قهرمان؛ و شگردِ آشنای اصغر فرهادی
فیلم قهرمان، تازهترین ساخته اصغر فرهادی، یک درام اجتماعی پرماجراست که میکوشد با بهکارگیری شگرد آشنای فیلمنامهنویس و کارگردانش وضعیت پیچیده و بغرنج اخلاقی در جامعهی امروز ایران را به تصویر بکشد.
فرهادی اینبار با فیلمی که داستان آن در شیراز و در میان طبقهی کمدرآمد میگذرد به سینمای ایران و جهان بازگشته. فیلمنامهی فیلم باز هم مانند دیگر تجربیات موفق نویسنده در سالهای اخیر دقیق و شطرنجوار نوشته شده است. هستهی اصلی موضوع فیلم دروغگویی و فرصتطلبی شایع است. این دروغهای بهظاهر کوچکی که در شرایطی خاص و برای بهدست آوردن فرصتهای بهتر گفته میشود، آرام آرام در طول داستان فاش میشود و مثل گلولههای برفی که از نوک قله غلت بخورند و پایین بیایند، مدام بزرگ و بزرگتر میشوند و وضعیت را برای شخصیتهای اصلی داستان پیچیدهتر میکنند.
(هشدار: در ادامه خط سیر اصلی درام لو میرود)
رحیم که زندانی مالیست و بر اثر ورشکستگی و بدهی به برادر زن سابقش به زندان افتاده، در چند روز مرخصی قصد دارد سکههایی را که نامزدش پیدا کرده بفروشد و قرضش را تسویه کند و از زندان آزاد شود اما دچار عذاب وجدان میشود و سکهها را به زنی که مدعیست صاحب آنهاست پس میدهد. در آغاز او با این کار پیش چشم مدیران زندان، خانواده و مردم به یک قهرمان بدل میشود و هایوهویی رسانهای و مجازی اطراف او شکل میگیرد اما به مرور با برملا شدن دروغهای کوچک و بزرگ او در ماجرای پیدا کردن کیف، غیب شدن زن صاحب سکهها به عنوان شاهد، سوءاستفادههای فرصتطلبانهی مسئولین زندان از وضعیت رحیم، و همچنین سنگاندازیهای خانوادهی زن سابق او که شاکیاش نیز هستند و نمیخواهند از زندان آزاد شود، شمایل قهرمان ترک برداشته و فرو میریزد و سرنوشت رحیم را که برای آزادی خودش میکوشید به بنبست و ادامهی زندان میکشاند.
در قهرمان نیز مانند چند فیلم اخیر فرهادی، دروغگویی و همچنین سوءاستفاده و فرصتطلبی هسته مرکزی داستان را تشکیل میدهند گرچه اینبار تأثیر فضای مجازی و پروپاگاندای اطرافش هم به این معضلات اضافه میشود و رنگ و بویشان را بیشتر میکند. در این داستان با آدمهایی روبرو هستیم که برای تغییر وضعیت بد خودشان، به ظاهر دروغهای سادهای میگویند اما تداخل و برخورد تأثیرات این دروغها و فرصتطلبیها با یکدیگر، و همچنین تأثیر منفی فضای مجازی در آن موقعیت داستانی ویژه، مدام وضعیت آدمهای درگیر در ماجرا را بغرنج و بغرنجتر میکند و آنان را به نقطهای میرساند که باز هم باید برای خروج از وضعیتِ بدترِ ایجاد شده، دروغهای دیگری بگویند و باز هم این دروغهای تازه دامنگیر میشود.
شخصیتهای اصلی این داستان همگی آدمهایی هستند که به مرور و با پیش رفتن روایت و باز شدن گرهها و فاش شدن دروغها، به سمت خاکستری و سیاه شدن حرکت میکنند و در انتها ما با بحرانی اخلاقی روبهروییم که همه، چه رحیم، چه مدیران زندان، چه اطرافیان رحیم و چه خانوادهی همسر اول او، در شکل گرفتن آن دست داشتهاند: در ساختن و پر و بال دادن به یک قهرمان و همچنین در شکستن و فرو ریختن آن.
فیلم قهرمان از نظر فنی و اجرایی در سطح بالایی قرار دارد. فیلمنامهی منسجم، کارگردانیِ دقیق، بازیهای خوب و یکدست و اثرگذار، فیلمبرداری، صدابرداری و نورپردازی درست و با کیفیت، و تدوین چشمگیرش همگی دارای استانداردهایی بالا هستند. فرهادی توانسته تمام اجزای سازندهی اثرش را مانند ارکستری منظم و خوشصدا به سمتی هدایت کند که با امکانات موجود، بهترین بازدهی را داشته باشند و بیشترین توجه را به خود جلب نمایند. همین استانداردهای بالای فنی قهرمان از مولفههای اصلیای هستند که شانس موفقیت و برد جوایز بینالمللی را برای فیلمسازش بالا میبرند.
در کنار این مؤلفهها، چند مشخصهی کلیدی در سینمای فرهادی را میتوان برشمرد که شالودهی سینمای این فیلمساز را میسازند و مدام در فیلمهایش تکرار میشوند. فرهادی به دلیل موفقیت کارهایش تا امروز از این تکرارها ابایی ندارد و میلی هم به تلاش برای تجربههای تازه و متفاوت از خود نشان نمیدهد. او استاد روایت کردن داستانهای بهظاهر ساده اما پیچ در پیچ است. همواره یک اتفاق که در موقعیتی خاص و طراحیشده شکل میگیرد، موتور داستان را راه میاندازد و ناگهان سلسله وقایعی تو در تو و پیشبینینشده به دنبال خود ایجاد میکند. برخورد پینگپنگوار این وقایع و تأثیرشان بر یکدیگر تنش و کشمکشهای گوناگونی ایجاد میکند که داستان را پیش میبرد و جذابیت آن را تا پایان حفظ میکند. فرهادی چنان در این شکل از روایتگری به چیرهدستی رسیده که فقط کافیست چند شخصیت و یک لوکیشن در اختیارش بگذارید تا او برایتان یک درام پرکشش و پر از سؤال و معما را با همین آدمها و در همین مکان طرح کند و تحویل بدهد.
اما این فرمول یا شگرد دقیقا چطور کار میکند که موفقیت داخلی و خارجی فرهادی را در این سالها تضمین کرده است؟ در سینمای فرهادی نگاه ریشهای به جامعه و فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر آن چندان اهمیت و اولویتی ندارد. او تمرکز عموم داستانهای خود را روی بیان گزارشگونه از خصایص منفیِ شناختهشده و عمومی انسانها بنا میکند و توجه چندانی به ویژگیهای خاص اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعهای که داستان در آن روایت میشود و تأثیری اساسی و ریشهای بر شخصیت افراد و خصوصیات اخلاقی آنها میگذارد، ندارد. به همین دلیل فرهادی میتواند در تهران، شیراز، پاریس و جنوب اسپانیا یا هر جای دیگری که شاید شناخت چندانی هم از آن نداشته باشد، بدون مشکل میز شطرنجش را بچیند و بازی پرفراز و نشیب خود را آغاز و مخاطبانی با ملیتهای مختلف را نیز به خود جذب نماید.
این نکتهی ظریف همان چیزی است که فیلمهای فرهادی را از دیگر فیلمسازان ایرانی متمایز میکند و به او این توانایی را میدهد که در بازار جهانی سینما نیز دیده و بهخوبی فهمیده شوند. به عنوان مثال همین دروغگویی که در چند فیلم دیگر فرهادی مثل جدایی نادر از سیمین، دربارهی الی و چهارشنبهسوری هم نقش مهمی بازی میکنند و اساسا داستانها برپایهی این خصیصهی منفی شخصیت یا شخصیتها روایت میشوند، موضوعی است که همهی مردم جهان با آن آشنایند و بهراحتی و بیهیچ تلاش ویژهای در هر جامعهای، بدون مشکل در انتقال و فهم تفاوتهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی درک و هضم میشود. اما با دیدن این فیلمها، مخاطب بههیچوجه توان عمیقتر شدن در لایههای زیرین اثر و فهم دلایل شکلگیری چنین رفتارهایی را پیدا نمیکند زیرا فیلمساز هم خواهان این ریشهیابی نیست.
با مشاهدهی این الگوی تکرارشونده مشخص میشود که فرهادی با بهکارگیری این روش و شگرد میتواند بدون افتادن در چالههای عمیق سانسور در ایران و بدون اینکه پَرَش به پَر حاکمیت بگیرد، فیلمهایش را بدون سکته و توقف بسازد و اکران کند و هر ساله نیز به عنوان نمایندهی جمهوری اسلامی به اسکار معرفی شود. فرهادی پس از سالها نوشتن و کارگردانیِ مداوم با همین شیوهی جوابگرفته، هم توانسته موفقیت جهانی را برای خود و فیلمهایش تضمین کند و هم به فیلمسازی بیخطر و موفق برای حاکمیتی تبدیل شود که راههای استفادهی فرهنگی از اینگونه ویترینهای بینالمللی را در طول این چند دهه به خوبی آموخته است.
با استناد به این نکات، با وجود اینکه اصغر فرهادی شناختهشدهترین فیلمساز حالِ حاضر ما در دنیاست که بیشترین و مهمترین جوایز سینمایی جهان را برده، نمیشود او را سینماگری روشنفکر و حتی صاحب اندیشه و جهانبینی خاص دانست. او در تمام فیلمهای اخیرش که موفقیتهای بینالمللی داشتهاند، همواره به جایگاه یک فیلمساز گزارشگر و طرح کنندهی مشکلات تکیه زده اما تاکنون نتوانسته به ریشههای معضلات فرهنگی و اخلاقیای که طرح میکند نقب بزند و همچنین راه برونرفت از آنها را با زبان یک فیلمساز صاحب اندیشه و نظر بیان کند. با اینکه فرهادی مدعی آگاهیبخشی به جامعه از طریق آثارش است، اما هیچکس در ایران با دیدن فیلمهای او چیزی به آگاهی و دانستههایش در مورد شرایط اضافه نخواهد شد زیرا در وضعیت اسفبار امروز ایران، همه بهخوبی از سقوط آزاد عمومی در همهی عرصهها مطلعند و میدانند در یک موقعیت غیرطبیعی زندگی میکنند. آنچه میتواند آگاهیبخش باشد، نور انداختن به نقاط تاریکیست که باعث و بانی شرایط موجود و همچنین دوام آن هستند؛ نقاطی که اگر به آنها نوری از سوی فیلمساز، نویسنده، شاعر و هنرمندی تابانده شود، بیتعارف از سوی حاکمیت حذف و سانسور خواهد شد. فرهادی و دوامش اما در این سینما، مدیون همین گزارشگرِ صرف بودن و بینظری است. او مانند خیلی از فیلمسازهای دیگرِ جریانهای مختلف در سینمای ایران امروز ایران، اجازه دارد دروغ و فقر و فساد را به خوبی و روشنی و با تکنیکی بالا در آثارش گزارش کند اما اجازهی پرداختن به دلایل و راه برونرفت از این وضعیت را نداشته و نخواهد داشت.
داوران و منتقدان جشنوارههای خارجی، همواره نگاهشان به کیفیت تکنیکی بالای فیلمهای فرهادی در فیلمنامهنویسی و اجرا بوده است و جوایز و امتیازهایشان را به این ارزشها میدهند اما هیچ شناخت درستی از وضعیت پیچیدهی اجتماعی و سیاسی ایران ندارند و در نتیجه درکی هم از کیفیت طرح محتوا و زاویهی نگاه درست یا غلط این فیلمساز در فیلمهایش نسبت به معضلات جامعهاش ندارند و نمیتوانند آن را مورد قضاوت مثبت یا منفی قرار بدهند.
بهرام باجناقش بود عمو جان، برادر زن سابق چیه! شما خودت کاراکترای داستان رو نفهمیدی چیه نقدش مونده بود فقط