«نیروی چهارمِ» احمد زیدآبادی (بخش دوم)
نیروی چهارم زیدآبادی که در بخش اول تشریح کردیم خصلتی محافظهکارانه دارد و هدفش حفظ نظم سیاسی موجود با امیدی مایوسانه به اصلاح دموکراتیک است. اما حفظ نظم سیاسی موجود در پروژه نیروی چهارم زیدآبادی، مصداقهای جالب توجهی بهویژه در حوزه ملت-دولت و مسائل ملی-اتنیکی دارد و تبعات آن به حوزه آزادسازی اقتصادی، نئولیبرالیسم و حوزه اعتراضات کارگری نیز بسط پیدا میکند.
امنیت ملی ایران، خط قرمز نیروی چهارم
یکی از معانی حفظ نظم سیاسی موجود به امید اصلاح دموکراتیک، داشتن حداقلهایی از اشتراکات مفهومی-روشی با نظم مستقر است. زیدآبادی در حوزه مسائل ملی-اتنیکی قرابتی آشکار با رویکرد نظام سیاسیِ حاکم نشان میدهد. «امنیت ملی ایران»، «وطندوستی»، «ایرانخواهی»، «انسجام اجتماعی»، اجتناب از «دامن زدن به انواع شکافهای اجتماعی»، اجتناب از «گسیختگی شیرازه و انسجام اجتماعی جامعه ایران» و اجتناب از «بیثباتی بلندمدت و غیرقابل مهار»، مفاهیم هشدارآمیز و بهتمامی محافظهکارانه زیدآبادی هستند که از اشتراک مفهومی میان پروژه نیروی چهارم و حاکمیت مستقر و گفتمان مسلط ناسیونالیستی حکایت دارد.
این عبارات در نوشتههای زیدآبادی تصادفی ظاهر نمیشوند. او معتقد است:
چراغ راهنمای نیروی چهارم منافع ملت-دولتی به اسم ایران است. […] این نیرو سخت مراقب است که تعارضش با حکومت به اصل مملکت آسیب نزند.[۱]
عبارتِ «سخت مراقب بودن که به اصل مملکت آسیب نرسد» معنایی جز پرهیز از بحثها و مطالبات اتنیکی ندارد. زیدآبادی در کتاب الزامات سیاسی در عصر ملت-دولت سخنی از جنبشهای اتنیکی به میان نمیآورد. روایت او مرکزگرایانه و از منظر وقایعی است که در تهران رخ داده است. رویکرد زیدآبادی به تاریخ ایران نیز مشابه رویکرد ناسیونالیستهایی است که به پیوستگی تاریخی ایران در هزاران سال معتقدند در حالی که به قول رضا ضیاءابراهیمی «یک تاریخ نامنقطع از ایران، اختراع تازهای در تاریخنگاری مدرن» است.[۲]
زیدآبادی در تحلیل نقش رضا شاه در تاریخ معاصر مینویسد:
با آنکه میتوان رضاشاه را در تحقق وجوه عینی و مادی ملت-دولت ایران به تعبیری موفق دانست اما مقابله سرسختانه او با دستاوردهای انسانی این پدیده، به خصوص تنوع و تکثر سیاسی و فرهنگی را باید انحرافی بزرگ در جهت بلوغ طبیعی ملت-دولت در ایران تلقی کرد.[۳]
منظور زیدآبادی از تحقق وجوه عینی و مادی ملت- دولت ایران، موفقیت رضاه شاه در سرکوب گسترده مخالفان بهویژه مخالفان اتنیکی در ایران است. چنین موفقیتی است که مورد وثوق زیدآبادی قرار میگیرد. زیدآبادی حتی باستان گرایی رضاخانی را به دلیل فهم او و دولتمردانش از عدم سازگاری بین دولت ملی و امتگرایی دینی میداند و مینویسد: «توجه به تاریخ باستان یک ملت به منظور استخراج جنبههای غنی و کارآمد فرهنگ تمدنی غبارگرفته و فراموششده […] مسلما میتواند به نوزایی فرهنگی و اخلاقی یک ملت کمک کند.»[۴] اما زیدآبادی حتی یک مورد از جنبههای غنی و کارآمد فرهنگ باستانی مثال نمیزند. أساسا مشخص نیست این حکم مسلم را از چه مقدماتی استخراج میکند که توجه به تاریخ باستان به نوزایی فرهنگی و اخلاقی ملت ایران یا بلوغ ملی (مفاهیمی که معنای مشخصی ندارند) کمک کرده یا میکند.
در نظر گرفتن ملت-دولت بهعنوان بلوغ ملی نشان از دیدگاه تمجیدگر زیدآبادی به سازهی ملت-دولت دارد بدون آنکه به جنبه سرکوبگر ملت-دولتها و بحرانهایش اشارهای کند.[۵] اساسا ایده دولت-ملت از نظر تاریخی با جنگ، سرکوب و خشونت[۶] همبستگی دارد تا حقوق برابر. حقوق برابر شهروندی موضوعی متاخر در دولت-ملتهاست. همانطور که مامزین[۷] نشان میدهد هدف و نگرانی اصلی دولت-ملتها نه حقوق برابر شهروندی که اعمال قدرت سیاسی است و حتی در صورت امکان گسترش قدرت سیاسی به فراتر از مرزهای دولت-ملت.
زیدآبادی روایت نرماتیو از رابطه دولت-ملت با شهروندی را میپذیرد اما این رابطه بسیار پیچیده و حاوی انواع نابرابری شهروندی است. همچنانکه در آنچه دولت-ملت مدرن ایران خوانده میشود، این دولت-ملت با سرکوب گسترده اتنیکها و مخالفان بازتولید سلطنت بنا گذاشت شد و شهروندی برابری برای ایرانیان به ارمغان نیاورد. بر چنین مبنایی است که زیدآبادی هر گونه آرمانی که خواستار فراتر رفتن از ایده دولت-ملت باشد را رد میکند و یکی از ابعاد نگرش منفی او به چپ از همین منظر است.
در تشابه جالبی با دیدگاههای بیژن عبدالکریمی، زیدآبادی معتقد است که «بسیاری از نیروهای ملی-مذهبی اهداف خود را بیشتر از طریق گفتمان دموکراسیخواهی یا حقوق بشری دنبال کردهاند […] اما به نظرم حقوق شهروندی مهمتر از حقوق بشر و به دلیل خصلت ملی آن، مقدم بر آن است».[۸] گویی حقوق شهروندی چیزی جدا از حقوق بشر است. این کل بحث زیدآبادی در مورد حقوق شهروندی را در ابهام فرو میبرد. عباراتی چون «حقوق مبتنی بر دولت-ملت اصل تکثر را میپذیرد»[۹] یا «دولت-ملت بستری برای دستیابی ملتها به «بلوغ» است»[۱۰] از جمله عبارات غیرتاریخی و بیمعنایی است که در نوشتههای زیدآبادی به وفور یافت میشود.
تنها جایی که زیدآبادی به حقوق اتنیکی اشاره میکند و آن را به سرخوردگی فرو میکاهد این عبارت اوست: «بخشی از ایرانیان به خصوص در بین برخی از اقوام، به دلیل سرخوردگیهای ناشی از روندهای معیوب و نامتوازن اداره کشور و إحساس عدم برخورداری از برابری و مشارکت سیاسی و رفاه اقتصادی، تعلق خاطرشان نسبت به امور ملی کمرنگ و یا بیرنگ شده است.»[۱۱] این جمله اساسا بیمعناست چرا که زیدآبادی مشخص نمیکند این امور ملی چیست که اقوام علاقهشان به آنها کمرنگ یا بیرنگ شده است؟
با این حال زیدآبادی یکی به نعل و یکی به میخ میزند: «آنچه هم به عنوان گفتمان مسلط ملیگرایی از آن یاد شد، بعضا در واکنش به پارهای از نابسامانیهای اجتماعی و فشارهای سیاسی، شوربختانه رنگ و بوی نفرت و تفرعن نژادی به خود گرفته و با عنصر «غیرستیزی» در آمیخته است».[۱۲] این حثی مهم اساسا باید مقدمه بحث درباره حقوق شهروندی و پروژه دولت-ملت باشد اما زیدآبادی آن را در کلیات رها میکند تا کل سازهاش در تمجید دولت-ملت با تناقض مواجه نشود.
حقوق شهروندی همچون چوب جادویی هری پاتر، راه گریز زیدآبادی برای نجات منافع ملی در یک سیستم متمرکز سیاسی است. تأکید بر اینکه حقوق شهروندی همه مسائل مرتبط با نابرابری را حل میکند، افسانهای است که در میان روشنفکران ایرانی حامیان زیادی دارد. اریس ماریون یانگ، تئوریسین سیاسی و فمینیست سوسیالیست میگوید که شهروندی فراگیر اغلب در جهت ممنوعیت مشارکت و شمولیت عمومی عمل میکند.[۱۳] او میگوید ایدهآل شهروندی فراگیر که تجسمبخش یا دربرگیرنده خصوصیات عمومی مردم علیه ویژگیهای خاص آنها باشد و خصلت بیطرفانه داشته باشد یک افسانه است که معمولا به طرد یا محرومیت برخی از گروهها میانجامد.[۱۴] او میافزاید در جامعهای که برخی از گروهها دارای امتیازند و برخی دیگر تحت ستم، پافشاری بر اینکه ما بهعنوان شهروندان باید یک دیدگاه عمومی و فراگیر داشته باشیم و وابستگیها و تجربیات خاص و متمایزکنندهمان را کنار بگذاریم، فقط در خدمت تقویت گروههای ممتاز است.
صرف نظر از نقد تئوریک شهروندی فراگیر، مطالعه تاریخی-تجربی رویکرد روشنفکرانی که در ایران حقوق شهروندی را معجزه حل مشکلات نابرابری اجتماعی میدانند، نشان میدهد که آنها علاقه چندانی به گفتگوی برابر با گروههای تحت ستم نشان نمیدهند و تنها خواستار آن هستند که گروههای تحت ستم، به سرعت ذیل پرچم حقوق شهروندی متحد شوند.
زیدآبادی مسئله اتنیکی را «مناقشاتی» میداند که «صدها سال از عمر آنها گذشته و به گورستان تاریخ سپرده شدهاند».[۱۵] همین دیدگاه باعث میشود که او تنشهای اتنیکی را نه مسئلهای درونی ناشی از مناسبات سیاسی-اقتصادیِ نابرابر بلکه مسئلهای تولیدشده و تحریکشدهی فرامرزی تلقی کند. زیدآبادی «تبعیض قومی» را با تمسخر مطرح میکند تا چنین موضوع را اصلا مورد شناسایی قرار ندهد.
نگاه پایانی: نئولیبرالیسم و اعتراضات کارگری
پیامدهای توجه زیدآبادی به حفظ نظم سیاسی موجود به حوزه ملت-دولت و مسائل ملی-اتنیکی محدود نمیشود. او از نظر اقتصادی سیاستهای نئولیبرالیستی را بهعنوان سیاستهای آزادیخواهانه تبلیغ میکند. زیدآبادی حامی آزادسازی قیمتها، خصوصیسازی، رقابت آزاد و کوچک شدن دولت است. برای همین نئولیبرالیسم را لیبرالیسم میفهمد و تفاوت چندانی بین این دو قائل نمیشود. زیدآبادی از ابراهیم رئیسی میخواهد برای اینکه مردم به این سیاستها معترض نشوند، فضای سیاسی را بازتر کند تا آنها بتوانند این سیاستها را «تاب بیاورند».
زیدآبادی نئولیبرالیسم را در ارتباط با آزادسازی قیمتها و کوچک کردن دولت میفهمد و آن را، دست کم در وضعیت کنونی ایران، رهاییبخش تلقی میکند. میگوید که حاکمیت کنونی اساسا مخالف آن است بنابراین سخن گفتن از نئولیبرالیسم در ایران بیوجه است. این در حالی است که ایران در چند سال گذشته یکی از شدیدترین اشکال آزادسازی قیمتها در حوزه مواد غذایی، دارو، سیستم بیمارستانی و خصوصیسازی آموزش را تجربه میکند بدون آنکه از نقش دولت کاسته شده باشد.
زیدآبادی اساسا نئولیبرالیسم را در راستای لیبرالیسم اقتصادی و کاهش دخالت دولت میفهمد در حالی که نئولیبرالیسم بازتعریف مجدد دخالت دولت بهطور وسیعتر و پیچیدهتر در تمامی ابعادش است. از نظر میشل فوکو، نئولیبرالیسم یک سیستم تفکر، یک شیوه نگاه به جهان است؛ یک فرم جدید از قدرت که عمیقا تمامی روابط اجتماعی و فردی را دگرگون میکند. برای فوکو و همچنین بوردیو همانطور که کریستین لول ( جامعهشناس فرانسوی و نویسنده کتاب فوکو، بوردیو و پرسش از نئولیبرالیسم) میگوید نئولیبرالیسم یک سیستم قدرت و یک نوع شیوه حکومتداری است. بنابراین نئولیبرالیسم مدل جدیدی از دولتگرایی است و نه کاهش دخالت دولت بلکه دخالت دولت به شکلی کاملا متفاوت. این شیوه حکومتداری و دخالت دولت به شکلی کاملا متفاوت است که زیدآبادی را به تعجب وامیدارد که در گفتگو با احسان شریعتی با تعجب بپرسد: «یعنی امانوئل مکرون، که یک روشنفکر است، نئولیبرال است؟»[۱۶]
دیدگاه محافظهکارانه زیدآبادی نظم اجتماعی و آرایش سیاسی موجود را اصل تلقی میکند. او اعتراضات معلمان را «زورآزمایی» مینامد که میتواند عواقبی خارج از اراده دو طرف به بار آورد. همچنین عبارت «ناآرامیهای فاجعهآمیز ۹۸»را به کار میبرد. زیدآبادی به دنبال «تعیین محلی مشخص برای اعتراضات آرام» است تا نظم موجود به خطر نیفتد و نگران این است که اگر راه اعتراضات آرام باز نشود «اعتراضات در قالب ناآرامیهای سیلآسا بروز کند و ضمن تحمیل هزینههای سنگین به جامعه و حکومت، نظم و ثبات اجتماعی را به مخاطره اندازد».[۱۷] اعتراض آرام برای زیدآبادی یک تاکتیک خنثیسازی است به همین دلیل هم به نتیجه رسیدن اعتراضات کارگران هفت تپه، او را ناراضی میکند.[۱۸]
احمد زیدآبادی و نیروی چهارم او را باید نماینده طیفی در ایران تلقی کرد که از نظر اقتصادی سیاستهای نئولیبرالیستی را بهعنوان سیاستهای آزادیخواهانه تبلیغ میکنند، از نظر سیاسی به محافظهکاری سیاسی و حفظ فرماسیون سیاسی موجود معتقدند، با چپها مخالفند و در انتظار روزی هستند که بهعنوان مشاور اصلاحات دموکراتیک از بالا به پاستور دعوت شوند.
پینوشتها:
[۱] احمد زیدآبادی، «ده شاخص و معیار فکری و عمل نیروی چهارم»، کانال تلگرام نگاه متفاوت، ۱۸ ژوئیه ۲۰۲۱.
[2] Zia-Ebrahimi, Reza. The Emergence of Iranian Nationalism : Race and the Politics of Dislocation. Columbia University Press, 2016, p. 29.
[۳] احمد زیدآبادی، الزامات سیاست در عصر ملت-دولت، تهران، نشر نی (نسخه فیدیبو)، ۱۳۹۷، ص ۴۹.
[۴] همان، ص ۵۰-۵۱.
[۵] برای بحرانهای دولت-ملت، نگاه کنید به این مقاله: دیوید براون، «چرا دولت-ملت در برابر ناسیونالیسم اتنیکی چنین آسیبپذیر است؟»، ژورنال ملتها و ناسیونالیسم، ۱۹۸۸.
[۶] نگاه کنید به: دیوید لیتین، ملتها، دولتها و خشونت،انتشارات آکسفورد، ۲۰۰۷.
[۷] نگاه کنید به مقاله «گوناگونی دولت ملتها در تاریخ مدرن:دیدگاههای لیبرال، امپریالیست، فاشیست و معاصر از ملت و ملی گرایی، نوشته ولفگانگ مامزیم، ۱۹۹۰، منتشر شده در کتاب: The Rise and Decline of the Nation State.
[۸] احمد زیدآبادی، الزامات سیاست در عصر ملت-دولت، تهران، نشر نی (نسخه فیدیبو)، ۱۳۹۷، ص ۷۳-۷۴.
[۹] همان، ص ۷۶.
[۱۰] ;همان، ص ۸۱-۸۲.
[۱۱] همان، ص ۸۳.
[۱۲] همان، ص ۸۳.
[۱۳] اریس ماریون یانگ، عدالت و سیاست تفاوت، انتشارات دانشگاه پرینستون، ۱۹۹۰، ص ۱۰۵.
[۱۴] اریس ماریون یانگ، «سیاست و تفاوت گروهی: نقدی بر ایدهآل شهروندی فراگیر»، اتینکس، شماره ۹۹، ۱۹۸۹.
[۱۵] احمد زیدآبادی، «مناقشهای که هوشیاری بسیار میطلبد»، کانال تلگرام نگاه متفاوت، ۱ اکتبر ۲۰۲۱.
[۱۶] احسان شریعتی و احمد زیدآبادی، «نئولیبرالیسم و مسالهی ایران»، انصافنیوز، ۲۴ آذر ۱۳۹۸.
[۱۷] احمد زیدآبادی، «حق اعتراض قانونی چی شد؟»، کانال تلگرام نگاه متفاوت، ۸ دسامبر ۲۰۲۰.
[۱۸] احمد زیدآبادی، «هفت تپه و مالکیت دولتی»، کانال تلگرام نگاه متفاوت، ۱۱ مه ۲۰۲۱.
متاسفانه قلم به دستان کشور ما نوشته هایشان برای مردم عادی اعمم از باسواد دانشگاهی و دبیرستانی و دبستانی قابل استفاده نیست. سبک نوشتار این گروه قلم به دست که به روشنفکران عمومی و دینی تقسیم می شوند گروهی تافته جدا بافته از مردم است. استفاده از کلمات و لغات ناموس عربی و انگلیسی فرانسوی و غیره مطالب آن ها را تنها برای خود هم انیشانشان و خودی هایشان که روشنفکر طبقه بندی می شوند نوشته شده است تنها زیبت بخش صفحات کاغذ یا اینترنیت است و دردی از کمخردی مردمان را درمان نمی کند. این نوشته ها مانند نوشته های تاریخی هستند که مردم عادی قادر به درک آن ها نیستند. گوهی این سنتی است برای قلم بدستان که نوشته هایشان برای خواص باشد و نه عوام. یعنی مردم عادی