
تاریخ را مادران میسازند
قاب تصویر باز میشود. لنز بزرگ دوربین عکاسی به طرف ماست. عکاس برای لحظهای چشم خرمائیاش را میبندد و دکمه را فشار میدهد: تیک! مادران موازی آغاز میشود.
فیلم مادران موازی، آخرین ساخته پدرو آلمادوار، فیلمساز مشهور اسپانیایی شاهکار سینمایی به حساب نمیآید ولی بیاغراق از بهترینهای اوست. نخستین اکران فیلم در فستیوال ونیز ۲۰۲۱ بود که درخشش فیلم، آلمادوار و پنهلوپه کروز −بازیگر محبوب فیلمهای آلمادوار− را به همراه داشت.

در مادران موازی، پنهلوپه کروز نقش یک عکاس حرفهای به نام جانیس را بازی میکند که برای نشریات سطح بالا عکس میگیرد. او در طول کار خود با یک باستانشناس پزشکی قانونی به نام آرتورو آشنا میشود و از او میپرسد که آیا به باز کردن یک گور دسته جمعی در زادگاهش علاقمند است؟ در طول جنگ داخلی اسپانیا، بیرون روستای کوچک محل تولد جانیس، فاشیستها تعداد زیادی از مردان روستا از جمله پدربزرگ جانیس را به اتهام وفاداری با پارتیزانها قتل عام و در محل نامعلومی در اطراف روستا دفن کردهاند. بعد از ۸۰ سال، خانوادههای کشتهشدگان کماکان مایل هستند بقایای عزیزانشان را پس بگیرند اما روند دریافت مجوز و تامین منابع مالی برای چنین حفاریای سالها طول خواهد کشید. آرتورو موافقت میکند که به او کمک کند، هرچند در مورد تشریفات اداری هشدار میدهد.
در طی این آشنایی جانیس باردار میشود. پس از این، آرتورو میگوید متاهل است اما جانیس از بارداری خوشحال است. او در آستانه چهل سالگی است و این آخرین فرصت او برای مادر شدن. بنابراین تصمیم میگیرد بچه را به دنیا بیاورد. هماتاقی او در بخش زایمان نوجوانی است به نام آنا (ملینا اسمیت) که در مستی مورد تجاوز قرار گرفته، ناخواسته باردار شده و نمیداند پدر بچهاش کیست. جانیس و آنا در مدت کوتاهی که در بیمارستان هستند با هم دوست و صمیمی میشوند و این ارتباط با به دنیا آمدن نوزادانشان در یک روز مستحکمتر میشود. آنها در حین مرخص شدن از بیمارستان، شماره تلفنهایشان را رد و بدل میکنند و قول میدهند که با همدیگر در تماس باشند.
تمام این وقایع در ۱۵ دقیقه اول فیلم آشکار میشود و از این لحظه به بعد، فیلم در دو داستان موازی، زندگی این دو مادر را به تصویر میکشد. جانیس برای نگهداری بچه، پرستار استخدام میکند. خودش هم سر کار نمیرود تا پهلوی دخترش، سیلسیا باشد. جانیس در خانهی مادربزرگش، و بدون پدر و مادر خودش بزرگ شده و نمیخواهد دخترش هم از حس مادر داشتن محروم شود. پس از چند روز، آرتورو به دیدن جانیس میآید و پس از دیدن دختر میگوید بچه شبیه هیچکدام از آن دو نیست. حرفهای آرتورو، جانیس را به شک میاندازد و او دیاِناِی خودش و سیلسیا را برای مطابقت مادر و فرزندی به آزمایشگاه میفرستد.
از آن طرف، آنا که در ابتدا از مادرشدن وحشت داشت، پس از چند روز شیردادن و خواباندن بچه عاشق دخترش، آنیتا میشود. او در خانهی مادرش، ترزا سکونت دارد. ترزا دخترش را دوست دارد اما عاشق تئاتر است و بیشتر وقتش را در تئاتر میگذراند به همین دلیل هیچزمان در منزل نیست تا دخترش را راهنمایی و کمک کند. آنا مجبور است از اینترنت کارهای مربوط به بچهداری را یاد بگیرد. مسافرتهای پیدرپی ترزا و نبودن او در خانه کمکم آنا را دچار مشکل مالی میکند.
مفهوم «مادری» موضوعی است که در بسیاری از آثار آلمادوار تکرار شده است. از شاهکار این فیلمساز اسپانیایی یعنی همه چیز درباره مادرم تا فیلم ژولیتا، این مضمون به شکلهای گوناگون در آثار او نشان داده شده است. آلمادوار در مادران موازی هم این مفهوم را نمایش میدهد با این تفاوت که این بار به شکل مستقیم به سراغ این مضمون رفته است. البته عنصر «زنانگی» همیشه در آثار آلمادوار نقش کلیدی (پنهان یا آشکار) داشته است. حتی در مردانهترین فیلم او یعنی درد و شکوه هم که به نوعی اتوبیوگرافی فیلمساز است، تاثیر مادر بر زندگی شخصیت اصلی فیلم به روشنی نمایان است. مادران آثار آلمادوار اول زن هستند بعد مادر؛ زنانی قدرتمند، مصمم و با اراده بدون همراهی و اتکا به مردان. وقتی فیلمساز میخواهد این زنان را با تصویر «مادر» به نمایش بگذارد، به مفهوم زنانگی، مراقبت و نگهداری هم اضافه میشود.
مضمون مادری در سکانس عیادت از جانیس و آنا در بیمارستان به خوبی نشان داده شده است. در حالی که این دو آماده میشوند تا نوزادان خود را به دنیا بیاورند، نزدیکان آنها −بدون هیچ تصویری از پدران− با سر و صدا ظاهر میشوند. مادر آنا، ترزا، که هنرپیشه است به جای همراهی کردن او در اتاق زایمان آمده تا خبر انتخاب شدنش را برای یک نقش رویایی به دخترش بدهد! ترزا عاشق بازیگری است و با آنکه در طول زندگی هنریش نقش مهمی به او ندادهاند ولی هیچوقت از آرزویش دست نکشیده تا آنکه سرانجام در میانسالی موفق میشود اولین نقش مهم زندگیاش را بگیرد. از آن طرف، اِلنا (رُزی دی پالما)، نزدیکترین دوست جانیس، که سردبیر موفق یک مجله مُد است، با آرایشی غلیظ و لباس چهارخانهای رنگارنگ به خوشآمدگویی کودک یک روزه جانیس میآید.
فیلم به سویی سوق پیدا میکند که «مادری» از «زنانگی» در زندگی جانیس و آنا پررنگتر میشود. جانیس متوجه میشود دخترش با کودک آنا در بیمارستان سهواً جابهجا شده و آنا فرزندش را از دست میدهد. با این همه، زندگی این دو مادر در نقطهی دیگری از فیلم به هم گره میخورد، به هم نزدیک میشوند، و رابطهای عاطفی بینشان شکل میگیرد. دلیل این پیوند را آلمادوار اینگونه بیان میکند:
چیزی که این دو شخصیت را به هم پیوند میدهد حس تشکیل خانواده است. بهعلاوه هر دو یتیماند؛ یکی چون مادرش اصلا به او توجهی نمیکند و دیگری هم واقعا یتیم است. من به این تمایل برای تشکیل خانواده بسیار علاقمند بودم و همینطور به ایدهای که در پایان فیلم ارائه میکنم: خانوادهی چندشکلی. نوعی بسیار بازتر از خانواده که فقط به جنسیت والدین محدود نیست بلکه بر اساس میل به مراقبت، مثلا مراقبت از یک کودک، شکل میگیرد.[۱]
آلمادوار در فیلم به دو موضوع میپردازد که در ظاهر کاملا متفاوت و جدا از هماند. نقطه شروع فیلم، پیدا کردن و درخواست حفاری گورهای دستهجمعی و بینام و نشان مردان (موضوع اول) روستای جانیس است. زندگی دو مادر مجرد (موضوع دوم) در بستر همین موضوع ادامه و رشد پیدا میکند و مادران موازی با حفاری و مراسم تشییع بازماندگان به نقطه پایان میرسد.
آلمادوار قصد خود را از سکانس پایانی فیلم اینطور بیان میکند:
از یک طرف می خواستم موضوع، مشکلات و دردهایی را آشکار کنم که بستگانی که به دنبال عزیزانشان هستند تجربه کردهاند. […] از طرف دیگر، میخواستم با نسل جوانی که آنا در فیلم آنها را نمایندگی میکند، صحبت کنم تا جایگاه خود در جهان [حال) و همچنین مشکلاتی که به ارث میبرند [گذشته] و از این نقطه به بعد بر آنها تأثیر میگذارد [آینده] را درک کنند. جوانان نه تنها باید گذشته را بفهمند بلکه باید درک کنند که خانوادههایشان در زمان جنگ کجا بودند. من فکر می کنم شما باید تاریخ کشور و خانواده خود و همچنین تاریکترین بخش آن را بدانید زیرا این تنها راهی است که میتوانید بر اشتباهات مشابه غلبه کنید، به جلو بروید و آنها را تکرار نکنید.[۲]
در واقع، فیلمساز با تلفیق سه زمان حال، گذشته و آینده سعی در وضوح نقطه مشترک دو موضوعِ به ظاهر نامرتبط دارد و آن حلقهی مفقودهی مشترک بین این دو موضوع، چیزی جز «خانواده» نیست. دو مادر مجرد برای اینکه فرزندانشان خانواده داشته باشند، حتی به هم نزدیک میشوند. با گذشت چند دهه، زنان روستای محل تولد جانیس کماکان به دنبال پیدا کردن و حفاری گورهای پدران و همسرانشان هستند تا شاید اینگونه خانوادهی از دست رفته دوباره شکل گیرد.
شاید به نظر رسد در مادران موازی با یک داستان سر راست و بدون تعلیق مواجه هستیم اما دقیقا برعکس، چیزی که ما را تا انتهای فیلم بر صندلیهایمان نگه میدارد، مجموعهای از چرخشهای داستانی غیرمنتظره، لحظات داستانی کوچک و غافلگیرکنندهای است که کنجکاوی و گاهی اوقات اضطراب ایجاد میکند. درست زمانی که یکی از این عناصر میگذرد، آلمادوار یکی دیگر ارائه میکند به طوری که هیچ صحنهای در مادران موازی وجود ندارد که مخاطب از آن خسته یا ناخرسند شود.
فیلم با نقل قولی از ادواردو گالیانو، نویسنده و روزنامهنگار اروگوئهای به پایان میرسد:
هیچ واقعه تاریخی در سکوت نمیماند. حتی اگر آن را به آتش بکشند، خُرد کنند یا مخدوش و مجعول سازند، باز هم تاریخ بشریت سکوت نخواهد کرد.
پینوشتها:
[۱] مارشال شفر، «گفتگو با پدرو آلمادوار دربارهی مضمونهای درهمتنیدهی مادران موازی»، اسلنت، ۲۰ دسامبر ۲۰۲۱.
[۲] همان.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *