چرا متروپل فرو میریزد؟
حادثه تلخ ریزش ساختمان متروپل در آبادان بهانهای شده برای توجه آمیخته با نگرانی و هراس همگان به موضوع استانداردها و مقررات ساخت و ساز در ایران. مطابق معمول، رسانهها کلیشههای فستفودی و همیشگی را پمپاژ میکنند به عرصه عمومی: (الف) مقررات ساخت و ساز یا کافی نیست یا به اندازه کافی سختگیرانه نیست؛ (ب) مافیای ساخت و ساز مقصر است؛ (پ) باید نظارت سختگیرانهتری بر این حوزه اعمال شود. نتیجه تبعی این سه کلیشه این است که (۱) مقررات بیشتری ایجاد کنیم؛ (۲) نهادهای نظارتی را فربهتر کنیم؛ (۳) بگیر و ببند راه بیندازیم برای سرکوب مافیای مسکن. لابد بعد از انجام این سه امر خطیر هم همه خوش و خرم میرویم دنبال رتق و فتق بقیه امور.
به واسطه سالها کار در حوزه مهندسان مشاور و همکاری در تدوین برنامه جامع شهر تهران و مجموعه طرحهای تفصیلی مناطق ۲۲ گانه پایتخت و همچنین دو سال کار در کمیته تلفیق طرحهای تفصیلی تهران (پنجاه طرح موضوعی و موضعی) با طرح جامع پایتخت، به جرئت میگویم در ایران نه تنها کمبود استاندارد و مقررات وجود ندارد بلکه تزاید و تزاحم مقررات یکی از عوامل پیچیدهسازی نظارت بر حوزه ساخت و ساز است. به واقع تزاید و بعضا تغایر برخی مقررات خود مولد رانتهای جدید و فسادزا بوده است. شما این یکی را اجرا میکنید اما به واسطه آن یکی که نه پیشبینیاش کردهاید و نه واقعا اجرایش ضرورت دارد تیغتان میزنند. نهادهای نظارتی هم متعدد و چند لایهاند. اما همچنانکه میبینیم این تکثر نهادها نه فقط کمکی به استحکام ساخت و ساز نکرده بلکه خود زمینهساز بسط رانتجویی و به این شکل افزایش هزینههای بالادستی و جانبی شده است.
این داستان مافیا هم که معمولا روزنامهنگاری ایران خیلی به آن علاقمند است حکایت عجیبی است. بحران خشکیدگی به مافیای سدسازی، کمبود فلان دارو به مافیای دارو، کمبود فلان ماده غذایی به مافیای واردات و خلاصه هر مشکلی به یک مافیا نسبت داده میشود. اما دستِکم در حوزههای مدیریت محیطی تردیدی وجود ندارد آنچه روزنامه نگاری ایران عمدتا نام «مافیا» به آن میدهد به واقع خود حاکمیت است. همه آن سدها تایید و مجوز رسمی دولت را دارند و هیچ چیز پنهانی در انجام مطالعات، مکانیابی و ساخت آنها وجود ندارد. همین الان میدانیم در سالیان آینده قرار است چه سدهایی، توسط چه کسانی، در چه مناطقی، و تقریبا با چه هزینهای ساخته شود. مافیا اینجا کجاست؟ مطالعهکننده و تصویبکننده و سازنده و ناظر تماما نهادهای حاکمیتی هستند و همه هم صددرصد مجوزهای رسمی و قانونی را برای کاری که دارند انجام میدهند توی جیب دارند. کجای این پروسه میتواند منتسب بشود به یک مافیای فرضی؟
حوزه ساخت و ساز هم همین است. این ساختمان متروپل یک شبه و در جایی پنهان از چشم مردم ساخته نشده است. اینترنت را بگردید پر است از تصاویر کف و سوت و هیاهو برای افتتاح آن و جایزه نهادهای حاکمیتی برای سازندهاش. حاکمیت را خریده است؟ چرا تصور نکنیم حاکمیتی که به این ارزانی خریده میشود و کنار متخلف میایستد با آن شریک است؟ شریک ماهوی نه، شریک عینی و واقعی. آن شهر جایزه آن قاتلینی است که مدیریتش میکنند و اینجور شراکتها حقالسهم آنها است برای کنترل شهر و شهروندان. سازنده این بنا دقیقا بخشی از جورچین (پازل) حاکمیت شهری است. کدام مقام استانی و محلی بوده که مهره بخشی از بازی عبدالباقی نباشد؟ البته یکی از وجوه مافیا همین بهرهگیری از قدرت سیاسی است. اما اگر این بهرهگیری آشکار و در قالب موافقتنامههای قانونی باشد (قانون جاری جمهوری اسلامی البته، نه قانون عرفی که قابل تعبیر به «حق» است) دیگر نمیتوان آن را رابطه مافیایی نامید.
به هر رو، تن دادن به کلیشههای دم دستی دو نتیجه بیشتر ندارد. از یک سو، سیستمی که این وضعیت را ایجاد کرده به بهانه بسط مقررات و نهادهای نظارتی باز هم فربهتر میشود و از سوی دیگر، از عبارت نامفهوم و نادرست مافیا استفاده میشود برای تقلیل وضعیت بحرانی و تبدیل آن به گریزگاهی برای خود حاکمیت. با درافکندن این انگاره، دیگر مشکل از ذات حاکمیت نیست بلکه از مافیای فاسدی است در بعضی گوشه و کنارها که آن هم بالاخره روزی در پرتو یک دولت مصلح یا پاکدست ریشهکن میشود؛ احمدینژاد نشد، روحانی؛ روحانی نشد، رئیسی؛ رئیسی نشد، بالاخره تهش میرسد به یک تیر خلاص زن از اوین که نوبتش بشود به نمایش دولت ضد مافیا و پاکدست یا مصلح. بسته به اینکه نوبت آسیا به کدام باشد.
اگر آن فرضها درست نیستند پس چرا متروپلها اینگونه هر از چندی آوار میشوند روی سر مردم؟ و چرا گفته میشود در کشوری تا به این حد زلزلهخیز هنوز ۷۰ درصد خانههایی که ساخته میشوند بعید است حتی تاب یک زلزله پنج ریشتری را داشته باشند؟ و چرا اساسا ساخت و ساز در ایران اینقدر بی در و پیکر و ناایمن و زشت و بیهویت و در عین حال گران است؟ در این باره میتوان انگشت اشاره را گرفت به سمت این هشت دلیل. هر کدام البته توضیح مفصل میخواهد اما در این اجمال میتوان این مختصر را نوشت:
۱. در ایران همیشه تخلف میصرفد
برای هر کدام از شهرها مقایسه کنید تعداد پروانه ساخت صادرشده را با پروندههایی که ارجاع میشود به نهادهای قضایی و نظارتی در حوزه ساخت و ساز. تقریبا برابر است. این یعنی اینکه هر کس در ایران ساخت و ساز میکند تخلف هم انجام میدهد. چرا؟ چون تخلف همیشه به صرفه است. شما اگر تخلف بکنید جریمهاش را میپردازید. اما غالبا جریمه کمتر از سودی است که تخلف به شما میرساند. مثلا دو طبقه اضافه میسازید روی فونداسیونی که تاب آن طبقات اضافه را ندارد. به جای ممنوعیت چنین تخلفی شما فقط کافی است مبلغی جریمه بپردازید. این جریمه معمولا کمتر از سودی است که از آن دو طبقه به دست میآورید. مضاف بر اینکه سود آن دو طبقه نقد است اما به هزار شکل میتوان برای این جریمه تخفیف گرفت یا آن را تقسیط کرد. بعضا شاید حتی مجبور نباشید همان جریمه را هم واقعا بپردازید.
۲. تعارض منافع شهروندان با مقررات شهرسازی
اغلب مقررات کلان محیطی در ایران یادگار دهه شصت هستند که نظام با اندیشه جامعهی بیطبقه توحیدی اداره میشد و حکومت به واقع روسلامی (روسی-اسلامی) خالص بود. نه به خلوص الان البته. به هر حال در آن حال و هوا زمیندار و ساختمانساز کاپیتالیست خونخواری بود که هزار جور باید اذیت میشد. نتیجه اینکه منافع شخصی همیشه در تضاد با نفع عمومی است. مثلا شما یک باغ دارید در شمیران. نفع شما و فرزندان و نوههایتان این است که باغ را بکوبید و آن را برج بسازید. اما نفع شهر این است که باغات شمیران محفوظ بمانند. مقرراتی وجود ندارد که هم شما را به عنوان شهروند راضی نگه دارد و هم به حفظ آن باغ منجر شود. در نتیجه شما به فساد و تخلف تن میدهید از ابتدا. آن تعارض فقط با دور زدن قوانین و فساد قابل حل است. ادامه فساد همواره فساد است. اگر هزینه سنگین پرداختهاید برای تغییر کاربری باغ، باید با تقلیل کیفیت جبرانش کنید.
۳. تحمیل بار اضافی به حوزه مسکن
هیچ حوزه اقتصادی و سرمایهگذاری دیگری در ایران ضریب اطمینان و امکان بازگشت سرمایه را به اندازه حوزه مسکن و مستغلات ندارد. به همین خاطر رقابت در این حوزه بالاست و برای پیروزی در این رقابت از جمله قواعد بازی تن دادن به فساد است. بازی همین است.
۴. تنزل عمومی کیفیت
سازنده توان فنی نازلی دارد. نهاد ناظر که عمدتا شهرداری است گذشته از فساد توان نازلی برای نظارت دارد. مشتری هم به اقتضای حال و هوای عمومی چندان سلیقه فرهیخته و باکیفیتی ندارد. نتیجه کار این همه ساختمان بیکیفیت و زشت و ناایمن است که شهرها را به تسخیر درآوردهاند. تنزل کیفیت وضعیت عمومی کشور است؟ بله. مثلا فوتبال ایران چهل سال است به المپیک نرفته و یا قهرمان آسیا نشده. بدون فوتبال میتوان زندگی کرد اما بداقبالی بزرگی است زیستن در زیر سقف ساختمان بیکیفیتی مثل متروپل.
۵. تقلیل فضای زیستی ایران
جمعیت به نسبت همین سی سال گذشته دستِکم دو برابر شده و از سوی دیگر خشکیدگی عمومی مملکت مزیتهای زیستی در عمده پهنه کشور را به حداقل رسانده است. همه هجوم آوردهاند به چند شهر محدود در دو قطاع مشهد-تبریز و تبریز-شیراز و البته مگامتروپل تهران در ملتقای این دو. اصطکاک شدید در این گسترهی محدود زیستی به رقابت فوقالذکر بیش از پیش دامن زده و زمینه فساد را افزونتر گسترش داده است.
۶. فساد سیستماتیک
شهرداریها معمولا وظایف سیاسی فرامتنی به عهده دارند. شهرداری باید هزینه جریان سیاسی حاکم و بودجه انتخابات متعاقب را تامین کند. از کجا؟ از بساز-و-بفروشها. بساز-و-بفروش این هزینه اضافی را از کجا باید تامین کند؟ بخشی با افزایش قیمت، بخشی هم با کاهش کیفیت. متروپلها به این شکل بخشی نیز محصول تحمیل هزینه سیاست به مدیریت شهری هستند: نمایه کامل فساد سیستماتیک.
۷. فساد در شهرداریها
متعاقب فروپاشی شوروی نکتهی مشترک در پلیس اغلب جمهوریهای استقلالیافته فساد بود و شکم گنده و اعتیاد به الکل! پلیس تیپیک، به خصوص در جمهوریهای قفقاز، مردی چاق و الکلی بود که رشوه میگرفت. حاصل البته ناامنی اجتماعی بود. این همه مافیاهای روس و اروپای شرقی در فیلمهای هالیوودی عمدتا یادگار آن دوران هستند. اقدام یکی از روسای جمهور گرجستان برای حل این مشکل جالب بود. او دورههای تربیت پلیس در دانشگاههای مختلف به راه انداخت. بعد برای اینکه پلیسهای سابق را وادار به کنارهگیری کند اعلام کرد اعتیاد به الکل و اندام نامناسب برای پلیسها ممنوع است. از بیم برخوردهای سیاسی اسمی از فساد و رشوه نیاورد. اما آن نسل پلیس بدون ودکا نمیتوانستند زندگی کنند و البته کوچک کردن شکم در میانسالی به این راحتی ممکن نبود. به این شکل در یک دوره سه چهار ساله پلیسهای جوانی که آلوده به دوران شوراها نبودند جای آن پلیسهای چاق و فاسد و رشوه بگیر را گرفتند.
موضوع شهرداریها هم در ایران کمابیش همین است. البته که در میان کارکنان کنونی شهرداریها انسانهای شریف و درستکار بسیاری هم هست. اما بیتعارف باشیم. سیستم شهرداریها و مدیریت شهری در ایران به طور کلی فاسد است. ممکن است بهندرت اگر هر چند سال یک بار سروکارتان به شهرداری بیفتد دامن به سلامت از ورطه فساد برکشیده باشید. اما اگر مثلا در حوزه ساخت و ساز فعالیت دارید یا ناچارید هر روز پلههای شهرداریها را بالا و پایین بروید، بعید است در درازمدت بتوانید ولو در حد پرداخت رشوهای کوچک از آن ورطه جان سالم به در ببرید. بقیه جاها هم همین است؟ شاید. اما بقیه جاها سقف روی سر ما را نمیسازند.
۸. مشارکت تبهکارانه
از جایی به بعد فساد تبدیل به تبهکاری میشود. دیگر فقط یک پول زیرمیزی برای صدور سریعتر مجوز نیست. چند سال پیش روزنامه همشهری گزارشی منتشر کرد درباره موضوع اجاره «بادبند» توسط بساز-و-بفروشها در تهران. بادبند به آن تیرآهنهای ضربدری میگویند که با هدف افزایش مقاومت ساختمان در برابر زلزله توی دیوارها کار گذاشته میشود. ماجرا این بود که کسانی این بادبندها را بار وانت نیسان کرده و از این ساختمان به آن یکی اجاره میدادند. یعنی فقط روزی که مامور شهرداری برای صورتبرداری میآمد بادبند در محل پروژه وجود داشت تا تایید کند که ساختمان ضد زلزله ساخته میشود. اما مامور که تیک ضد زلزله را میزد این بادبندهای قرضی پس داده میشد. ساختمان را مثل بشر اولیه همان طور آجر میچینند توی دل هم بیهیچ سازه مستحکمی برای نگه داشتن این آجرها و بالا میبرند. فیلم لحظه ریزش ساختمان متروپل را ببینید. خانه شنی ساختهشده از ماسه خالی هم نباید اینطور فرو بریزد. بله؛ این دیگر تبهکاری است. و متاسفانه بسیاری از ما زیر سقفهایی زندگی میکنیم که تبهکاران آنها را ساختهاند؛ تبهکارانی دست در دست مقامهای جای مهر بر پیشانی حاکمیت.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *