مربع خاطرهساز
در هشتمین یادداشت از مجموعهی ترانهای که نو شد نگاهی خواهم انداخت به کارگروه چهار نفرهی دیگری که اردلان سرفراز به عنوان شاعر، حسن شماعیزاده به عنوان ملودیساز، واروژان به عنوان تنظیمکننده و گوگوش به عنوان آوازخوان در آن فعالیت میکردند و با همکاری یکدیگر یازده ترانهی ماندگار را در سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ ساخته و منتشر کردند. این ترانهها بسیار مورد توجه مردم قرار گرفتند و هنوز هم با گذشت حدود پنجاه سال در خاطرهی جمعی ایرانیان و حتی دیگر فارسیزبانان در افغانستان و تاجیکستان نیز زنده و جاری هستند.
در این گروه نیز میتوان اردلان سرفراز را به عنوان شاعر مرکز ثقل گروه دانست. باقی اعضا که هر کدام در کار خود خبره، صاحب سبک و شناختهشده بودند، میکوشیدند بهترین سازندهی معنا و فضای شعرهای او در قالب ملودی، تنظیم و اجراهایی درخور باشند. اردلان سرفراز که از مهمترین و اثرگذارترین شاعران ترانه در این جریان نوگرا است، کار سرودن شعر برای ترانه را از آخرین سالهای دههی چهل آغاز میکند و با آغاز دههی پنجاه به اوج شکوفایی در کار خود میرسد. شعر سرفراز لبالب از احساساتی قوی و قابل لمس است، زبانی ساده و روشن دارد و با تکیه بر همین قابلیتها میتواند بیانگر عمیقترین مسائل اجتماعی، سیاسی و انسانی باشد. او ذهنی خلاق و روایتگر دارد، و با شناخت و ارتباط خوبش با شعر کلاسیک، عرفان ایرانی و همچنین شعر مدرن ایران، نگاه و هوای تازهای را به ترانه وارد میکند که هنوز هم با گذشت این همه سال طراوت خود را حفظ کرده است.
حسن شماعیزاده موسیقی و نوازندگی را به شکل تجربی میآموزد و نواختن سازهای برنجی و بهویژه ساکسیفون را از نوجوانی و در اواسط دههی سی آغاز میکند. او سالها در رادیو و همچنین گروههای کوچک و بزرگی که آثار جاز و پاپ روز آمریکا و اروپا را اجرا میکردند، نوازندگی میکرد. از تجربیات مهم حسن شماعیزاده در این زمینه میتوان به عضویتش در گروه شاخص بلککتس به عنوان نوازندهی ساکسیفون اشاره کرد. در اوایل دههی پنجاه به دلیل مشکلاتی که به دلیل سالها نوازندگیِ سازهای سنگین برنجی، در گردن و کمرش ایجاد شده است، شروع به ساختن ملودی و خواندن میکند و در مدت کوتاهی به یکی از مهمترین و پرکارترین ملودیسازان عرصهی ترانهی نو بدل میشود. او در نخستین کارهایش به عنوان ملودیساز با اردلان سرفراز، واروژان و همچنین گوگوش همراه میشود و تعدادی از ماندگارترین آثارش را در همکاری با این گروه تولید میکند.
اگر زندهیاد واروژان را پیشروترین و تاثیرگذارترین آهنگساز ترانهی نوین ندانیم، بیشک یکی از برترینهای این جریان است. او در زمینه سازآرایی، تنظیم و ارکستراسیون هنرمندی پیشتاز و منحصربهفرد بود که تجربیاتش برای تمام آهنگسازان نسلهای بعد و حتی همنسلان خودش هم آموزنده و راهگشا بودند. واروژان کارش در عرصه ترانه را از اواسط دههی سی با تنظیم ملودیهای مشهور غیرایرانی آغاز میکند اما نخستین موسیقیهای اوریجینال خود را در اواسط دههی چهل برای آوازخوانانی مانند عارف، آلیس، گوگوش و عهدیه میسازد. با شکلگیری موج نو ترانه، واروژان به یکی از ارکان اصلی این جریان بدل میشود و هم به عنوان آهنگساز (ملودیساز و تنظیمکننده) و هم به عنوان تنظیمکننده فعالیت میکند. همچنین او در کنار مرتضی حنانه و اسفندیار منفردزاده از پیشاهنگان ساخت موسیقی برای فیلم در ایران بود.
خوانندهی این کارگروه و مربع هنری موفق گوگوش است که میتوان او را شناختهشدهترین زن فعال در عرصهی هنر در تاریخ معاصر ایران نامید. او از کودکی روی صحنه میرود و کار بازیگری و آوازخوانی را از همان سنین به شکل حرفهای آغاز میکند و با تکیه بر توانمندیها و تجربیاتش در این عرصهها توجه مخاطبان از همه اقشار و طبقات را به خود جلب میکند. اما نقطهی عطف کاری او در آوازخوانی، پیوستنش به گروههای سازندهی فعال در عرصهی ترانهی نوین در سالهای آخر دههی چهل بود که با اجرای اشعار و ملودیهای اثرگذار، او را به یکی از صداهای مهم و جریانساز این عرصه بدل کرد.
محصول همکاری این چهار نفر، ۱۱ ترانه متنوع از نظر موضوع و ابعاد مختلف موسیقایی است که در مدت کوتاهی (حدود دو سال) تولید و پخش شدهاند. همین تنوع باعث شده که این ترانهها از چنگ تکرار و بیاثر شدن در میان شنوندگان نجات پیدا کنند. میتوان این مجموعه را از نظر محتوایی به چهار بخش اصلی تقسیم کرد:
(۱) عاشقانههایی با موضوع دوری و فراق (دو راهی، دو پنجره، من و تو)؛ (۲) عاشقانههایی با موضوع حضور و همراهی معشوق (همزاد، من و گنجشکای خونه، غریبآشنا)؛ (۳) ترانههایی با موضوع غربت و دربهدری (جاده، کولی)؛ و (۴) ترانههایی با موضوع تنهایی و گرفتاری در یک موقعیت پیچیده (کویر، مرداب، اون منم).
از میان این ۱۱ ترانه مرداب یکی از مشهورترین و متفاوتترین کارهای این گروه در تمامی اجزاء سازندهی آن است. این ترانه روایت استعاری انسانی گیرافتاده در شرایطی صعب را تصویر میکند؛ شرایطی که میتواند محصول سیاست، اجتماع یا سرگذشت شخصی خود فرد باشد؛ انسانی که با هزار رویا و آرزو در کشاکش زندگی در برزخی گیر میافتد که همان مرداب شدن است.
اردلان سرفراز این ترانه را از زبان اول شخص و به صورت یک روایت داستانی مینویسد که پر از ایماژهای شاعرانهای است که همراه با زبان سادهی انتخابشده، روایت را با انسجام جلو میبرند. در بخش آغازین راوی با یک تصویر باز از دشتی لخت در زیر تابش خورشید آغاز میکند و محل زندگی کنونی خودش (مرداب) را به تصویر میکشد که چگونه در خاک گرفتار و داغ خورشید بر تن و زنجیر زمین به پایش است و امکان حرکت ندارد. در این بخش، شماعی زاده ملودی را به صورت تلفیقی از خواندن و دکلمه طراحی کرده است. این تجربه بسیار خوب از کار درآمده و گوگوش هم آن را با لحنی ناامید و شکستخورده و بغضآلود به بهترین شکل اجرا میکند.
میون یه دشتِ لخت / زیر خورشیدِ کویر / مونده یه مرداب پیر / توی دست خاک اسیر / منم اون مرداب پیر / از همه دنیا جدام / داغ خورشید به تنم / زنجیر زمین به پام
در بخش دوم که نخستین اوج ترانه است، شاعر به سراغ آرزوهای سوختهی گذشته میرود؛ انگار این مرداب رودی بوده که سودای رسیدن به دریا را داشته است. اجرای نتهای بالا برای ملودی این بخش به خوبی بیانگر حسرت و خشم توأمان راوی است.
من همونم که یه روز / میخواستم دریا بشم / میخواستم بزرگترین / دریای دنیا بشم / آرزو داشتم برم / تا به دریا برسم / شبو آتیش بزنم / تا به فردا برسم
در بخش سوم راوی به بازگویی گذشتهی خود میپردازد؛ اینکه چه بوده و چگونه در این شرایط اسیر شده است. در این بخش ملودی دوباره آرام میگیرد و لحن آوازخوان به همان بیرمقی و شکستخوردگی سابق برمیگردد.
اولش چشمه بودم / زیر آسمون پیر / اما از بخت سیاه / راهم افتاد به کویر / چشم من به اونجا بود / پشت اون کوه بلند / اما دست سرنوشت / سر رام یه چاله کند
در بخش چهارم روای از چگونگی زندانی شدنش در خاک و نباریدن باران و مرداب شدنش سخن میگوید. در این بخش نیز ملودیساز با انتخاب گامهای بالای موسیقی خشم و حسرت راوی را به خوبی منتقل میکند.
توی چاله افتادم / خاک منو زندونی کرد / آسمونم نبارید / اونم سَرگرونی کرد / حالا یه مرداب شدم / یه اسیر نیمهجون / یهطرف میرم به خاک / یهطرف به آسمون
در بخش پنجم راوی از زمان حال سخن میگوید که چطور زمین از پایین و خورشید از آسمان شیرهی جان او را میمکند و بخار میکنند.
خورشید از اون بالاها / زمینم از این پایین / هِی بخارم میکنن / زندگیم شده همین / با چشام مردنمو / دارم اینجا میبینم / سرنوشتم همینه / من اسیر زمینم
در بخش ششم و آخر راوی از آیندهای نزدیک میگوید که سرانجام در این وضعیت جان خواهد داد و چیزی از او باقی نخواهد ماند.
هیچی باقی نیست ازم / قطرههای آخره / خاک تشنه همینم / داره همراش میبره / خشک میشم تموم میشم / فردا که خورشید بیاد / شن جامو پر میکنه / که میاره دست باد
ساختار کلی ملودی شماعیزاده بهصورت اجرای نتهای پایین و نتهای بالا در دو بخش و سهبار تکرار آن طراحی شده؛ چرخهای که در بخش اول با نتهای پایین بیانگر یأس و ناامیدی راوی، و در بخش دوم با نتهای بالا حاوی خشم و حسرت اوست. از دیگر نکات جالب این اثر نداشتن ترجیعبند است که در ترانهها بسیار مرسوم است.
واروژان نیز در تنظیم این ترانه با درک درست از شعر و ملودی ساختهشده برای آن، همین قالب دوگانه و تکرارشونده را رعایت کرده، و با انتخاب سازهای محدودی مانند کیبرد، فلوت، گیتار و درامز، و همچنین اجرای آکوردها و ملودیهای اثرگذار در لایههای مختلف، باعث ساخته و پرداخته شدن فضا و بستری مناسب برای اجرای آوازخوان شده است.
* * *
هر یک از این ۱۱ اثر از هر نظر آثاری نو و متفاوت و در عین حال متناسب برای زمانهی خود بودند که میکوشیدند بیانگر مفاهیم و موسیقیای متناسب با دوران مدرن و زندگی شهرنشینی باشد. بیشک یکی از علتهای توجه عمومی و گسترده به این آثار نشأت گرفته از همین هماهنگی و همسویی این ترانهها با زندگی مردم در آن دوران بود که هنوز هم با گذشت پنج دهه برای مخاطبان جذاب باقی مانده است.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *