچون گلشیری، محمود، نجدی و علیزاده، نامهای جدیدتری به حوزه داستاننویسی افزوده شد که کورش اسدی، منیرالدین بیروتی، محمد بکایی، شهریار مندنیپور، حسین مرتضائیان آبکنار، کیهان خانجانی، میترا الیاتی، محمد حسینی، رضا قیصریه، مصطفی مستور و همچنین مهسا محبعلی، بهناز علیپور گسکری، فرشته احمدی، امیرحسین خورشیدفر، پیمان اسماعیلی، شاهرخ گیوا، محمد طلوعی، مرتضی کربلاییلو، بلقیس سلیمانی، سارا سالار، محمود حسینیزاد، حامد اسماعیلیون، مهدی ربی، میثم کیانی، رضیه انصاری، فرشته نوبخت، سیاوش گلشیری، علیاکبر حیدری، و آسیه نظامشهیدی از آن جملهاند.
ظهور پدیده وبلاگنویسی در دهه۸۰ و ورود فضای دیجیتالی به دنیای ادبیات، سبک و سیاق نوشتار و درونمایه بسیاری از داستانها را در این دهه تحت تأثیر قرار داد.
در این دهه همچنین برخی از نویسندگان ایرانی مهاجر نیز آثار خود را در داخل ایران به چاپ رساندند و استقبال از انتشار نمایشنامه یا مجموعهداستانهایی از رضا قاسمی، شهرام رحیمیان، مهرنوش مزارعی، ناصر غیاثی، بهرام مرادی، خسرو دوامی و برخی دیگر، توجه اذهان را به مقوله ادبیات مهاجرت معطوف نمود. سرخوردگی از اعتراضات مدنی به دنبال وقایعی همچون حمله به کوی دانشگاه و جنبش سبز اما موج جدیدی از مهاجرت را درپیداشت که در دهه بعد شدت گرفت و موجب دلزدگی و پراکندگی زیستی اهل اندیشه و قلم شد.
دهه ۹۰
با گسترش شبکههایاجتماعی، ارائه پلتفرمهای نو برای کتابخوانی و تنوع در عرضه محصولات فرهنگی موضوعیت مییابد. اقبال به داستانهای صوتی، کتابهای دیجیتالی و پادکست نسبت به دهه پیشین بیشتر میشود و داستاننویسی در قطع مینیمال و قالبی مانند «ناداستان» مورد توجه قرار میگیرد. دسترسی عمومی به کانالهای تلگرامی و لایوهای اینستاگرامی، امکان نشر آثار و احتمال گفتگو را افزایش میدهد و برقراری ارتباط مؤلف و مخاطب را بیش از پیش امکانپذیر میسازد. با اینحال، التهابات سیاسی و تنشهای اجتماعی همچنان ادامه مییابد. حلقه فیلترینگ و سانسور تنگتر، و روند صدور مجوز برای نشر یا حتی بازنشر آثار داستانی پیچیدهتر میشود. دستگیری وبلاگنویسان، روزنامهنگاران و نویسندگان در کنار عواملی همچون اوضاع نابسامان اقتصادی، ورشکستگی مجلات فرهنگی، گرانی کاغذ و کتاب و پایین آمدن تیراژ تا ۳۰۰ نسخه، و همچنان عدم حمایت از مؤلفان و ناشران غیردولتی، روح و روان اهل قلم را چنان میآزارد که بسیاری از داستاننویسان دهه پیشین از نوشتن باز میمانند. ظهور نامهای جدید (عالیه عطایی، مریم منوچهری، رامبد خانلری و …) دردی را آن چنان که باید دوا نمیکند و پاندمی کرونا در پایان قرن، تیر خلاصی است بر حضور فعال جمعی.
برای ارزیابی بهتر سالهای پایانی این قرن، شاید باید بود و منتظر ماند تا آثار آفریدهشده در انزوای اهل قلم در سالهای بعدی روانه بازار نشر شوند، چرا که آثار ادبی به ناگهان پدید نمیآیند و زیرساخت آفرینش هر کدام در طول زمان فراهم میشود. به ویژه داستانکوتاه، که نگارش آن بر خلاف رمان در مقاطع تاریخی شرحهشرحه و اوضاع ناآرام و منقطعی همچون قرن حاضر نیز امکانپذیر است.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *