
کودک بیصدای «قهرمان»؛ نقدی بر فیلم اصغر فرهادی
فیلم قهرمان، آخرین ساخته اصغر فرهادی[۱]، به دلیل معروفیت کارگردانش، قرار گرفتن در فهرست اولیه نامزدهای دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار و البته اتهام کپیبرداری از ایده و داستان مستند دو سر برد، دو سر باخت ساخته آزاده مسیحزاده[۲]، در رسانهها خبرساز شد. در این یادداشت به جنبه دیگری از فیلم «قهرمان» میپردازم: حضور فرزند رحیم، شخصیت اصلی فیلم، به عنوان کودکی که پدر زندانی دارد. «قهرمان» جزو معدود فیلمهایی است که کودک فرد زندانی در آن نقشی کلیدی دارد و نقد این حضور به دلیل ویژگیهای این گروه از کودکان مهم است.
سیاوش، فرزند رحیم، دارای لکنت زبان است و تماشاگر بارها شاهد تلاش او برای رساندن مفهوم کلماتش به مخاطبانش است، تلاشی که گاه با دخالت بزرگسالانی همراه است که از طرف او حرف میزنند. در این یادداشت قصد ندارم به نقد نگاه کلیشهای/ابزاری از معلولیت بپردازم. در این باره نقدهایی نوشته شده است.[۳] بلکه برعکس، با وجود درستی این نقد، میخواهم مقاله را با این فرض شروع کنم که دلیل لکنت زبان سیاوش، اشاره نمادین به شنیده نشدن صدای کودکان زندانیان و ناتوانی آنها در بیان خواستهها و نظراتشان است، موضوعی که به صورتی فراگیر دامنگیر تمام کودکانی است که به هر دلیل و در هر جغرافیایی یکی یا هر دو والدشان در زندان است. اما آیا فیلم «قهرمان» توانسته است صدای کودکان دارای والد زندانی را به مخاطب برساند؟ در شرایطی که جامعه آگاهی کافی نسبت به حقوق کودکان، از جمله کودکان دارای والد زندانی ندارد، آیا فیلم توانسته است به نقد رفتارهای کلیشهای و آسیبزا با کودکان دارای والد زندانی نزدیک شود یا لااقل کلیشهای و آسیبزا بودن آنها را نمایش دهد؟
لکنت زبان کودک فرد زندانی، نماد بیصدایی کودکان زندانیان
اولین برخورد ما با سیاوش لابلای حرف بزرگترهاست، وقتی خواهر رحیم، عمه سیاوش، به رحیم که تازه به مرخصی آمده، میگوید که سیاوش در مدرسه دعوا کرده است. اختلال رفتار که ممکن است خود را به صورت پرخاشگری نشان دهد بخشی از آثار احتمالی زندانی شدن والد شناسایی شده است. یکی دیگر از آثار احتمالی زندانی شدن والدین بر کودکان، بروز احساسات پیچیده از یک سو و ناتوانی کودک در بیان آنهاست. در ادامه فیلم میبینیم که سیاوش در عین حال که انزوا طلبی میکند، به جای همراهی با پدرش که تنها برای دو روز به مرخصی آمده، با آیپد خود با صدای بلند بازی میکند و در برابر خواست بزرگسالان برای پیوستن به آنها یا کم کردن صدای آیپد، با پرخاش مقاومت میکند اما قادر نیست احساسات خود را که میتواند خشم، دلتنگی شدید، نگرانی از دست دادن دوباره پدر و دیگر حسها باشد، بیان کند.
اما بارزترین ویژگی سیاوش، معلولیت و اختلال او در تکلم است. برای بیننده مشخص نیست که این اختلال در اثر ترامای جدایی ناشی از زندانی شدن والد اتفاق افتاده است یا کودک با این اختلال بزرگ شده است. البته سناریوی فیلم که بر اساس داستانی واقعی است، موقعیت پیچیدهتری را برای کودک در نظر گرفته است. پدر و مادر کودک طلاق گرفتهاند و برای مادر کودک به تازگی خواستگار آمده است. اما آنچه برای بیننده فیلم روشن است این است که کودک، سیاوش، بارها در طول فیلم تلاش میکند تا احساس یا نیازش را با سختی از لابلای کلماتی نامفهوم بیان کند. چنانچه در مقدمه اشاره کردم، بدون این که قصد نیتخوانی داشته باشم، تنها به عنوان یک فرض، لکنت زبان کودک را به عنوان نمادی از وضعیت عمومی کودکان زندانیان در نظر میگیرم، موقعیتی که آنها به دلیل نداشتن تمرین و توانایی، و همچنین نبود یا کمبود آگاهی بزرگسالان اطرافشان در نحوه برخورد با کودکی که با ترامای جدایی ناشی از زندان والدین روبرو شده، از بیان احساسات و نیازهایشان عاجزند یا به سختی میتوانند آن را به بزرگسالان منتقل کنند. بزرگسالان به دنیای اطراف آنها از دید خودشان نگاه میکنند و گاهی مفاهیمی را که دوست دارند از زبان آنها بیان میکنند. مهمترین واکنش نسبت به این کودکان نیز چنانچه بارها در طول فیلم «قهرمان» میبینیم، «ترحم» و «دلسوزی» است. در بهترین حالت بزرگسالان در میان دعواهای بین خود پای او را به میان میکشند. مثلا در صحنهای، طلبکار رحیم خطاب به گروهی از بزرگسالان و با اشاره به سیاوش میگوید: «اگر رضایت بدهم به خاطر این بچه مظلوم است.»
اما قبل از این که به این بپردازم که چه نقدی به این شکل از نمایش کودک فرد زندانی وارد است، از زاویهای دیگر هم به موضوع معلولیت کودک در فیلم نگاه کنیم: استفاده بزرگسالان از معلولیت کودک برای جلب نظر و همراهی دیگران.
معلولیت کودک: استفاده خوب، استفاده بد
داستان فیلم «قهرمان» پیرامون تلاش رحیم برای گرفتن رضایت از شاکی خودش و رها شدن از زندان است. او در مرخصی کوتاه و بعد از آن در مرخصی تشویقی به شکلهای مختلف برای تامین بدهی و جلب رضایت از طلبکارش تلاش میکند. او در جریان این فعالیتهایش و از جمله رفتوآمدهایش به اماکن اداری یا حضور در جمع خیرین، اغلب کودکش را نیز همراه خودش میبرد. در بسیاری از این صحنهها، کودک فقط حضور دارد. کارگردان معمولا او را به شکلی در قاب دوربین قرار میدهد اما بزرگسالان بارها حضور او را فراموش میکنند. آنها با یکدیگر دعوا میکنند، شخصیت پدر کودک را خرد میکنند، او را دروغگو خطاب میکنند و همه اینها در مقابل چشمان کودک اتفاق میافتد. آنها گاهی کودک را خطاب قرار میدهند و طوری وانمود میکنند که گویا اتفاقی نیفتاده است اما بلافاصله حضور او را نادیده میگیرند و به دعواهای خود ادامه میدهند. در اغلب موارد کودک تنها مشاهدهگر است. او در یکی از معدود مواردی که اعتراض میکند، از «دروغگو» خوانده شدن پدرش عصبانی شده است. بزرگسالی که گویا تازه متوجه حضور کودک شده است، به او اطمینان میدهد که ما پدرت را دروغگو نمیدانیم. اما بلافصله خطاب به پدر او را به «دروغ» گفتن متهم میکنند. اگر حضور کودک در دعواهای بزرگسالان، نتواند سواستفاده از کودکی و معلولیت معنا بدهد، فیلم در یک صحنه این شکل از استفاده از کودک و معلولیت او را به شکلی آشکار به ما نشان میدهد.
در مراسم گلریزانی که برای جمعآوری کمک مالی در جهت تامین بدهی رحیم تشکیل شده است، پدر، سیاوش را هم به روی صحنه میبرد و او با لکنت زبان دیگران را تشویق میکند تا به آزادی پدرش کمک کنند. گرچه از منظر حقوق کودک شنیدن صدای کودکان از جمله کودکان دارای والد زندانی اهمیت دارد اما با کنار هم گذاشتن شکل حضور کودک در سایر فعالیتهای بزرگسالان و نحوه برخورد آنها با او، میتوان بیشتر مطمئن شد که حضور کودک در مراسم گلریزان، نه شنیدن کودک، بلکه استفاده از کودکی و معلولیت برای جلب نظر دیگران است. در حالی که این شکل از حضور کودک تا آخر فیلم تکرار میشود، کارگردان/نویسنده «قهرمان» در آخر فیلم، رحیم را مخالف سواستفاده از معلولیت کودکش برای جلب ترحم نشان میدهد. اعتراض رحیم به مقام قضایی بیشتر از آن که نشاندهنده آگاهی رحیم از لزوم حفظ کرامت انسانی و حریم خصوصی کودک، به خصوص کودک آسیبپذیر دارای والد زندانی باشد، مقابله با رفتار یک صاحب قدرت و قرار دادن شخصیت اصلی فیلم در مقابل پرسشی اخلاقی است، کاری که در اغلب فیلمهای فرهادی شاهد هستیم. بنابراین فیلم به مخاطبی که احتمالا بارها در شبکههای مجازی تصاویر و فیلمهای کودکان افراد زندانی را دیده است این پیام دوگانه را میدهد که این شکل از استفاده از کودک، تنها در شرایطی —احتمالا زمانی که ما با تهیهکننده یا پخشکننده آن تصویر زاویه اخلاقی داریم— ایراد دارد.
کودکان زندانیان، کودکانی که دیده نمیشوند
حضور مداوم سیاوش، فرزند رحیم، به معنای دیده شدن کودک فرد زندانی نیست. چنانچه اشاره شد کودک در بسیاری از صحنههای دعوای بزرگسالان، از صحنههای داخل منزل تا انجمن خیریه و محیط اداری، حضور دارد. بزرگسالان در مقابل او پدرش را تحقیر میکنند و پدرش در مقابل او بیقدرتتر میشود. بزرگسالان خبرهای بد را بدون توجه به حضور او در مقابلش بازگو میکنند. البته این تنها مورد بیتوجهی به سیاوش، به عنوان کودک فرد زندانی، نیست. تمام کودکان حاضر در فیلم در برابر این شکل از بیتوجهی بزرگسالان قرار دارند. تمام اتفاقاتی که در فیلم شاهد هستیم، طبق تجربه نگارنده که ۸ سال گذشته را به مطالعه و آگاهیرسانی در مورد کودکان و تراما از جمله ترامای جدایی ناشی از زندانی شدن والدین پرداخته، رفتار عمومی و عادی بسیاری از خانوادههاست. حالا سوال اصلی این است که فیلم جز با نمایش این رفتار عمومی، چه پیامی به مخاطب داده است؟
چنانچه اشاره شد، به دلیل تکرار سوءاستفاده از کودک و بیتوجهی به او در طول فیلم، مخالفت پدر با نمایش ترحمبرانگیز کودک توسط مسئول زندان نمیتواند آموزنده یا حتی سوالبرانگیز باشد. اگر به هر دلیل، چه روش فیلمسازی فرهادی و چه نقشی که ممکن است برای هنر قائل باشیم، این رفتار که به عقیده نگارنده رفتار عمومی است، در فیلم نقد نشده یا برای بیننده سوال ایجاد نکرده، این نقد قابل طرح است که فیلم یک رفتار غلط را بازتولید کرده و عادی جلوه داده است. به این ترتیب فیلم قهرمان از نظر حضور کودک به طور کل و نمایش کودک دارای والد زندانی به طور خاص، نه تنها قدمی جلوتر از بیش از ۵۰ سال فیلمسازی —بعد از موج نوی سینمای ایران— برنداشته، بلکه با دامن زدن به کلیشهها و رفتارهای غلط در مقابل فعالانی که برای تغییر رفتار بزرگسالان در برخورد با کودکانی که با تراما مواجه میشوند تلاش میکنند، مانع ایجاد کرده است.
جامعه ما هر روز با انواع تراما دست به گریبان است در حالی که دانش اندکی دارد که چطور کودکان را از آسیبهای مواجهه با اخبار بد دور نگاه دارد. همچنین جامعه به طور عمومی آگاهی کمی در مواجهه با کودک فرد زندانی یا حتی شکلهای خفیفتر ترامای جدایی از والدین دارد. در عین حال جامعه از برخورد درست و با حفظ کرامت انسانی با کودک دارای معلولیت آگاهی محدودی دارد. در چنین شرایطی، مخاطبان این فیلم، تنها آینه رفتارهای غلط خود را در فیلمی میبینند که هیچ قصدی برای نقد این رفتارها ندارد و کودکان تنها دستمایه واقعیتر کردن داستان فیلمند، نه نقد یا زیر سوال بردن رفتارهای غلط.
پینوشتها:
[۱] خلاصه داستان: رحیم که به علت عدم پرداخت بدهیاش به بهرام به زندان افتاده است، به مرخصی دو روزهای میآید. او پسری دارد که لکنت زبان دارد. رحیم با منشی کلینیک گفتاردرمانی پسرش، فرخنده، در رابطه است. فرخنده به رحیم میگوید که کیفی حاوی چند سکهٔ طلا پیدا کرده است و با فروش آنها میتواند بدهی خود را به بهرام بدهد اما رحیم میفهمد که پول سکهها برای پرداخت بدهی کافی نیست و بهرام تمام طلبش را میخواهد. رحیم در سطح شهر اعلامیه پخش میکند تا صاحب کیف را پیدا کند. این کار رحیم، توجه تلویزیون و رسانههای مجازی را جلب میکند و مردم به رحیم لقب قهرمان میدهند.
[۲] «ادامه کشمکش حقوقی بر سر فیلم «قهرمان»»، ایرنا، ۱۷ فروردین ۱۴۰۱.
[۳] به عنوان نمونه نگاه کنید به: صونا کاظمی، «بازنمایی معلولین در ادبیات، فیلم و سینما»، رسانه پارسی، ۲۳ دی ۱۳۹۹.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *