«نیروی چهارمِ» احمد زیدآبادی (بخش اول)
احمد زیدآبادی، دانشآموخته دکترای علوم سیاسی، نویسنده، روزنامهنگار و زندانی سیاسی پیشین از طیف نزدیک به ملی-مذهبیها، پروژه سیاسیاش را از اصلاحطلبی آغاز کرد اما در جریان تحولات سیاسی دوران حسن روحانی با اصلاحطلبان زاویهای پیدا کرد که او را نه در کنار براندازان و یا حامیان جنبش خیابانی برای تغییر بلکه به موضعگیری سیاسی ویژهای کشاند که آن را «نیروی چهارم» نامیده است. بر اساس «نیروی چهارم» زیدآبادی انقلاب ضد دموکراسی، بر خلاف مصلحت ایران، و موجب هرج و مرج و خشونت است. زیدآبادی اصلاحات ساختاری از طریق جنبشهای اجتماعی را ناممکن، و اصلاحطلبی انتخاباتمحور را بیفایده و حتی مضر تشخیص میدهد و در نهایت با اتخاذ نگرشی محافظهکارانه تنها راه تغییر را متقاعد کردن زمامداران به اتخاذ سیاستهای اصلاحی میداند.
عبور از اصلاحطلبی، استقرار در محافظهکاری
در بحثهایی که پیش از سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در جریان بود، احمد زیدآبادی در استقبال از آشکار شدن آنچه اصلاحطلبان «دولت پنهان» مینامیدند، گفت:
برخی از اصلاحطلبان در اشارهای آشکار به سپاهیان، میزان نفوذ و قدرت همهجانبۀ آنها را به «دولت پنهان» تعبیر میکنند. […] به نظر میرسد که حضور یک نظامی در پاستور اقتضای روند تطور اوضاع ایران در سه دهۀ گذشته و از منظر منطقِ تحول امری گریزناپذیر باشد![۱]
با اینکه مفاهیمی همچون «منطق تحول» و «گریزناپذیری» مبهمند، اما در نظر اول ضربی جنبشی-انقلابی به دیدگاههای زیدآبادی میداد. با این همه تحولات سیاسی بعدیِ زیدآبادی این توهم را بهکلی زدود.
زیدآبادی از اصلاحطلبی بهطور مستقیم به ایده «یکدست شدن قدرت» گرایش یافت. او نگران ناکارآمدی حاکمیت است و اصلاحطلبان را یکی از عوامل این ناکارآمدی معرفی میکند: «تاکید برخی افراد بر ضرورت شکاف در حکومت […] به ناکارآمد شدن طولانی مدت دستگاه دولت که بزرگترین تهدید برای جوامع امروزی است، التفات لازم را ندارد.»[۲] به نظر زیدآبادی، با یکدست شدن قدرت «اختیارات و مسئولیتها یک کاسه میشود،»[۳] قدرت حاکمه در معرض پاسخگویی به افکار عمومی قرار میگیرد و به این ترتیب هیچ بهانهای برای حل مشکلات باقی نمیماند. گویی مانع اصلاح سیستم سیاسی همین «بهانه»ای بود که اگر گرفته شود، کارآمدی سیستم و قصد سیستم برای اصلاح و حل مشکلات مردم به منصه ظهور میرسد یا نظامیان اساسا به این شکل پاسخگو میشوند؛ تحلیلی به کلی انتزاعی که تنها بر رتوریک اصولگرایانه استوار است.
استدلال زیدآبادی از تناقضی اساسی رنج میبرد. از یک سو میگوید که اصلاحطلبان در قدرت نقشی ندارند و کاری نمیتوانند بکنند بنابراین مشارکتشان و تلاششان برای انتخاباتی که نتیجهاش ۱۰ تا ۲۰ درصد قدرت است بیمعناست؛ از سوی دیگر بدون توجه به یکدستی قدرت دستکم در دوران احمدینژاد یا وقتی که برجام با صلاحدید کلیت حاکمیت امضاء شد، اصلاحطلبان را مانع یکدستی قدرت معرفی میکند. گویی تنها مانع حاکمیت برای اینکه با آمریکا مذاکره کند، برجام را امضا کند، و پاسخگوی مردم باشد، عدم یکدستی بوده است.
نیروی چهارم؛ نیروی در خدمت اصولگرایان برای حفظ ایران
پروژه سیاسی اصلی زیدآبادی تشکیل «نیروی چهارم» است. نیروی چهارم زیدآبادی به دنبال تصرف دستگاه دولت یا شراکت در آن نیست بلکه وظیفهاش متقاعد کردن حکومت به تغییر روشهای حکمرانی برای تبدیل شدن به حکومتی دموکراتیک است و چراغ راهنماییش منافع ملت-دولتی به نام ایران است و از هر گونه فعالیت پرهزینه برای کشور و یا تضعیف بنیانهای حیات و قوام آن میپرهیزد تا تعارض با حکومت به اصل مملکت آسیب نزند.[۴] این نیرو از «دوقطبی سازیهای کاذب» و «تقسیم طبقات اجتماعی و گروههای سیاسی به سیاه سفید مطلق» خودداری میکند. این نیرو نقاد است اما «در نقد جانب انصاف را مراعات میکند» یعنی هر چیزی را که رد میکند برایش بدیلی منطقی و قابل اجرا و سازنده ارائه میدهد.
بر این اساس نیروی چهارم را میتوان نیرویی به شدت محافظهکار در نظر گرفت که کارش پند و اندرز یا مشاوره دادن به حاکمیت و یا به سخن دیگر تبدیل شدن به نیروی دلسوز حاکمیت مستقر است که از یک سو به حاکمیت مشاوره میدهد تا راه درست را برود (مانند نامه به رئیسی) و از طرفی دیگر کمک میکند که مطالبات مردم از حد مشخصی عبور نکند که برای حاکمیت بحرانساز شود؛ نیروی محافظهکاری که میتواند بازوی مهمی برای حاکمیت در گذر از بحرانهای پیش رو باشد.
زیدآبادی نه تنها به اصولگرایان به شکلی توصیه میکند که گویی آنها از موقعیت خودشان در قدرت و اوضاع بحرانی باخبر نیستند بلکه به دیگر نیروهای سیاسی و اقشار اجتماعی هم هشدار میدهد که برای حل بحران «وظایف و مسئولیتهای بزرگی به عهده دارند که اگر در شناخت آنها قصور ورزند و در جهت درست حرکت نکنند، به سهم خود در شمار متهمانِ ویرانی کشور قرار خواهند گرفت.»[۵]
در پروژه نیروی چهارم زیدآبادی همه نیروهایی که به دنبال تغییری در واقعیت سیاسی هستند متهمان ویرانی «ایران»اند. اگر پیش از این تضعیف اسلام اتهام نیروهای منتقد و تغییرخواه بود، اکنون اتهام تضعیف یا ویرانی ایران است که بهعنوان مفهوم بنیادین محافظهکاری ایرانی مشاور حاکمیت، نیروهای منتقد و تغییرخواه را هدف قرار میدهد. حال که دیگر نمیشود به نام اسلام خواستار خودسانسوری منتقدان شد، اکنون مفهوم «ایران» به آن جایگاه مقدس ارتقا یافته که با آن میتوان به همه گفت جدا از حاکمیت باید مراقب ایران هم باشند. حاکمیت و ایران، دو پایه محافظهکاری نیروی چهارم زیدآبادی است که در آن باید از حاکمیت مستقر در برابر هر پروژه تغییری که از بالا هدایت نمیشود حفاظت کرد زیرا نسبتی که حاکمیت با ایران دارد پیچیدهتر و درهمتنیدهتر از آن است که قابل جدا کردن باشد.
اگر طیفی از گرایشهای نیروهای سیاسی ترسیم کنیم که یک سرش اصولگرایان ولایت فقیهی و یک سوی دیگرش براندازان یا انقلابیون باشد و در میانه اصلاحطلبان، زیدآبادی در پوزیشنی بین اصلاحطلبان و اصولگرایان ولایت فقیهی قرار میگیرد؛ البته نزدیکتر به اصولگرایان تا اصلاحطلبان. بنابراین او و نیروی چهارمش را باید یکی از محافظهکارترین نیروهای غیر اصولگرا به شمار آورد که میتواند زودتر از هر نیرویی مورد اعتماد حاکمیت قرار گیرد.
زیدآبادی در نقش مشاور مشفق حاکمیت و به ناچار ایران، به دنبال «کنش سیاسی جمعی سودمند» یا «کنش سیاسی مفید و بیزیان» است که بهطور ویژه با همه کنشهای انقلابی، خیابانی، انتخاباتی زاویه دارد. به همین منظور «وحشتزدایی» از روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی بهعنوان پیششرط کنش سودمند و بیزیان در یادداشتهای گوناگون زیدآبادی قابل مشاهده است. پاسخ مثبت او به تماس دفتر رئیسی در ۳۰ ژوئن ۲۰۲۱ را باید دقیقا در چارچوب پروژه نیروی چهارم فهمید. تماس دفتر رئیسی برای زیدآبادی مانند یک «نشانه» تاییدکننده رویکردش ظاهر میشود برای همین او مینویسد: «با خودم فکر کردم چه بهتر از این؟» پاسخ زیدآبادی به رئیسی، رویکرد سیاسی او را نشان میدهد. زیدآبادی میگوید اگر میگفتم شما را به رسمیت نمیشناسم و بنابراین نظری ندارم، معنایش این بود که «خواهان ساقط کردن نظام سیاسی بودم». اما او راهی را برگزیده که مطابق دیدگاه نیروی چهارم است.
انقلاب ضد دموکراسی است
از نظر زیدآبادی جامعه ایران در «شرایط بحرانی» است و برای گذر از این شرایط سه راه پیش رو داریم: (۱) راهحل کمهزینه و آسان: تصمیم زمامداران به تغییر ریل سیاسی؛ (۲) انقلاب که «به استثنای یک صورت خاص» به هرج و مرج و خونریزی میانجامد؛ (۳) «تغییر رژیم» (همان «یک صورت خاص») به کمک قدرت نظامی دولت آمریکا با سازماندهی اپوزیسیون بهعنوان آلترناتیو.[۶] زیدآبادی حامی راهحل اول است بدون آنکه بدانیم اساسا این تغییر ریل سیاسی چه معنایی دارد. اساسا در پروژه نیروی چهارم زیدآبادی هیچ راهحل عقلانی و سودمندی جز تصمیم زمامداران وجود ندارد. او حامیان راهحل دوم را کسانی میداند که بهطور ناخواسته در خدمت راهحل سوم قرار میگیرند.
زیدآبادی خوانشی معکوس از ضرورت انقلابی دارد. او میاندیشد اگر سیستمی قابل اصلاح نباشد به طریق اولی قابل سرنگونی از طریق انقلاب نیست. این خوانش با مشاهدات تاریخی از جمله انقلاب ۵۷ در تعارض است که در آن نظام پادشاهی خصلت غیرقابل اصلاح از خود نشان داد اما با انقلابی فروپاشید.
انقلاب و عقلانیت
از نظر زیدآبادی انقلاب هم پدیدهای غیرعقلانی است و «هم از آن دمکراسی زاده نمیشود».[۷] زیدآبادی مینویسد: «انقلاب اصولاً پدیدهای عقلایی نیست و عمدتاً بر هیجان و عواطف و احساسات و تخیلات و وعدههای انتزاعی و پا در هوا استوار است.»[۸] زیدآبادی در حالی چنین ادعایی دارد که از کارل مارکس تا نظریه «انتخاب عقلانی»، از کتاب کلاسیک «منطق کنش جمعی» اثر مانکور اولسون، «مشروعیت عقلانی» اثر روگوسکی تا دفاع اریک ویید و ادوارد مولر[۹] از قدرت توضیحی نظریه «انتخاب عقلانی» همگی انقلاب را بهعنوان امری عقلانی توضیح میدهند —با تاکید بر اینکه هیچ کدام از نظریههای انتخاب عقلانی یا محرومیت نسبی نتوانستهاند توضیح قابل آزمونی از شورش، انقلاب و خشونت به دست بدهند.
با این حال مشخص نیست «عقلانی» و «غیرعقلانی» در دیدگاه زیدآبادی چه معنایی دارد و بر چه مبنایی بنا شده است. او نظریهای درباره انقلاب ارائه نمیکند بلکه بر درکی عمومی از «برخی نتایج انقلاب» و «نتایج برخی از انقلابها» تکیه میکند تا بر بخشی از افکار عمومی طبقهی متوسط که بر مبنای پروپاگاندای رسانهای شکل گرفته، سوار شود. در نوشتههای او توضیح انقلاب ۵۷ در همان مسیری پیش میرود که جریانات سلطنتطلب تبلیغ میکنند: انقلاب ۵۷ یک فتنه، یک شور غیرعقلانی مبتنی بر عواطف و احساسات و تخیلات بوده است. این در حالی است که نظریههای انقلاب تلاش میکنند عمل جمعی منجر به تغییر بنیادی سیستم سیاسی را بفهمند. ما نظریهپردازی پیدا نمیکنیم که بگوید انقلاب چیزی است بر مبنایی غیرعقلانی و ناشی از عواطف و احساسات، و بنابراین محکوم. نظریهپردازان انقلاب تلاش میکنند تا انقلاب و خشونت انقلابی را بهعنوان پدیدههایی عقلانی (با عقلانیتهای متفاوت) درک کنند و نشان دهند چرا چنین عملی جمعی ناگزیر میشود و چرا گروههایی که در انقلاب مشارکت دارند، در مراحلی «خشونت» را از میان آلترناتیوهای دیگر انتخاب میکنند.
انقلاب و خشونت
ژان کلمان مرتن، تاریخدان فرانسوی و نویسندهی کتاب خشونت و انقلاب، درباره یک افسانه ملی، میگوید محکومیت انقلاب بر این مبنا صورت میگیرد که انقلاب ضرورتا به خشونت میکشد یا اساسا با خشونت پیش میرود.[۱۰] با اینکه تاریخ بشر مملو از خشونت و جنگ بر مبنای مذهب، استعمار، جمهوری، ناسیونالیسم و غیره است، خشونت ماهیتا به مذهب، استعمار یا جمهوری الصاق نمیشود اما به انقلاب چرا. این انتخابی سیاسی برای محکوم کردن انقلابها است. بهعلاوه، خشونت انقلاب هم نه به تمام انقلابها که اساسا بر مبنای تجربه انقلاب فرانسه چنین شهرتی پیدا کرده است که آنهم در بخشهایی نادرست است وگرنه انقلاب ۱۶۸۸ انگلستان که بدون خشونت بود یا انقلاب اخیر تونس مورد ارجاع قرار نمیگیرد.
دورههای خشونت در انقلاب، دورههایی با وزن و منشاء یکسان نیستند اما مخالفان انقلاب که تلاش دارند انقلاب را مولد خشونت تفسیر کنند، از این نکته چشم میپوشند که خشونت اساسا ضد انقلاب است چرا که انقلاب امر متکثری است. اکثر خشونتهای انقلابی در مرحلهای رخ میدهد که گروهی در صدد حذف تکثر انقلابی بر میآید. از لحظهای که تلاش میشود تکثر انقلاب حذف شود، خشونت شکلی مضاعف به خود میگیرید. بنابراین به جای اینکه این خشونت به نیرویی نسبت داده شود که در صدد نابودی انقلاب است به انقلاب که اساسا امر متکثری است نسبت داده میشود. خشونت بیش از آنکه با فرایند انقلابی در ارتباط باشد این واقعیت را دوباره تایید میکند که هر نوع قدرتی غیر قابل تفکیک از خشونت است.
به این ترتیب، این تنها اصلاحطلبی نیست که ترسان از خیزش کارگران، معلمان و دانشجویان چپ و امثال آنها هستند.[۱۱] اساسا طیفی که از اصلاحطلبی شروع میشود و با عبور از کارگزاران و نیروی چهارم زیدآبادی به اصولگرایان میرسد همواره نگران خیزش این گروههای اجتماعیاند. به همین دلیل هم نظریه «نیروی چهارم» احمد زیدآبادی را، در کنار سایر گروههای این طیف، باید در خوشبینانهترین حالت نیروهای تثبیت و استمرار وضع موجود بازشناخت.
پینوشتها:
[۱] احمد زیدآبادی، «رئیسجمهور نظامی؟»، کانال تلگرام نگاه متفاوت، ۲۰ نوامبر ۲۰۲۰.
[۲] احمد زیدآبادی، «۱۷ گزاره درباره انتخابات»، کانال تلگرام نگاه متفاوت، ۱۲ ژوئن ۲۰۲۱.
[۳] «گفتوگو با زیدآبادی؛ آیا عمر اصلاحطلبان ایران تمام است؟»، یورونیوز، ۱ مارس ۲۰۲۰.
[۴] احمد زیدآبادی، «ده شاخص و معیار فکری و عمل نیروی چهارم»، کانال تلگرام نگاه متفاوت، ۱۸ ژوئیه ۲۰۲۱.
[۵] احمد زیدآبادی، «هموطنان، خطر در همین چند قدمی ماست»، کانال تلگرام نگاه متفاوت، ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۱.
[۶] احمد زیدآبادی، «علی افشاری و راهحل انقلابی»، زیتون، ۹ دی ۱۳۹۸.
[۷] همان.
[۸] احمد زیدآبادی، «آب یا سراب؟»، کانال تلگرام نگاه متفاوت، ۱۱ ژوئن ۲۰۲۲.
[9] WEEDE E, MULLER E., Rebellion, Violence and Revolution: A Rational Choice Perspective, London, Journal of Peace Research, Vol 35, N° 1, 1988, pp. 43-59.
[10] MARTIN J.C., Violence/s et R/révolution, les raisons d’un malentendu, paru dans Michel Biard, dir., La Révolution française. Une histoire toujours vivante, Pris, Tallandier, 2010, p. 169-182.
[۱۱] «اصلاحطلبی […] از یک طرف نگران خیزش کارگران است و از طرف دیگر ترسان از قدرت قاهره غرب که این دو توأمان منافع این طبقه [طبقه متوسط] را به خطر میاندازند.» (سعید حجاریان، «خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب»، روزنامه شرق، ۲۹ مرداد ۱۳۹۹)
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *