چطور میشود مردان را با فمینیسم همراه کرد؟
برای توسعه برابری جنسیتی و توقف خشونت علیه زنان، تغییر نگرش مردان و مشارکت آنها نیز از ضرورتهاست. برخی از فمینیستها بر این نظرند که همراه شدن مردان با جنبشهای فمینیستی به تقویت این جنبشها کمک میکند زیرا مردان به دلیل موقعیت فرادست جنسیتی از امتیازاتی برخوردارند که برای تاثیرگذاری روی جامعه مردان میتوانند از این امتیازات استفاده کنند. اما چطور میشود مردان را با فمینیسم همراه کرد؟
مردانِ حامیِ فمینیسم (پروفمینیستها)
سابقه تاریخی همراهی مردان با فمینیسم به آمریکا برمیگردد. آموزههای فمینیسم از همان روزهای نخست پیدایشش در آمریکا در میان مردان طرفدارانی پیدا کرد اما هیچگاه پدیدهای به نام «مردان فمینیست» به رسمیت شناخته نشد. برخی از فمینیستها بر این باور بودند که فمینیسم جنبشی درباره مسائل زنان است که توسط زنان و برای زنان ایجاد شده و مردان به این دلیل که از تجربه زیستهی زن بودن برخوردار نیستند نمیتوانند آن را کاملا درک کنند. یک نگرانی دیگر هم وجود داشت: مردان ممکن است با فمینیست نامیدن خود، این جنبش را در اختیار بگیرند و از بالا بردن صدای زنان جلوگیری کنند. اما همه رویکردهای فمینیسم چنین باوری ندارند. برخی گرایشهای سوسیالیستی و نیز گرایشهایی که مبارزه با نژادپرستی و تبعیض را مهم میدانند فمینیسم را نه مختص زنان بلکه در مورد همه افراد اعم از زنان، مردان و افراد نانباینری دارای کاربرد میدانند. این دسته از فمینیستها با خردهگیری به استدلالهایی که به نگرانی درباره «فمینیست بودن مردان» دامن میزند، آنها را ذاتگرایانه و مبتنی بر جبرگرایی بیولوژیکی میدانند.
با این همه، انتقادها و نگرانیها نسبت به فمینیست بودن مردان تا حدی جدی بود که مردان، گروههای مختلف دیگری تشکیل دادند با عنوانهایی از جمله مردان ضد سکسیسم و مردان حامی فمینیسم (پروفمینیست) تا بتوانند در چارچوب این گروهها از ارزشهای فمینیستی دفاع کنند. بنابراین این مردان به جای فمینیست نامیدن خود، به «حامیان و همراهان فمینیسم» تبدیل شدند و به این ترتیب جنبش مردان پروفمینیست در اواسط دهه هفتاد در آمریکا شکل گرفت.
از نخستین فعالیتهای این جنبش، سازماندهی اولین کنفرانس مردان و مردانگی در سال ۱۹۷۵ در تنسی بود. جنبش مردان پروفمینیست همزمان از موج دوم فمینیسم، جنبش ضدجنگ، جنبش دانشجویان و جنبشهای اجتماعی الجیبیتیکیو تاثیر گرفته بود و اهدافی برابریطلبانه را در چارچوب ارزشهای فمینیسم دنبال میکرد.
مردان پروفمینیست از نیمه دوم قرن بیستم فعالیتهای متعددی را سازماندهی کردهاند از جمله فعالیت علیه خشونت. از نظر آنها مبارزه با خشونت علیه زنان به همه افراد جامعه مرتبط است و باید صرفنظر از جنسیت همه علیه آن فعال باشیم. کمپین روبان سفید که در کانادا برای پایان بخشیدن به خشونت علیه زنان آغاز شده و تا به امروز در بیش از پنجاه کشور جهان رواج پیدا کرده یکی از فعالیتهای داوطلبانه مردان پروفمینیست است که هر سال از ۲۵ نوامبر تا ۶ دسامبر برگزار میشود. مردانی که در این کمپین مشارکت دارند به محکوم کردن اعمال خشونت علیه زنان و ضرورت شکستن انفعال و سکوت در برابر آن میپردازند. همچنین مشارکت در فعالیتهایی علیه تجاوز و علیه پورنوگرافی از دیگر فعالیتهای مردان پروفمینیست است زیرا آنها همچون برخی از محققان فمینیست بر این باورند که تولیدات پورنوگرافی به افزایش خشونت جنسی، سکسیسم و نابرابری جنسیتی منجر میشود و عادیسازی خشونت، تحقیر علیه زنان و سلطهگری مردانه در رابطه جنسی را به همراه دارد.
بنابراین، بر خلاف انتقادها و نگرانیها نسبت به فمینیست بودن مردان، مرد پروفمینیست یا «حامی فمینیست» بودن از نظر تاریخی فقط در ادعاهای کلامی جا نگرفته بلکه از سابقهی چندین ساله در حوزه عملی نیز برخوردار است. برخی از مردان پروفمینیست از طریق تشکیل گروههای حمایتی در واکنش به تجاوز و آزار جنسی، متحدان جنبش فمینیسم بودهاند درحالیکه ممکن است تلاشهای آنها با بیاعتمادی و خشم جامعه مردان هم مواجه بوده یا از سوی مردان دیگر طرد شده باشد.
آیا در فمینیسم برای مردان منافعی وجود دارد؟
زنان در بسیاری از جوامع موقعیت متفاوتی در مقایسه با دهههای گذشته پیدا کردهاند. از نظر دسترسی به امکانات آموزشی، ورود به بازار کار، قوانین در سطح ملی و بینالمللی و بسیاری دیگر از عرصهها، ما شاهد توسعه نسبی برابری جنسیتی در بسیاری از جوامع هستیم. با این همه، تهدیدها علیه برابری جنسیتی هم افزایش یافتهاند. در برخی موارد ما شاهد به عقب رانده شدن حقوق و مطالبات زنان چه در سطح ملی و چه بینالمللی هستیم و در برخی عرصهها نیز هیچ تغییری ایجاد نشده. برای مثال قدرت سیاسی و اقتصادی در جهان هنوز در اختیار مردان است و خشونت علیه زنان در سطوح مختلف افزایش یافته. به ویژه ما شاهد تشدید خشونت جنسیتی و به حاشیه رانده شدن زنانی هستیم که از موقعیتهای آسیبپذیر دیگر نیز برخوردارند از جمله زنان فقیر، زنان دارای معلولیت و زنانی که به گروههای اتنیکی تحت ستم تعلق دارند.
با وجود تلاشها برای افزایش منابع قدرت زنان، شدت گرفتن خشونتها علیه آنها گویای این است که برای توسعه برابری جنسیتی و توقف خشونت علیه زنان، تغییر نگرش مردان و مشارکت آنها نیز از ضرورتهاست. این تغییر نگرش به تغییر الگوهای مردانگی منجر میشود به این معنا که جامعه از سمت الگوهای مردانگی مسلط و هنجارمند دگرجنسگرا به سوی تربیت و آموزش افرادی حرکت میکند که به روابط و حقوق برابر برای همه —با موقعیتهای متفاوت جنسیتی و گرایش جنسی— باور دارند. محققان حوزه مردانگی و فمینیسم از این الگو تحت عنوان «مردانگی آلترناتیو» نام میبرند. مردانی که در این دسته قرار میگیرند اغلب درباره حقوق زنان و برابری جنسیتی نظرات مثبت دارند، نقششان در انجام کارهای خانگی بسیار پررنگتر از سایر مردهاست، درباره حق حضانت فرزند و حق طلاق نه تنها تامل میکنند بلکه آن را پذیرفتهاند، با خشونتهای فیزیکی، روانی و اقتصادی علیه زنان آشنایی دارند و از آن دوری میکنند و به شکلهای مختلف برای حقوق زنان فعالیت دارند.
از سوی دیگر، رویکردهای متاخرتر فمینیسم خشونت مردسالاری را تنها شامل حال زنان نمیدانند بلکه درباره حوزههای وسیع این خشونت علیه افراد کوییر و حتی برخی از مردان دگرجنسگرا نیز بحث میکنند. از این رو در توضیح فعالیتهای حمایتی مردان از فمینیسم، گاه درباره نفع مردان نیز صحبت میشود. فمینیسم اگرچه بر حقوق و مطالبات زنان تمرکز دارد اما به عنوان جنبشی علیه مردسالاری و نابرابری جنسیتی میتواند برای گروههای مختلف مردان نیز کاربرد داشته باشد از جمله حقوق مردان همجنسگرا، مردان ترنس و حتی مردان دگرجنسگرایی که به دلیل سایر موقعیتهای اجتماعی، تحت ستم یا در معرض تبعیض هستند. الگوهای مردانگی رایج که بر اساس هنجارهای مردسالاری تولید و بازتولید میشوند، مردان را هم از برخورداری از زندگی سالم در روزمره و کار و رابطه باز میدارد. برای مثال مردان بیشتر به مصرف مواد مخدر روی میآورند، شبکههای اجتماعی ضعیفتری دارند، از تنهایی بیشتری رنج میبرند، در بروز احساسات ضعیفند و نیز در پیگیری بیماریهای اعصاب و روان ضعیف عمل میکنند.
با این همه، اساس جنبشها و فعالیتهای پروفمینیستی مردان را حمایت از حقوق زنان و جامعه الجیبیتیکیو تشکیل میدهد و نه منافعی که مردان ممکن است به دلیل فمینیست بودن از آنها برخوردار شوند. مطالبات زنان و جامعه الجیبیتیکیو برای حقوق برابر، برای توقف خشونت و تبعیض، یک پاورقی نیست که مردان بخواهند در حاشیه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگیشان به آن بپردازند بلکه این مطالبات باید به یک «اصل» برای همه تبدیل شود؛ حتی برای مردان. در مبارزه با خشونتهای جنسی و جنسیتی هیچ نفع کوتاهمدتی برای مردان نیست بلکه باید امتیازاتی را هم که به خاطر موقعیت فرادستشان به آنها اعطا شده از دست بدهند. اما با توقف این خشونتها، در بلندمدت نفع بزرگ عاید جامعه میشود.
جنبش فمینیسم، سرمایهگذاری بورس نیست که مردان بتوانند از آن منافعی به دست آورند؛ یک میدان مبارزه تماموقت است که مردان نباید خودشان را از آن میدان بیرون بکشند. در توضیح ضرورت این مسئله، گاه به سهم عمده مردان در تولید و افزایش خشونت اشاره میشود. در همه جوامع، مردان در مرکز قرار گرفتهاند و هنجارهای مسلط را آنها تعیین میکنند. در مقابل، زنان و افراد کوییر از موقعیتهای متفاوتی برخوردارند و این مردان هستند که بیشترین منابع قدرت را در اختیار گرفتهاند. مردان عموما برای تسلط بر دیگران و تلاش برای کسب قدرت و موقعیت و امتیازات بیشتر تربیت شدهاند که این به کنترل، تبعیض و خشونت منجر میشود. هرچند که حتی خود مردان هم از این تبعیضها و خشونتها در امان نیستند.
جوامع اغلب از مردان —به ویژه مردان جوان— میخواهند نقشهای مخرب و آسیبزننده را ایفا کنند. این حتی به خود آنها هم آسیب میزند؛ آمار قربانیان تصادفات و خودکشیها که بیشتر مردها هستند به روشنی گویای این است که تشویق مردان به نقشهای خشن، مخرب و کنترلگر چقدر به همه افراد جامعه آسیب میزند. با این همه، بیشترین خشونت علیه زنان، کودکان و جامعه کوییر توسط مردان صورت میگیرد. به همین دلیل، توجه مردان به ضرورت تغییر نقشهایشان در زندگی روزمره و کاری، و حرکت از سوی الگوهای مردانگی اقتدارگرا به سوی مردانگیهای آلترناتیو، میتواند یک امر فمینیستی یا در راستای حمایت از فمینیسم باشد.
راهکارهای عملی حمایت از فمینیسم
گروهی از مردان از مبارزه مستمر و قدرتمند زنان با تبعیض و ستم و خشونتهای جنسی و جنسیتی درسها میگیرند و به جنبش رهاییبخش فمینیسم میپیوندند. اما آنچه به این همراهی شکل جدی و مسئولانه میبخشد در وهله نخست احترام گذاشتن به فمینیسم و به افرادی است که برای برابری جنسیتی تلاش میکنند. مردان برای اینکه «حامی فمینیست» باشند ابتدا باید از نقش مردسالاری در توسعه تبعیض و ستم علیه زنان آگاه شوند و تلاش برای مبارزه با مردسالاری را به رسمیت بشناسند. ما در جوامعی مردسالار با هنجارهای دگرجنسگرایی اجباری زندگی میکنیم که در آن با افرادی که مرد و دگرجنسگرا نیستند برخورد عادلانه نمیشود؛ بنابراین نیاز به فمینیسم و جنبشهای رهاییبخش علیه مردسالاری ضرورتی است که مردان حامی فمینیست باید آن را درک کنند و از آن آگاه باشند.
زنان و افراد کوییر همواره از تجربههای زیسته خود میگویند؛ با این همه صدای آنها کمتر شنیدن میشود. مردان حامی فمینیست اما این صداها را خوب گوش میدهند و به آنها توجه میکنند. همچنین از «مرضیح» خودداری میکنند چرا که مرد حامی فمینیست بودن مجوز این را صادر نمیکند که مردان یک مفهوم فمینیستی را برای یک زن یا گروهی از زنان «یادآوری» کنند یا «تذکر مردانه» بدهند. حامی فمینیست بودن ایجاب میکند که مردان به جای مرضیح، روی شنیدن متمرکز شوند. حتی هیچ اشکالی ندارد اگر بگویند که صلاحیت صحبت و اظهار نظر درباره بسیاری از مسائل زنان را ندارند اما مشتاقند که بشنوند.
مردان حامی فمینیست از به کار بردن عبارتهای سکسیستی پرهیز میکنند و به افرادی که از این عبارتها استفاده میکنند تذکر میدهند. علاوه بر این، نسبت به مشارکت در فعالیتهای فمینیستی و خشونت علیه زنان و جامعه کوییر از خود اشتیاق نشان میدهند، نوآور و خلاق هستند و در برنامهها و تظاهرات روز جهانی زنان و سایر فعالیتهای مرتبط مشارکت دارند. آنها ابتکار عمل را در مبارزه برای برابری جنسیتی به دست میگیرند؛ افراد همفکر و همراه را پیدا میکنند و با هم گروههای کوچکی از مردان تشکیل میدهند تا در مسیر مبارزه با خشونت علیه زنان کارایی بیشتری داشته باشند و در جرگه مردانی قرار بگیرند که متحد زنان در مبارزه با مردسالاری هستند.
آنچه همهی اینها را شکل میدهد یک آگاهی فمینیستی است: مردان حامی فمینیست بر این مسئله آگاهند که به عنوان مرد از امتیازات بیشتری نسبت به زنان و افراد کوییر برخوردارند به همین دلیل از این امتیازات به نفع جنبش فمینیسم و برابری جنسیتی استفاده میکنند.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *