«معصوم پنجم» اثر هوشنگ گلشیری
از اواخر دهه چهل شمسی تا اواخر دهه پنجاه روزگار دوزخی آقای ایاز اثر رضا براهنی و داستان بلند معصوم پنجم اثر هوشنگ گلشیری به طور خاص در راستای فراخواندن دوبارهی رمان تاریخی انتقادی به صحنه ادبی کوشیدند. در یادداشت پیشین به معرفی و بررسی روزگار دوزخی آقای ایاز پرداختم و در این یادداشت، داستان بلند معصوم پنجم را در چارچوب فراخواندن و تعمیق رمان تاریخی انتقادی فارسی معرفی خواهم کرد.
چند سال بعد از رضا براهنی در رمان روزگار دوزخی آقای ایاز، هوشنگ گلشیری نیز در داستانِ بلند معصوم پنجم یا حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد (نگارش بین سال ۵۴ تا ۵۸ شمسی) از داستان به هدف آشفته کردن تاریخ رسمی و احضارِ دیگریِ سرکوبشده به متن تاریخ بهره برد. به زعم این نگارنده، گلشیری با نوشتن داستان بلند معصوم پنجم به گونهی رماننویسی تاریخی انتقادیای که تبارش به دامگستران یا انتقامخواهان مزدک صنعتیزاده برمیگردد تکنیک داستانی، پیچیدگی زبانی و عمق فراوان بخشید.
داستان گلشیری شرح ظهور یک جنبش موعودخواهانه در قرون وسطی ایران و سرکوب آن توسط پادشاه است که ظاهرا توسط مورخی با نام خواجه ابوالمجد محمد بن علی بن ابوالقاسم وراق دبیر به رشتهی تحریر درآمده است. راوی این رمان گرچه در بدو امر صلهگیر پادشاه و در نتیجه مورخ روایت دلخواه حکمران است، اما به مرور و در طول داستان با جنبش موعودگرا همدل و همراه میشود. در نتیجهی این همدلی، خواجه ابوالمجد به زندان میافتد، تا خطوط پایانی در کتابتی که در دربار آغاز شده بود در محبس پادشاهی بر روی کاغذ آمده باشد. داستان گلشیری بعد از انتشار اولیه در اوایل انقلاب برای چند دهه دیگر بخت انتشار نیافت و تنها به شکل افست در دستها چرخید؛ سرنوشتی که گویی سرنوشت مشترک رمانهای انتقادی تاریخی فارسی در یک قرن اخیر بوده است.
همدلیای که در این داستان با یک جنبش انقلابی و موعودگرا علیه سلطنت دیده میشود یادآور وقایع جلد اول رمان دامگستران یا انتقامخواهان مزدک و همدلی شهریار ایران با مزدکیان در توطئهشان علیه یزدگرد است. با این حال تفاوتهای بارزی بین این دو اثر وجود دارد. رمان صنعتیزاده با ریشههایی که در روایتهای عامیانهی ماجرامحور دارد خواننده را به دنبال کردن هیجانی وقایع برمیانگیزد اما گلشیری چه از نظر زبانی، چه تکنیکهای روایی و استراتژیهای متنی پیشنهادهای عمیقتری برای احضار گروههایی که در تاریخ سرکوب شدهاند ارائه میدهد.
از نظر زبانی گلشیری زبان تاریخ بیهقی و آثاری چون تذکرهالاولیای عطار را به کار گرفته، در طول اثر هم آن زبان را تقلید و هم بازسازی میکند. هدف او در تقلید کلی زبان آن متون، کاربست زبانیست که با زمان روایت او در قرون وسطی همخوانی داشته باشد. اما کار گلشیری به صرف تقلید آن زبان محدود نیست، بلکه او با ترفندهای محتوایی و رواییای به بازسازی این زبان کهن به نفع تبدیل کردن آن به ابزاری خالی از تزیینات غیرضروری اما جزءنگر برای داستانگویی مدرن اقدام میکند:
راوی این حکایت ابوالمجد وراق به وصف تصویر ابتدا کرده است […] و اما وصف آن نقش به ایجاز آورده است. چه مردمان دور او را اشارتی بسنده میبود. گو که از خم طرهای میگفت یا نمیگفت، اما راقم این دور، پوست باز کرده و به شرح خواهد گفت. چه، سکهی سخن را هر دوری به نام میزنند، مصلحت خلق را، که سخن بوالمجد یا بوالفضلی بدان طرز و تکلف، و آن ایجاز و صناعت، و آن همه تلمیحات و ملمعات هیچ عاقلی نخرد.
(معصوم پنجم، ۷)
بسیاری از داستانها در طول تاریخ ادبیات فارسی بارها و بارها روایت شدهاند. برای مثال غیر از نظامی، عبدالرحمان جامی نیز روایت خود از لیلی و مجنون را به نظم درآورده است. گلشیری در معصوم پنجم اثر خود را در درون سنتِ باز-روایت کردن در تاریخ ادبیات فارسی جاسازی کرده. او میخواهد داستان یک گروه موعودگرای انقلابی را که در تواریخ کهن همواره از زاویه دید حاکمان و سرکوبگرانشان نوشته شده، به شکلی بازنویسی کند که صدای آن که سرکوب شده در آن شنیده شود. به زبان ساده، گلشیری به بازنویسی یک متن تاریخی میپردازد، با این هدف که هم یک تاریخ خیالی را با زبان اعصار کهن بازگفته باشد و هم در این بازگویی آن را تغییر ماهیت داده باشد. گلشیری با بازنویسی خلاقهی یک متنِ خیالیِ تاریخی تلاش میکند آنچه عادتا در تواریخ کهن حذف میشده است را به سطح آن تاریخها برگرداند و نمونهی خیالیای از تاریخی انتقادی که نتوانستهایم به دلیل مناسبات قدرت در قرون وسطی و میانه بنویسیم در اختیارمان قرار دهد.
راوی رمان گلشیری خود به این ماجرا چنین اشاره دارد:
و این طرز که ما خواهیم نهاد به ضرورت احتمال ابنای زمانه است، گو که راوی این دور ما باشیم یا نه. و از پس ما راویان هر دور خود دانند که این حدیث چگونه بایست گزارد و هر قصه به چه طرز بایست نوشت.
(معصوم پنجم، ۷)
گلشیری همچنین امیدوار بود که شکل ظاهری داستان معصوم پنجم را به نسخ خطی نزدیک ساخته، آن را به صورت دستنویس منتشر کند؛ به این امید که خوانندگانی نیز بر آن تحشیه نوشته یا نویسندگان آتی به بازنویسی جدید دیگری از این داستان اقدام کنند.
داستان گلشیری پرسشهای عمیقی را دربارهی معنای تاریخ در پیش روی ما قرار میدهد. برای رماننویس انتقادی تاریخیای چون صنعتیزاده، تاریخ مردمانی هستند که در زمانی دیگر زندگی میکنند و کارکرد رمان شناساندن آن مردمان و تحلیل انتقادی و اجتماعی فرهنگ آنهاست. اما گلشیری در مواجهه با تاریخ از این فراتر رفته به این فکر میکند که چگونه تاریخ بهواسطه متونِ تاریخیِ مرجع ثبت شده و به نسلهای بعد انتقال داده میشود؛ متون تاریخیای که غالبا شیوهی تکصدا و تحکمبرانگیزِ روایی و در راستای منافع حاکمان و قدرتمندان داشتهاند.
برای احضار آن که در متن تاریخ حذف شده، باید به تکنیکهای روایی برای چندصدا کردن متون تاریخی و مشکوک ساختن صدای غالب در متون کهن دست زد. در داستان گلشیری، زبانی که در طول تاریخ برای مباح کردن خون دیگریها به کار میرفته، برای مثال آنچه در ادبیات کهن علیه اسماعیلیان و مزدکیان و قرامطه رایج بوده تقلید میشود، اما تنها برای آنکه از ریخت انداخته شود و جعلی بودن تحکم ظاهری در این زبان لو داده شود. این داستان در آنچه مکرر به عنوان حقیقت در متون تاریخی با تحکم زبانی تکرار شده است شک میاندازد و روایت خود را با افزودن شک و تردید به صحت گفتهها و نقلها مضطرب میکند.
برای مثال مینویسد:
اما بوالمجد وراق را سخن دیگر است در این باب، و گرچه بر روایت او اعتماد کلی نشاید چرا که به دستور امیر رضیالدین یا اشارت خواجه عمید، صاحب دیوان رسالت، این حکایت تحریر کرده است اما چون به انکار تقدس نقش سخن به درازا کشانده است به نقل روایت او بسنده کنیم که گفتهاند: الفضل ما شهدت به الاعداء.
(معصوم پنجم، ۱۳)
راوی این اثر برخلاف سنت رایج مورخان قدیم و درباری که بر درستی سخنشان تأکید میکردند، بر سستی آرای خود و امکان اشتباه بودن روایتش اشاره میکند و نه فقط نقل خود، که کاتبان پیش از خود را نیز از اعتبار کلی میاندازد:
در کتب مقاتل و ملاحم و نیز سیرتهای ملوک در این باب روایات بسیار است که چون هیچ نسخهای از آنها به دست نیست بدین دخمه که در بند کردهاند چه توانم نوشت […] پس بدعهدی زمانه را بدین اندک مایه قوت حافظه بسنده باید کرد، و اگر نام کتابی نیاورم، یا سلسله راویان نقلی فروگذارم معذور باید داشت […]. دیگر آنکه کاتبان پیشین به ملاحظه نمکخوارگی و رسم خواجهپروری دروغ و راست به هم بافتهاند، پس کاتب این دور را جز نقل ناقلان چاره نیست.
(معصوم پنجم، ۲۳)
در نتیجه، یکی از مزایای خواندن این اثر داستانی یادگیری جور دیگر خواندن متون تاریخی است: چگونه میشود تاریخ را علیه نیتی که حاکمان در نوشتن آن تحمیل کردهاند بخوانیم؟
گرچه از ابتدای نضج و توسعهی رمان در فارسی نویسندگانی چون آراکلیان و صنعتیزاده از رمان تاریخی برای دراماتیزه کردن یک تحلیلی انتقادی از تاریخ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران بهره بردند، اما به دلایل مختلفی که خود نیاز به بحث و بررسی دقیق و ارزیابیِ تحلیلی دارد، سنت رمان انتقادی تاریخی فارسی رشد و توسعهای هموزن رمان تاریخیِ ملیگرا و یا رمان آموزشیِ تاریخی نداشته است. رمانهای پیشگام این تبار انتقادی با مشکلات متعددی در عرضه و چاپ مواجه شدهاند، به نحوی که تا همین سالهای اخیر و حتی هنوز خوانندگان در دسترسی به این آثار با محدودیت مواجه بودهاند. همانطور که در یادداشت آغازین این مجموعه نشان داده شد، پیدایش ادبیات مشروطه و تاریخنویسی نوین فارسی از یکدیگر متاثر و ملهم بودهاند، به نحوی که رشد یکی را بدون در نظر گرفتن رابطهاش با دیگری نمیتوان به درستی شناخت. بازپروراندن این پیوند تاریخی امروز هم میتواند راهگشای تعمیق دانش، زاویهدید و توسعه رماننویسی انتقادی تاریخی فارسی از یکسو و همچنین تنوع در ساختار روایی و شیوههای سبکی در تاریخنویسی انتقادی معاصر گردد.
منابع:
گلشیری، هوشنگ (۱۳۵۸). معصوم پنجم یا حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد. کتاب آزاد.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *