پروپاگاندایِ سیاه با طعمِ لودگی
یازدهم اسفند ۱۴۰۰ آخرین قسمتِ سریال نیسان آبی به بازار آمد. این سریال، که از مهر ماه گذشته در پلتفُرمهای داخلی ایران پخش میشد، قصههایی میگوید دربارهی حاشیهنشینهای تهران. داستانِ سریال با شخصیتهایی ثابت پیش میرود، فیلمنامهاش اما قصهی به هم پیوستهای روایت نمیکند. در هر دو یا سه قسمت، گرفتاریهای یکی از شخصیتهای فقیرِ داستانْ دستمایهای میشود برای ساختنِ موقعیتهایی به اصطلاح کمیک. از قرار معلوم تلاشِ سازندگانش بیثمر نبوده است. سریال، دستکم در نخستین قسمتها، توانسته کسانی را به خنده بیندازد. از این رو شرکت توزیعکنندهی سریال میگوید نیسان آبی جزو آثار مشتریپسندشان قرار دارد.
سنجش چنان ادعایی به راحتی میسر نیست. با اینحال میتوان تصور کرد لایههایی از جامعهی ایران به این سریال روی خوش نشان داده باشد. در نخستین قسمتهای نیسان آبی حال و هوای دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ را بازسازی کردهاند. چنین کاری حتی اگر فاقد ظرافتهای هنری باشد و دورانی تا آن اندازه سیاه را به یاد مخاطبش بیاورد، در نهایت واجد حسی نوستالژیک است که عامهی مردم را به خودش جذب میکند. از سویِ دیگر نیسان آبی تصویری از سبک زندگی آدمهای معمولی جامعهی ایران را به نمایش میگذارد که علیالظاهر با معیارهای خشکهمقدسهای حاکمْ فاصله دارد. شخصیتهای مثبتِ این سریال با موسیقی لُسآنجلسی در مجالس مختلط میرقصند، شرب خمر میکنند، با نامحرم رابطه دارند، متلکهای جنسی میپرانند و هُرهُری مذهباند. به این معنا سازندگانش برخی خطِ قرمزهای فرهنگ رسمی را زیر پا گذاشتهاند و کارگردانش به خاطر همین رویکرد، حداقل در یک مورد، با ادارهی سانسور دهن به دهن شد.
با این همه پیام نهایی سریال نیسان آبی در خدمت وضع موجود قرار دارد. جمهوری اسلامی مطلوباتش را در اشکالِ مختلفی به افکار عمومی میفروشد. گاهی تولیداتی میسازد از جنس حملههای مستقیم سرمقالههای روزنامهی کیهان که سرشت و خاستگاهشان از چشم افکار عمومی پنهان نیست. چنین تولیداتی را «پروپاگاندای سفید» میخوانند. در برابر این قسم پروپاگاندا، نوعِ دیگری نیز وجود دارد تحت عنوانِ «پروپاگاندای سیاه» یا «پروپاگاندای پنهان». تلاشِ این نوعِ اخیرِ این است تا مثل سریال نیسان آبی با بهکارگیری برخی عناصر، سرشت و خاستگاهِ اثر را از چشمِ مخاطبْ پنهان کند. بسیاری از تولیدات سالهای اخیر سینمایِ ایران در این دسته میگنجد. چنین آثاری گاه با زیر پا گذاشتن برخی خط قرمزها یا حتی استفاده از بعضی عناصرِ فنی، که بالاتر از میانگین سطح سینمای ایراناند، مخاطب جذب میکنند و همزمان محتوای مطلوبِ رژیم مستقر را به مردم انتقال میدهند.
سریال نیسان آبی را میتوان نوعی پروپاگاندای سیاه به حساب آورد. حلاجی کردنش باعث میشود تا برخی مطلوباتِ کانونهای قدرت را از زبان خودشان شنید و متوجه شد. منطقِ آخرین سریال منوچهر هادی از منطقِ ماشین پروپاگاندای جمهوری اسلامی پیروی میکند. دستگاهِ پروپاگاندایِ رژیم اسلامی، در چهار دههی گذشته، دو مأموریت ویژه داشته است: القای ایدئولوژی هیئت حاکمه به افکار عمومی و شیطانسازی و بیاعتبار کردنِ مخالفهای «نظام مقدس». نیسان آبی نیز همزمان با بازتولید باورهای مذهبی و خرافاتِ مربوط به اسلامِ شیعی، تلاش دارد تا زنها و فقرا را بیاعتبار کند. از این رو باید پرسید: در سریال نیسان آبی چه تصویری از زنها و فقرا ارائه میشود؟ و سازندگانش چرا این دو گروه اجتماعی را هدف قرار دادهاند؟
نجیب، مجنون، لکاته
جمشید، شخصیت اصلی سریال نیسان آبی، آدمی ساده لوح و سر به هواست. زندگی را جدی نمیگیرد. مثل نوجوانها رفتار میکند. با اینحال همای سعادت همیشه روی شانهاش مینشیند. داستان اصلی این سریال از یک منظر قصهی اقبالِ بلندِ اوست. در یکی از قسمتهای سریال جمشید خودرویی لوکس برنده میشود. به توصیهی رضا، رفیق صمیمیاش، اتومبیل آخرین مدل را میفروشد، از پولش پول میسازد و به مرور ثروتی برای خودش به هم میزند. در پس و پشت همهی این خوشبختیها اما کلیشهی «زنِ خوب و فرمانبرِ پارسا» قرار دارد. همسرش، زری، زنی سازگار است که روی حرفِ او حرفْ نمیزند. شوهرش را قهرمان زندگیاش میداند. به جمشید اعتماد دارد. چشمبسته بر تصمیمهایِ او مهر تأیید میزند. در واقع او تمثالِ زنی نجیب است که با پذیرشِ نظم مردسالار و موقعیت فرودست زنان، خانوادهاش را به خوشبختی میرساند.
خواهر زری اما راهی خلاف او میرود. پری اقتدار شوهرش، رضا، را نمیپذیرد. «تمکین» نمیکند. اوست که باید در خانه حرف اول و آخر را بزند. مردِ خانواده را خفت میدهد. بدگمان است. دائم شوهرش را متهم میکند که با زنهای دیگر رابطه دارد. منوچهر هادی تمام این عوامل را به خدمت میگیرد تا از پری تصویر زنی مجنون بسازد. بسیاری از موقعیتهای به اصطلاح کمیکِ سریال را بر اساس رفتارهای جنونآمیز پری خلق کردهاند. در سریال نیسان آبی ابتدا اقتدارِ زنانه را مترادف با دیوانگی میگیرند و سپس با ارائهی کاریکاتوری از یک زنِ دیوانه، الگویِ زنِ مقتدر به استهزا گرفته میشود. زبدهی حرف این است: فقط زنهای مجنون هنجارهای جهان مردانه را زیر پا میگذارند.
زری و پری الگوی دو زنِ متفاوت را به مخاطب نشان میدهند. زری، به عنوان زنی نجیب و سازگار، الگوی مطلوبِ زنِ مد نظر فرهنگ رسمیست و پری، به عنوان زنی ناسازگار و دیوانه، سیمایِ یک زنِ دردسرساز. اسلامیستهای حاکم بر ایران از جا افتادنِ هر دو الگو در ذهن افکار عمومی استقبال میکنند. ساختمان جمهوری اسلامی را بر عقبافتادهترین باورهای مردانه ساختهاند. از این منظر زنها دشمنهای همیشگی این دستگاهِ سیاسی-ایدئولوژیک به حساب میآیند. این گروه اجتماعی نخستین کسانی بودند که علیه رژیم برآمده از انقلاب اسلامی شوریدند. به همین علت نیز آنها همیشه جزو سوژههای ماشینِ پروپاگاندایِ «نظام مقدس» بودهاند. در چهل و دو سال گذشته، بوقهای تبلیغاتی حکومت از یکسو محدودیتهای اعمالشده بر زنها را توجیه میکند و از سوی دیگر چهرهای اهریمنی از زنهای متجدد شهری میسازد. از این منظر الگویِ مطلوبِ اسلامیستهای حاکم زنهایی هستند از جنسِ زری. باقی الگوهای زنانگی از نظرشان سرمشقهایی شیطانیاند و لایق ملامت.
در سریال نیسان آبی نیز هرقدر زنهای سریال از راه و رسمِ زندگی زری فاصله میگیرند رفتارهای شیطانیتری از آنها سر میزند. این فرمول را میتوان در شخصیت آتوسا دید. او از میانهی سریال به شخصیتهای داستان میپیوندد. آتوسا —بر خلافِ زری و پری— زن خانه نیست. تنها زندگی میکند. روابط اجتماعی گستردهای دارد. باز رفتار میکند. فیلمنامهنویسها از لحظهای که او به داستانِ سریال پا میگذارد، بر مطلقه بودن وی تأکید میکنند. به این ترتیب تمامِ کلیشههای ننگآور رایج دربارهی زنهای مطلقه را به او میچسبانند. او زنی تنهاست که سلطهی «خانوادهی مقدس» را بر زندگیاش نمیپذیرد. به این ترتیب به مسیرِ اغواگری و فساد میافتد. به خانه و زندگی دیگران پا میگذارد تا مردهایِ وفادار را از راه به در کند. از این جهت هیچ کدام از شخصیتهای نیسان آبی به اندازهی آتوسا منفی نیستند. باقی شخصیتها یا از روی نادانی اشتباه میکنند یا از روی سادهدلی. بنابراین اگر در سریال نیسان آبی به واسطهی پری کاریکاتوری از یک زنِ مقتدر ساختهاند، به واسطهی آتوسا نیز میخواهند از زنهای متجدد اهریمن بسازند.
چهرهی جدید مستضعفین
وقایع سریالِ نیسان آبی در یکی از روستاهای حاشیهی تهران میگذرد. شخصیتهای این سریال نیز، به تبع محل سکونتشان، همگی فقیر و تهیدستاند. در فرهنگِ لغتِ رژیم فقها به این طبقهی اجتماعی «مستضعفین» گفته میشود. این مفهوم، تا پیش از دههی ۱۳۹۰، باری مثبت داشت. هیئت حاکمه «مستضعفین» را مترادف با فرودستان اقتصادی میگرفت و مدعی نمایندگی آنها بود. روحالله خمینی همیشه به کارگزارهای حکومت اسلامی انذار میداد که «مستضعفان و مستمندان و زاغهنشینان» را «ولی نعمت» خودشان بدانند. جمهوری اسلامی برای دههها حامیهای خویش را «کوخنشین» و مخالفهای وضع موجود را «کاخنشین» میخواند. با این همه ایدئولوگهای «نظام مقدس» —با توجه به تغییر ماهیتِ حکومت— کمر به «سالمسازی گذشته» بستهاند. به این معنا برخی مبانی ایئولوژیکشان را بازتعریف کردهاند. مفهومِ مستضعف نیز از جمله مفاهیمی بود که بازتعریف شد. چند ماه پس از رویِ کار آمدنِ دولتِ اعتدال، حسامالدین آشنا چنین گفت: «پروژهی آقای روحانی مبارزه با چپزدگی است». سیدعلی خامنهای، بعد از وقایع آبان ۱۳۹۸، آنچه آشنا وعده داده بود را واضحتر به زبان آورد: «مستضعفین را به افرادِ فرودست یا اقشارِ آسیب پذیر معنا میکنند» در صورتیکه «مستضعفین یعنی ائمه و پیشوایانِ بالقوهی عالم بشریت».
روایتِ نیسان آبی از «مستضعفین» با تعریفِ متأخرِ آن هماهنگ است. در این سریال دو دسته از مستضعفین را به مخاطب نشان میدهند. گروه اول خانوادهی جمشید و رضا و دوستهای آنها را شامل میشود. آنها، بر اساسِ تعریفِ رهبر جمهوری اسلامی، فرودستان اقتصادی هستند نه «مستضعف». تنگناهای اقتصادی این دو خانواده مضمون اصلی نخستین قسمتهایِ سریال را میسازد. به عنوان مثال در بخشی از سریال کاملیا، دختر رضا و پری، به خاطر تنگدستی مجبور میشود تا با مردی مسن اما متمول ازدواج کند. در قسمتهایی دیگر جمشید و رضا حتی مجبور میشوند تا گناهِ دزدی را به جان بخرند. در عینحال سریال —با لودگی— گوشههایی از رنجهای اقتصادیِ سالهای اخیر را هم به تصویر میکشد.
با این وجود فرودستانِ اقتصادیِ سریال نیسان آبی آدمهایی نازل و قدرنشناساند. آنها پس از آنکه به نان و نوایی میرسند کارهایی انجام میدهند که نشان میدهد لیاقت تغییر وضعیت را ندارند. جمشید به هوای نفس پا میدهد و آتوسا را صیغه میکند. رابطهاش با آتوسا مال و منالش را هم بر باد میدهد. از سوی دیگر کامبوزیا، پسر ارشد پری و رضا، نیز به محضِ پیدا کردنِ شغلی نان و آبدار دست به اختلاس و سوءاستفادهی مالی میزند. چنین خردهروایتهایی قطعههایی از تصویری بزرگترند. پیامشان طبیعی بودنِ نظم طبقاتی موجود است. در دورهای از تاریخ معاصر ایران که حکومتی دینی شکافهای طبقاتی را به منتهاالیه ممکن رسانده است، منطقی به نظر میرسد تا تولیدات فرهنگ رسمی تبعیضهای اقتصادی را بر پایهی نظم طبیعی امور توجیه کنند: فقرا میبایست فقیر بمانند چون در غیر این صورت، مثل جمشید و کامبوزیا، منافع خودشان و جامعه را به خطر میاندازند.
در برابر این گروه اما شمارِ کوچکی از شخصیتهای سریال مابهازای تعریف سید علی خامنهای از مستضعفین هستند. شخصیت ستاری، با بازی علیرضا خمسه، شاخص آنهاست. او اگرچه مثل باقی شخصیتهای سریال آدمی تنگدست به حساب میآید اما بر خلافِ باقیِ فقرا ایمانی قوی به اسلامِ شیعی و جمهوری اسلامی دارد. به عبارت دیگر ستاری در زمرهی یکی از همان «پیشوایان بالقوهی عالم بشریت» میگنجد. جدای از ارشادِ معنوی اهالی محل، او که در یکی از نهادهایِ امنیتی خدمت میکند، یک مأموریتِ ویژه دارد: تأمینِ امنیتِ محله. از قضا قصههایی که حول این رسالتِ وی میگردد هدفی ندارد جز عادیسازی یکی از طرحهای امنیتی جمهوری اسلامی. پس از وقایع دی ماهِ ۱۳۹۶، نهادهای امنیتی به این نتیجهی قطعی رسیدند که میبایست نظارت بیشتری بر حاشیهها و محلههای فقیرنشین داشته باشند. به همین خاطر، با گرتهبرداری از الگویِ کمیتههای انقلاب اسلامی، گشتهایی راهاندازی کردهاند تحت عنوان «گشتهای رضویون». ستاری در واقع فرماندهی یکی از همین رستههای سرکوب است.
غلامحسین ساعدی در نمایشنامهی اتللو در سرزمین عجایب مینویسد «درام اسلامی» سه رکن دارد: مؤمنی که دار و ندارش را پای بقایِ جمهوری اسلامی بدهد و در انتها شهید شود، منافقی که به سزای اعمالش برسد و توابینی که نور ایمان به قلبشان بتابد. تولیداتِ پروپاگاندای جمهوری اسلامی، یا به قول ساعدی درام اسلامی، همچنان از همین فرمول پیروی میکنند. سریالِ نیسان آبی نیز، با تمام لودگیهایش، تافتهای جدابافته نیست. در این سریالْ ستاری همه چیزش را پایِ بقای جمهوری اسلامی میدهد و دستِ بر قضا در یکی از قسمتها آیندهی او را نشان میدهند که در مسیر خدمت به نظامْ «شهید» شده است. آتوسا نیز نقشِ منافق را ایفا میکند. او خودش را زنی بیپناه جا میزند اما در نهایت نقشهی مال و منال جمشید را در سر دارد. جمشید را هم باید به چشم تواب سریال دید. او پس از ترکِ صراطِ مستقیم نورِ ایمان به دلش میتابد و به راه راست هدایت میشود. به همین خاطر میتوان سریالِ نیسان آبی را پروپاگاندایی سیاه دانست با طعم لودگی.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *