«متولد اوین»: حق کودکان زندانیان بر پرسشگری
مستند متولد اوین ساخته مریم زارع، بازیگر و کارگردان ایرانی-آلمانی است که جایزهی ویژهی بخش چشمانداز سینمای آلمان را در جشنواره برلین دریافت کرد. در این مستند، مریم زارع در جستجوی پاسخ به پرسشهای خود درباره داستان تولدش است: تولد در زندان اوین. فیلم با مقاومت اطرافیان مریم برای پذیرش حق او بر پرسشگری شروع میشود و در ادامه ما را با سکوت دو نسل، یعنی نسل والدین زندانی و نسل کودکان زندانیان روبرو میکند.
مادر مریم زارع، نرگس اسکندری، مانند دهها زن فعال سیاسی دیگر در اوایل دهه شصت زندانی میشود و مریم در زندان اوین به دنیا میآید اما او در نوجوانی، آن هم بهطور اتفاقی، از ماجرای تولد خود باخبر میشود. مریم زارع در مستند متولد اوین به عنوان راوی به این موضوع نزدیک میشود و تلاش میکند تا علاوه بر زندگی خودش، زندگی کودکان دیگری را نیز که در همان زمان در زندان اوین به دنیا آمده بودند، روایت کند. او در این مستند به سراغ مادرش و همبندیهای او، فعالان حقوق بشری و چند متخصص میرود تا بتوانند او را در این مسیر همراهی کنند. اما مسیر یافتن پاسخ درباره نحوه تولدش در زندان، هموار نیست و سد سکوتِ رهیدگان از ترامای زندان شکستناپذیر به نظر میرسد.
در این یادداشت، به تحلیل فیلم از منظر پرسشگری و سکوت میپردازم.
چرا کشف حقیقت مهم است؟
کارگردان فیلم بارها در طول فیلم ما را با این پرسش مواجه میکند که چرا قصد دارد درباره نحوه به دنیا آمدنش در زندان، چرایی انتقالش به بیرون از زندان و جدایی از مادرش، حس مادرش در زمان نگهداری او در شکمش، به دنیا آوردن و در نهایت جدا شدن از او جستجو کند. این پرسشها آنقدر تأثیرات عاطفی قوی و جدیای دارند که فیلمساز در میانه راه قصد دارد پروژه فیلمسازیاش را نیمهکاره رها کند.
گفتوگوی شادی امین، فعال مدنی و سیاسی، با مریم زارع و مکالمه مریم با مادرش در صحنههای انتهایی فیلم همدلی بیننده با سکوت نسل مادران و پدران زندانی را بیشتر برمیانگیزد. شادی امین تلاش میکند تا موقعیت مادر حامله زندانی را برای مریم توصیف کند و از او میپرسد: «چرا میخواهی حقیقت را کشف کنی؟ چه چیز خوبی دارد که حقیقت را بفهمی؟» در انتهای فیلم هم مادر مریم به او و به ما که شاید در دوراهی همراهی برای کشف حقیقت یا احترام به سکوت خانواده گیر افتاده باشیم، میگوید: «من حس کردم چیزهای مهم دیگری [غیر از بیان حقیقت درباره به دنیا آمدنت] وجود دارد؛ مهمتر است که برای خودمان زندگی بسازیم.»
به راستی چه چیزی مهمتر از زندگی وجود دارد و مریم چه چیزی در زندگی کم دارد که باید به دنبال کشف حقیقت درباره یکی-دو سالِ اول زندگی خودش باشد؟
حق دانستن یکی از حقوق اساسی کودکان و البته بزرگسالان است. این حق شامل کشف حقیقت درباره به دنیا آمدن و اتفاقات مرتبط با آن هم میشود. دانستن زمان به دنیا آمدن، بخشی از پازل رابطه کودک و دنیای اطراف او، بزرگسالان و نگهدارندههای کودک را هم تکمیل میکند و میتواند به ایجاد و حفظ رابطه امن کودک/بزرگسال با والدین و دنیای اطراف او کمک کند. خاطرهها که یا به صورت نقل قول و کلامی روایت میشوند یا به صورت تصاویر، بخش مهمی از این پازل را شکل میدهند و بر حق دانستن صحه میگذارند.
از طرف دیگر تحقیقات بر روی آثار ماندگار تراما بر روی نسلهای بعد از یک ترامای خانوادگی یا جمعی، نشان میدهد که تراما حتی به نسل دوم و سوم بازماندگان که لزوما تجربه مستقیمی هم از آن نداشتهاند منتقل میشود.[۱] برای نسل کودکان زندانیان دهه شصت، اختلال اضطراب پس از سانحه[۲] یکی از شایعترین تجربههاست که با مسکوت گذاشتن «سانحه» ارتباط مستقیم دارد. مریم در بخشی از فیلم، خاطرهی اضطراب شدید خود را از شنیدن موسیقی عربی در مراکش توصیف میکند که به پخش بدون توقف قرآن برای زندانیان در زندان مرتبط بوده است. او و کودکان دیگری در فیلم از کابوسهای تکرارشونده شبانهشان میگویند که روشن یا مبهم، به موضوع جدایی، شکنجه و رابطه نابرابر قدرت مرتبط است. بنابراین به نظر میرسد دلایلی روشن برای کشف حقیقت وجود دارد که به کودکان زندانیان و اعدامشدگان حق پرسشگری میدهد.
احترام به سکوت یا حق پرسشگری
اگر پرسشگری کودکان زندانیان و اعدامشدگان یک حق و نیاز این افراد است، چرا خود افرادی که تجربه مشابه مریم زارع دارند، سکوت کردهاند؟ چرا از میان دهها کودکی که در سالهای اول دهه شصت همراه مادران زندانی سیاسیشان در سلولها یا بندهای زندانهای ایران بودند، تنها دو نفر[۳] برای حضور در مستند متولد اوین پاسخ مثبت میدهند؟
شورا مکارمی، که البته در زندان به دنیا نیامده اما با انتشار کتاب خاطرات پدربزرگش، یادداشتهای عزیز و حضور در دادگاه ایران تریبونال[۴]، بخشی از روایت بیرون از زندان را به نسلهای بعد منتقل کرده است، در فیلم یادآوری میکند که «باز کردن این در دردناک است.» تجربه افرادی که در کودکی با زندانی شدن یا اعدام والدینشان مواجه شدهاند، دردناکی گفتوگوی بدون پرده درباره تراما را تایید میکند. در نبود برنامهای منظم برای حمایت روانی از رهیدگان از ترامای زندان و اعدام، میتوان معنای سکوت آنها را درک کرد.
از سوی دیگر به قول شورا مکارمی، این کودکان ممکن است نقشی را به خود گرفته باشند که گروهی از والدین یا بزرگسالانشان از آنها انتظار داشتهاند. به نظر شورا مکارمی نسل بازمانده مبارزان دهه شصت، خود را در برابر این پرسش میبیند که «تلاش شما در برابر قدرت مطلق حاکم چه نتیجهای داشت؟» برخی از آنها که بخشی از دوران جوانی خود را در زندان سپری کردهاند، عزیزانی را از دست دادهاند و بعضا ناچار به ترک وطن شدهاند، پاسخ روشنی برای این پرسش ندارند. آنها تمام تلاش خود را کردند تا فرزندانی تربیت کنند که بتوانند جای پاسخ آنها را به جامعه بگیرند، «بزرگسالان خوبی» که نویدبخش فردایی بهترند. همچنین نسل کودکان زندانیان و اعدامشدگان شاید نگرانی نسل والدینشان را درک کردهاند که پرسشگری از تجربه پیشین را زیر سوال بردن تلاش والدینشان برای ساختن جهانی آرام و بدون دغدغه برای آنها تلقی میکند.
اما شاید نسل والدین زندانرفته یا کسانی که همسر یا عزیزشان را در جریان اعدامها از دست دادهاند، بیشتر به خود حق میدهد تا برای بازگویی روایت خودش سکوت کند. به قول شادی امین، آنها نه تنها فشار تنهایی، خشونت فیزیکی و روانی و نگرانی از اجرای حکم اعدام برای خود و دیگر همبندیهایشان را به دوش میکشیدند، که باید نگران سلامت کودکانشان هم میبودند. این نگرانی برای مادران به خصوص مادرانی که کودکی را در شکم یا در بازداشتگاه همراه خود داشتند، به مراتب بیشتر بود.
مرور این توجیهات در طول فیلم ما را با این دوگانه مواجه میکند که در نهایت کدام ارجحیت دارد: احترام به سکوت نسل والدین یا لحاظ کردن حقِ دانستنِ نسل کودکان، حتی اگر تعدادی معدودی از این کودکان بر این حق خود آگاه باشد یا از آن استفاده کند؟
به نظر میرسد انتخاب سومی هم وجود داشته باشد: هم احترام به سکوت و هم به رسمیت شناختن حق دانستن و پرسشگری و در نهایت استفاده از این حق.
فیلمی درباره کودکان زندانیان
اگر همزمان با دادن امکان پرسشگری به نسل کودکان زندانیان، به حق والدین بر سکوت هم احترام بگذاریم، احتمالا معنایش این است که پاسخی برای پرسشگری نسل کودکان زندانیان نخواهیم یافت.
مریم زارع در جایی از فیلم به این ابهام پاسخ میدهد: «[ین فیلم] درباره پاسخهای مادرم به پرسشهای من نبود، بلکه درباره من بود تا پرسشهایم را طرح کنم.» فیلم، فراتر از طرح پرسشگری توسط یک نفر، با وجود اهمیت روایت شخصیاش[۵]، اصرار بر حق پرسشگری نسلی است که کودکیاش با زندان یا اعدام والدیناش سپری شده است. فیلم به ما یادآوری میکند که کودکان زندانیان تنها حکومتها و قوانین ناکارآمد و نظام ناعادلانه را مخاطب قرار نمیدهند. آنها پرسشهایی از جامعه و والدین خود دارند. همچنین فیلم به ما نشان میدهد که کسانی که حق پرسشگری کودکان زندانیان را زیر سوال میبرند، میتوانند همان جامعه و بزرگسالان پیرامون کودک باشند.
از همین رو مخاطب اصلی این فیلم، فعالان حقوق بشری، رسانهها و نزدیکان نسل کودکان زندانیان و اعدامشدگان است که به حق این کودکان بر پرسشگری احترام بگذارند. فیلم به آنها یادآوری میکند علاوه بر روایت والدین و بزرگسالان، روایت نسل کودکان هم نیاز به تکمیل و شنیده شدن دارد. طبق آن چه تحقیقات و تجربهها نشان میدهد، بخش مهمی از نیاز این نسل به همدلی دیدن با همین قدم اول یعنی شنیده شدن و احترام به حق پرسشگری تأمین میشود.
پانوشتها:
[۱] برای مطالعه بیشتر میتوانید به این مقاله رجوع کنید: How Trauma Is Carried Across Generations.
[2] Post Traumatic Stress Disorder (PTSD)
این نوع از اختلال ممکن است سالها بعد از سانحه رخ دهد و ارتباط آن با سانحه برای فرد روشن نباشد. گاهی صدا، بو، مزه، تصویر یا خاطره میتوانند به بروز اختلال اضطراب منجر شوند. شایعترین نوع این اختلال در بین رهیدگان از جنگها دیده میشود.
[۳] سحر دلیجانی، نویسنده کتاب بچههای درخت جاراندا، رمانی درباره تولد خودش در زندان و داستان کودکان زندانیان و نینا زند کریمی که روایت خود را از تولد و بودن در زندان در فیلم دریا در بند، ساخته رضا علامهزاده بیان کرده است.
[۴] دادگاهی مردمی و بینالمللی که با حضور قضات و حقوقدانان شناختهشده طی سه روز در شهر لاهه هلند در آبان ۱۳۹۱ برگزار شد و طی آن جمهوری اسلامی به دلیل ارتکاب به «جنایت علیه بشریت» مجرم شناخته شد.
[۵] جمله شهلا شفیق، جامعهشناس ساکن پاریس در مستند متولد اوین.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *