«روزگار دوزخی آقای ایاز» اثر رضا براهنی
در چهار یادداشت پیشین نشان دادم که برخلاف تحلیل رایج در تواریخ ادبی، رمانهای تاریخیِ آغازگر در ادبیات مدرن فارسی را نبایستی همسان و همجهت در راستای ترویج حسیات ملی و یا صرفا درامپردازیهای ملیگرای رمانتیک شناخت. بلکه مطالعهی دقیق پنج رمان پیشگام تاریخی در فارسی نشاندهندهی تفاوتهای بارز بین آنها از منظر دلیل نگارش، تحلیل تاریخی و منابع تاریخی مورد استفاده نویسندگان آنها است. در ادامه با بررسی هر یک از این پنج رمان، تبارهای متعدد انتقادی، ملیگرا و آموزشی را برای رمان تاریخی فارسی نشان دادم. از جهودکشان اثر هامبارسوم آراکلیان و جلد اول رمان دامگستران، یا انتقامخواهان مزدک اثر عبدالحسین صنعتیزاده به عنوان دو تبار انتقادی رمان تاریخی بحث کردم که در اولی کشتارها و جنایتهای گروهی برملا میشود و در دومی با دیگریِ سرکوبشده و حذفشده در تاریخ همدلی و همراهی میشود. شناسایی تبارهای متعدد رمان تاریخی راهگشای بررسی تداوم و تعمیق هر یک از این تبارها در طول تاریخ ادبیات مدرن فارسی است. در دو یادداشت پایانی از این مجموعه مقالات دو اثر داستانی که در حوالی دهه پنجاه شمسی نوشته شدهاند را در چارچوب فراخواندن تبار انتقادی رمان تاریخی فارسی و بسط و تعمیق این تبار بحث خواهم کرد.
* * *
رمان روزگار دوزخی آقای ایاز اثر رضا براهنی را میتوان در پیوندی تاریخی که با رمان جهودکشان اثر هامبارسوم آراکلیان دارد تحلیل کرد. رضا براهنی در روزگار دوزخی آقای ایاز (پایان نگارش تیرماه ۱۳۴۹) سراغ محذوفان در روایتهای رسمی تاریخی رفت. او در یک پاراگراف واحد که قریب چهارصد صفحه ادامه مییابد، ایاز، برده و معشوق سلطان محمود غزنوی، را راوی رمان خود کرد تا ایاز هم از یکسو سرنوشت خیالی و غمانگیزِ به بردگیِ جنسی رفتنِ خود را روایت کند، و هم از سوی دیگر همدست و شریک شدن تدریجی خود را در اشکال مختلف خشونتی که بر کلیت سیستم اجتماعیفرهنگی ایران آن قرون حاکم بوده لو دهد.
آنگاه صدای زوزهسان و موزون جماعتی از جماعتهای سرزمین خویش را شنیدم که همچون صدای همسرایان قومی مصیبتبار و زوزههای سگان همسرا فریاد زدند: اول دستش را! اول دستش را! اول دستش را! و چون این گفته همچون دعایی قومی چندین بار تکرار شد، محمود فریاد زد: شروع کن! و با حرکت هماهنگ موزونی، او اره را کشید و من آزاد کردم و من اره را کشیدم و او آزاد کرد، و اره بر پوست همچون چرخ خرناسهی خراطان بازار غزنین، ری، و یا بغداد، سریدن و بریدن آغاز کرد.
(روزگار دوزخی آقای ایاز، ص. ۱۱)
براهنی در این اثر تداومدهندهی کاری است که آراکلیان در رمان جهودکشان کرده است و به دختری جهود تحت ترس بلوای جهودکشی، و به بابیهای در غل و زنجیر در سیاهچالهها حین انتظار اعدامِ گروهی، احضاری تاریخی بخشیده بود. اما غیر از فراخواندن آن تبار، براهنی به این تبارِ انتقادیِ رمان تاریخی نثر و تکنیک پختهتر و عمق تازه نیز میبخشد. مقایسه توصیف زیر از شکنجه در کتاب جهودکشان با آنچه بالاتر از کتاب روزگار دوزخی آقای ایاز نقل کردم تفاوت تکنیک و راوی آنها را نشان میدهد:
حاکم: معلوم است کمزدهاید! آهن تافته بیاورید. منقل برنجی پر آتش یک قطعه آهن پهن میان آتش نهاده، بنا کردند به دمیدن. بعد از ربع ساعت کاملا سرخ کأنه آتش شده. حاکم جوان بزرگتر را گفت: داغ کنید. دزد خیالی بنا کرد به عجز و لابه کردن و امان و دخیل خواستن. فراشها ابدا اعتنا نکردند. وارونه روی زمین درازش کردند. و آهن سرخ آتشین را با انبر گرفته، کمرش را داغ کردند. نالهی گاومانند کرده، گفت: خدا میداند من بیگناهم. مگر خدا را نمیشناسید؟ رفیق کوچکتر را گفت لخت کنید و آب جوش بیاورید. فراشان بیمروت فورا جوان دیگر را لخت کرده و یک ظرف بزرگ پر از آب جوشیده آورده، از سرتاپای آن بیچاره فرو ریختند. صدای «وایسوختم وای پختم وای مُردم» بلند و قدری بالا و پایین جسته و روی زمین نقش بست. و فورا بدن او سوراخسوراخ و متورم شده و پوستش باد کرد..
(جهودکشان، ۱۷۱ـ۱۷۲)
اگر در جهودکشان شخصیتهای تاریخا محذوف حاضرند و کشتارهایی که به طور سنتی انکار یا برعکس تحسین شده، افشا میشوند، در روزگار دوزخی آقای ایاز راوی رمان خود یکی از محذوفان در تاریخ است. این رمان صرفا دربارهی محذوفان نیست، بلکه از زبان آنهاست. ایاز هم راوی آن است که چگونه بر او فرو میشود و هم معترف به آنکه خود چطور به دستور پادشاه مرتکب خشونت شده، حتی اعضا و جوارح بدن برادرش را اره کرده (گنجوی، ۲۰۱۶). محمدمهدی خرمی در تحلیل تاریخی خود از رقابت گفتمانهای متضاد در شکلدهی به ادبیات معاصر، رمان براهنی را نوعی از تاریخنویسی از پایین ارزیابی میکند که در آن صداهای خفهشده و صداهایی که به عمد فراموش شدهاند احضار و بازسازی میشوند (محمدمهدی خرمی، ۱۳۹۶). در واقع براهنی با دادن صدا به یک برده، ایاز، تاریخی بدیل در مقابل تاریخ حاکم پادشاهان یعنی تاریخ محمودها عرضه میکند.
از سوی دیگر زمان در رمان جهودکشان مسیری خطی و یکپارچه دارد. آشفتگیِ زمانی چه در رخ دادن حوادث و چه به یاد آوردن آنها رخ نمیدهد. راوی رمان روزگار دوزخی آقای ایاز اما خاصه در اواخر رمان دچار زمانپریشی میشود تا روز و شب و ماضی و معاصر در هم تنیده شود. او از فاصلههای هزارساله در طول یک سطر عبور کرده، عادتهای ارجاعیای که در فارسی برای زمان داریم برهممیریزد، تا راوی عصر غزنوی کمی پس از ذکر کشتن صوراسرافیل در عصر قاجار بنویسد:
همه اینها دیشب اتفاق میافتد؛ دیشب در ساعت یازده صبح؛ و بعد درست هزار سال بعد، در ساعت یازده و ده دقیقهی صبح دیشب، پرده بالا میرود .
(روزگار دوزخی آقای ایاز، ۳۹۱)
راوی رمان می داند که به طور روزمره دارد خشونتی که بر او رفته و او هم به آن یاری رسانده را از یاد میبرد و این از یادبردگی برای او، سرگردانی اخلاقی و فکری آورده است. این زمانپریشی هم بخشی از بردگیایست که در زندگی با خشونت بر او تحمیل کردهاند و او امیدوار است روزی از آن بیدار شود:
محمود میگوید، دیشب یادت هست؟ و من میگویم، دیشب؟ دیشب؟ مگر دیشب چه اتفاقی افتاد؟ […] میگوید، حالا که یادت نیست ولش کن، مهم نیست؛ عجیب است، دیشب هزار سال پیش یادم هست، ولی دیشبِ امروز، همین دیشب یادم نیست، حتی دیشب همین دوهزار و ششصد هفتصد سال پیش یادم هست، ولی دیشب امروز، همین دیشب، یادم نیست […] باید دستگاهی پیدا بشود و همهی حوادث را در ذهن من با ترتیب و توالی خاص زمانی آنها ضبط کند. یک حادثهنگار باید در ذهنم کار بگذارم، یا شاید یک حافظهنگار، تا چیزی از یادم نرود، همه چیز سرجای خود، به موقع، بر اساس زمینهی طبیعی و تاریخی و اجتماعی و فردی خود، حتی همه چیز با زمینه الهی خود، پشت سر یکدیگر، در ذهنم ضبط شود تا هر وقت کسی از من پرسید، دیشب یادت هست؟ من بروم سراغ دیشب. .
(روزگار دوزخی آقای ایاز، ۳۸۰)
غریب اما حاوی معناست که این رمان براهنی نیز مثل تبار تاریخی خود، جهودکشان، با مشکل در انتشار و پخش رسمی مواجه شد. کتاب قرار بود سه جلد (یا سه قول) داشته باشد. قول اول در سال چهلونه شمسی پیش از خروج از چاپخانهی امیرکبیر خمیر میشود. تا دههها تنها بخشهایی از آن در کتاب جنون نوشتن براهنی در دسترس قرار میگیرد. یادآور سرنوشت جهودکشان که نسخهی ارمنی و روسیاش بر انتشار فارسی تقدم داشتهاند، ترجمهی فرانسوی روزگار دوزخی آقای ایاز نیز در سال ۲۰۰۰ منتشر شد، قریب سیزده سال پیش از آنکه اصل فارسیاش (حدود سال ۱۳۹۲)، احتمالا بدون رضایت نویسنده، به صورت افست در داخل کشور و به شکل پیدیاف در فضای اینترنت شروع به چرخیدن کند. براهنی گاه یاد کرده است که قول دوم این رمان را نیز نوشته، اما اطلاعی از وجود دستنویس این قول در دست نیست.
منابع:
خرمی، محمدمهدی (۱۳۹۶). نیرنگ های ادبی و داستان نویسی معاصر ایران: قصه ایران را که مینویسد؟ (ترجمه نرگس سیفی) خودانتشاری.
گنجوی، مهدی (۲۰۱۶). «من کاتب نیستم، کتاب هستم: نگاهی به رمان روزگار دوزخی آقای ایاز». ایرانوایر.
براهنی، رضا (بیتاریخ، احتمالا ۱۳۹۲). روزگار دوزخی آقای ایاز. (بیناشر، چاپ افست)
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *