غذا به مثابه جنبش اجتماعی
رفتارها و انتخابهای تغذیهای ما در یکی دو قرن گذشته مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده است که با استعمار، صنعتی شدن و تجارتگرایی به کلی نظام غذایی را تغییر داده و مفاهیمی چون غذا، زمین و نیروی کار را که تا پیش از این در ارتباط با طبیعت معنی پیدا میکردند، به کالایی محض تبدیل کرده است. ساختار کنونی سیستم غذا، از تولید تا مصرف به شکلی طراحی شده که این ابتداییترین نیاز و حق انسان، به منظور تولید سود و سرمایه، به ابزاری برای شکل دادن به روابط قدرت تبدیل شده و در این مسیر، مفاهیمی چون عدالت، عطوفت، بومشناسی، حفاظت از طبیعت و سلامتی جای خود را به زمینخواری، جنگلزدایی، سفتهبازی، تهی کردن طبیعت از منابع و حیوانآزاری داده است.
شیءانگاری غذا که مقارن با جدایی انسان از طبیعت اتفاق افتاده است، نوعی بیگانگی در روند انتخابهای غذایی افراد به وجود آورده و بسیاری از انسانها را از حقوق خود جدا کرده است، به این معنی که امروزه دیگر این فرد نیست که غذای خود را بر پایه بسترهای جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی خود انتخاب و آماده میکند بلکه طبیعت و حیوان در کوتاهترین زمان ممکن و به شکل انبوه توسط سیستم جهانی غذا استخراج، سلاخی و فرآوری شده تا انواع غذاهای کارخانهای، بستهبندی شده و صنعتی در بشقاب غذای افراد قرار بگیرد. چنین نظامی، فضا را برای تشدید انواع ناعدالتیهای اجتماعی و اقلیمی نیز فراهم کرده است. آنطور که دادههای هیئت بین دولتی تغییر اقلیم (IPCC) نشان میدهد هر چند که سرانه تأمین غذا از ۶۰ سال پیش تا به امروز ۳۰درصد افزایش داشته اما این پیشرفت با ۱۰۰درصد افزایش در مصرف منابع آبی و ۸۰۰درصد افزایش در استفاده از کودهای شیمیایی همراه بوده است. از این رو تخریبهای جبرانناپذیری در اکوسیستم به وجود آورده و تنوع زیستی را تا حد نگرانکنندهای از بین برده است.
علیرغم تمام هزینههای هنگفت محیط زیستی، هنوز امنیت و عدالت سراسری غذا به رؤیایی دستنیافتنی میماند. اما امنیت غذایی دقیقا به چه معناست؟ این مفهوم به عنوان معیاری برای اندازهگیری در دسترس بودن غذا و توانایی اقتصادی افراد برای دسترسی به آن شناخته میشود. بنا بر تعریف سازمان ملل، همهی انسانها در همه زمانها میبایست صرفنظر از طبقه اجتماعی، جنسیت، نژاد، اتنیک و شرایط جغرافیایی محل زندگیشان، به غذای کافی، ایمن و مغذی دسترسی داشته باشند که مطابق با نیازها و ترجیحات غذایی و متناسب با فرهنگ آنها باشد. با وجود اینکه حق دسترسی به غذا و برخورداری از امنیت غذایی، از اساسیترین حقوق انسانی به شمار میرود، امروز ۸۲۱ میلیون انسان در جهان دچار سوءتغذیه هستند، ۱۵۱ میلیون کودکِ زیر ۵ سال از گرسنگی رنج میبرند، ۶۱۳ میلیون زن و دختر دچار کمبود آهناند و ۲ میلیارد انسان با چاقی یا چاقی مفرط مواجه هستند. [۱]
اما جالب اینجاست که بر خلاف آنچه به نظر میرسد، این معضلات جدی ناشی از کمبود یا فقدان غذای کافی در دنیا نیست. سیستم جهانی تولید غذا در حال حاضر بیشتر از نیاز ۱۰ میلیارد انسان غذا تولید میکند[۲] اما نابرابریها و سرکوبهای ساختاری موجود، به انحصار قدرت بر سیستم غذایی و توزیع ناعادلانه مواد غذایی ختم شده است. اریک هولت هیمهنز، بومشناس کشاورزی و اقتصاددان، در کتاب خود به نام A Foodie’s Guide to Capitalism مینویسد که از هر سه انسان در دنیا یک نفر از ناامنی غذایی رنج میبرد و بیشتر این افراد را کشاورزان و کارگرانی تشکیل میدهند که خود در چرخه تولید غذا کار میکنند.[۳] او اضافه میکند که در این میان زنان و دختران، مهاجرین و اقلیتهای نژادی درصد بالاتری از فقر و ناامنی غذایی را تجربه میکنند. بنابراین ناامنی و ناعدالتی غذایی موضوعی است که به شکلی ساختاری و تقاطعی (intersectional) افراد را بر اساس جنسیت، نژاد، اتنیک و طبقه تحت تاثیر قرار میدهد.
همانطور که پیشتر اشاره شد، عدالت غذایی تنها به معنی دسترسی به مواد غذایی کافی نیست، بلکه حفظ و تجلیل جنبه فرهنگی غذا نیز میبایست مد نظر قرار گیرد. استعمار و آوارگیهای اعمال شده بر بسیاری از جوامع در چند قرن گذشته موجب شده که این مردمان شیوههای فرهنگی و بومی خود را برای تولید و مصرف غذا به اجبار کنار بگذارند و به روشهای یکدستی روی بیاورند که نظام صنعتی غذا بر تمام جوامع تحمیل میکند. بسیاری از گروههای فرهنگی و اتنیکی در سراسر جهان به دلیل همین شیوههای صنعتی و در نتیجه از دست دادن غذاهای فرهنگیشان، مجبور به مصرف فستفودها و محصولاتی با ارزش غذایی بسیار پایین شدهاند و همین امر طیف گستردهای از بیماریها را برای این افراد به همراه داشته است.
نظام غذایی صنعتی کاپیتالیستی، تمام عوامل موجود در تولید غذا، یعنی زمین، حیوانات و نیروی کار را نامرئی کرده و مورد بهرهکشی قرار میدهد. در چنین شرایطی به نظر میرسد که انتخابهای غذایی ما از یک الگوی رفتار تغذیهای ساده و صرفاً مسئلهای شخصی فراتر میرود و میتواند به مثابه مقاومت و جنبش اجتماعی و کنش سیاسی عمل کند. در دهههای اخیر جنبشهای مردمی متعددی برای بازپسگیری حاکمیت غذایی و رهایی از هژمونی نظام صنعتی غذا و بیگانگی ناشی از آن پا گرفته است. این جنبشها عموما ماهیتی ضد امپریالیستی و ضد پدر(مرد)سالاری دارند و با در نظر گرفتن ابعاد زمینهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سلامتی و زیستمحیطی به دنبال رژیم غذایی پایدار بوده و موضع انفعالی انسان در مقابل غذا را پس میزنند.
حاکمیت غذایی (food sovereignty) که با عناوین دیگری همچون خودفرمانی غذایی و یا استقلال غذایی نیز شناخته میشود، حق کنترل سازوکارها و سیاستهای تولید، توزیع و مصرف را متعلق به خود تولیدکنندگان و مصرفکنندگان میداند و نه شرکتها و نهادهای بازار. این رویکرد که از کشورهایی جنوب جهانی و آمریکای لاتین آغاز شده، با در نظر گرفتن شیوههای پایدار مصرف منابع و توجه به نقش زنان در تولیدات کشاورزی و توانمندسازی تولیدکنندگان و مصرفکنندگان، به دنبال رسیدن به نظامی است که همه افراد به غذای سالم و متناسب با فرهنگ خود دسترسی داشته باشند. سیاهپوستان و بومیان آمریکای شمالی نیز با ساخت باغچههای مشارکتی و کشت و تهیه غذای خود به شیوههای پایدار، در مقابل سیستم ناعادلانهی غذا ایستادگی و برای رسیدن به خودکفایی تلاش میکنند. این جوامع به نوجوانان خود آموزش میدهند که بدنهای آنها علیرغم ظلمی که سیستم بر آنها وارد میکند، لایق دریافت مواد غذایی سالم و مغذی است.
هنگامی که صحبت از تغییر در انتخابهای غذایی به میان میآید برخی کنشگران اجتماعی به این مسئله نقد میکنند که در جامعهای که یک فرد با لایههای مختلفی از ناعدالتی از جمله ناعدالتی و ناامنی غذایی روبروست، نمیتوان انتظار داشت که آن فرد دست به تغییر در رژیم غذایی خود بزند. هر چند که این استدلال به درستی قصد دارد انگشت اتهام را به سمت ساختارهای سرکوبگرانه سیاسی و اجتماعی نشانه بگیرد اما نکتهای که در اینجا نادیده گرفته میشود توانایی و قدرتی است که افراد یک جامعه میتوانند با تغییر در نگاه خود به غذا و رفتارهای تغذیهای خود به شکلی روزمره و مداوم به دست آورند. در واقع میتوان گفت که تغییر انتخابهای غذایی به سوی رژیمهای پایدارتر و منطبق با طبیعت، شیوه اندیشیدن و زیستن روزمره ما را با ارزشهای سیاسی و اجتماعی ما همسو میکند. آنجلا دیویس، کنشگر مدنی، پژوهشگر، و نویسنده میگوید:
ما متوجه نیستیم که با مشارکت غیر انتقادی در سیاستهای غذایی که توسط ابرشرکتها به ما ارائه میشود، تا چه اندازه در پیشبرد روند سرمایهداری نقش داریم. […] عدم تعامل انتقادی ما با غذایی که مصرف میکنیم نشان دهنده این موضوع است که تا چه میزان جهان پیرامونمان را به شکل کالا مشاهده میکنیم.[۴]
وجود غذا، یا عدم وجود آن، به صورت روزانه به ما یادآوری میکند که همه ما انسانها با هم و با طبیعت و حیوانات در ارتباطی تنگاتنگ قرار داریم و این ارتباط را میتوانیم به عنوان بخشی از مبارزه اجتماعی خود ببینیم که در سطح انفرادی از آشپزخانه و بشقاب غذا آغاز میشود و با ایجاد همبستگی برای ایجاد تغییرات گستردهتر اجتماعی ادامه پیدا میکند.
پینوشتها:
[۱] نگاه کنید به گزارش ویژه IPCC در مورد تغییر اقلیم و زمین، فصل پنجم: امنیت غذایی.
[2] Holt-Giménez, Eric, et al. “We Already Grow Enough Food for 10 Billion People … and Still Can’t End Hunger.” Journal of Sustainable Agriculture. 36.6 (2012): 595-598.
[3] Holt-Giménez, Eric. A Foodie’s Guide to Capitalism: Understanding the Political Economy of What We Eat. Monthly Review Press, 2017.
[۴] نگاه کنید به گفتگوی آنجلا دیویس با گریس لی باگز در اینجا.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *