شکاریم یک سر همه پیش مرگ*
همانقدر که از مرگ ناگهانی نزدیکانم بیزارم، از مرگ ناگهانی خودم خوشنود خواهم بود. اگر قرار است بمیرم همان بهتر که ناگهانی باشد و اگر قرار است شاهد مرگ عزیزی باشم، کاش مرگ او مهلتم بدهد انتظارش را بکشم. کاش با یک بیماری یا یک ناتوانی آغاز شود و بگذارد آنچه میتوانم برای آن دوست بکنم. مواجهه با مرگ نوشتهی برایان مگی راوی مرگی است که پیشاپیش آگاهمان میکند.
نوشتن از مرگ گاه برای آن است که دربارهاش فکر کنیم و بر آن چیره شویم. هر کوششی برای چیرگی بر اندوه برخاسته از مرگ عزیزانمان بیهوده است؛ این کوششها تنها به ما کمک میکنند زمان بخریم و به نبودن اویی که دوستش میداریم عادت کنیم. مواجهه با مرگ بیان ادبی و فلسفی فاصلهای است که داغدیده خود نمیتواند بیانش کند.
برایان مگی، نویسندهی مواجهه با مرگ، بیشتر مورخ و شارح فلسفه است. همین است که رمان او را مشحون از بحثهای جالب فلسفی دربارهی زندگی و مرگ و حقیقت و صداقت میکند. ترجمههای عزتالله فولادوند از کتابهای او، فلاسفه بزرگ و مردان اندیشه، بهخصوص معروفند. او سیاستمدار و نمایندهی مجلس عوام بریتانیا هم بوده است و از این روست که مواجهه با مرگ میتواند سندی باشد از جامعهی لندن در دههی شصت میلادی و کنش و واکنشهای آن، بیآنکه هیچ ردی از سیاست روز در رمان دیده شود.
مجتبی عبداللهنژاد، مترجم کتاب به امانتداری در ترجمه و وفاداری به زبان فارسی معروف است. در این کتاب شگفتزده میشویم وقتی میبینیم با چه دقتی برابرنهادی فارسی برای اصطلاح، ضربالمثل یا کلمهای پیدا میکند یا حتی میآفریند. مثلا برای این ضربالمثل Hoist with your own scrofulous petard که معنای تحت اللفظیاش میشود «با باروت خودت رفتی روی هوا»، عبداللهنژاد این دو بیت را میگذارد، اولی از اسدی طوسی و دومی از خودش:
مینداز سنگ گران از برت / که چون بازگردد فتد بر سرت
مریز آب روی تن گربهای / که حاصل زگیل است بر پیکرت (۳۷)***.
مترجم دو معنای صفت Scrofulous را برای باروت در نظر گرفته: یکی حقیقی که غدههایی است که روی گردن میروید و دیگری مجازی که کثیف یا پلید است (۳۸) و در شعری که آورده مخصوصا به اولی اشاره کرده است. او به درستی میگوید: «باید ضربالمثل را به صورتی نقل میکردم که اشارهای هم به غدههای روی گردن شخصیت اصلی داستان داشته باشد» (۳۸). این ظرافتها و دقتهای زبانی است که سوای پیرنگ و شگردهای روایی مؤلف خواندن رمان را برای فارسیزبانان دلچسب میکند.
رابطهی مواجهه با مرگ و عبداللهنژاد هم مهم است. عبداللهنژاد در صفحهی اول کتاب نوشته است: «در تمام مدتی که این کتاب را ترجمه میکردم، به مرگ فکر میکردم. شبح مرگ بالای سرم ایستاده بود. خیال میکردم قهرمان داستان که بمیرد، من هم میمیرم. نمردم. اما شبح مرگ هنوز بالای سرم ایستاده، رهایم نمیکند.» و شگفت آن که او در آذر ۹۶ و پیش از انتشار ترجمهی فارسی کتاب درگذشت. مرگ عبداللهنژادِ چهل و هشت ساله، بر خلاف مرگ جان اسمیت –قهرمان رمان– ناگهانی و در اثر سکتهی قلبی بود؛ از آن مرگهایی که به بازماندگان وقت نمیدهد با آن کنار بیایند. این طور است که مواجهه با مرگ فقط داستان جان اسمیت نیست، داستان مجتبی عبداللهنژاد هم هست و داستان هر یک از ما هم میتواند باشد.
جان اسمیت، خبرنگار نشریهای بریتانیایی در بیروت است که متوجه غدههایی روی گردنش میشود. پزشک لبنانی به او توصیه میکند فوری برای تشخیص بیماری و معالجه به لندن برگردد. بازگشت به لندن آغاز درگیری جان با نوعی سرطان و مواجههی تدریجی او، خانوادهاش، و دوستانش با مرگ است. نخستین مرحله، آگاهی خانواده از پیشرفت بیماری و پیشبینیِ مرگ جان در آیندهی نزدیک، بین دو تا چهارسال، است. بحث بین اعضای خانواده درمیگیرد که باید حقیقت را به جان گفت یا نه. کییر، دوست نزدیک جان که دیگر عضوی از خانواده محسوب میشود، میگوید برای جان «مهمترین مسئله در زندگی خوشی نیست. بعضی چیزها هست که مهمتر از خوشی است. یکی از این چیزها حقیقت است. یکی دیگر صداقت است. جان واقعا معتقد است بهتر است آدم در زندگی با خودش روراست باشد. صرف نظر از این که این روراستی چقدر برایش هزینه دارد.» (۷۰) سرانجام مصلحت بر حقیقت چیره میشود و اعضای خانواده تصمیم میگیرند با همکاری پزشک معالجش به دروغ به جان بگویند در بیروت دچار نوعی بیماری میکربی شده که قابل درمان است. استدلالشان این است که میخواهند جان بتواند باقیماندهی زندگیاش را به بهترین شکل و با خوشی و لذت پشت سر بگذارد. کییر ناچار میپذیرد اما همچنان با خودش درگیر است: «من از اینکه مجبورم به او دروغ بگویم، حالم از خودم به هم میخورد. از اینکه بخواهم سرش کلاه بگذارم، با تمام وجود ناراحتم. فقط امیدوارم بتوانم تو چشمهایش نگاه کنم.» (۷۳) همین کییرِ نگرانِ حقیقت هم کمکم خود را با شرایط تطبیق میدهد و به دروغ مصلحتآمیز گفتن به جان عادت میکند.
پارادوکس حقیقت و مصلحت وقتی جان عاشق آیوا میشود و میخواهد با او ازدواج کند هم تکرار میشود. آیا باید حقیقت را به آیوا گفت؟ به تصور مادر جان که خوشی جان را همیشه اولویت میداند، نیازی به گفتن حقیقت نیست چون به احتمال زیاد این رابطه هم مثل دیگر روابطی که جان تا حالا داشته گذراست: «اما الان اگر موضوع را به آیوا اطلاع بدهیم … برای آیوا بمب خبری وحشتناکی است. آن هم وقتی دارند با هم خوش میگذرانند و از زندگی لذت میبرند.” (۱۶۹) اینجاست که کییر به شدت وحشت میکند: «نباید اجازه بدهیم قبل از اینکه موضوع را به آیوا اطلاع داده باشیم، تصمیم به ازدواج بگیرند. این خیلی بیرحمانه است.» (۱۶۹) این بار حرف کییر پیش میرود و خودش با آیوا دربارهی بیماری و مرگِ جان در آینده نزدیک حرف میزند.
آخرین صحنهی تناقض حقیقت و مصلحت، وقتی است که پس از یک سال و نیم بیمارستان رفتن و برگشتن، جان به شک میافتد که وضعیتش طبیعی نیست. کنجکاو میشود و پیگیری میکند و میفهمد در یک قدمی مرگ است و تمام مدت اطرافیانش فریبش دادهاند. با سعهی صدری که حاصل درگیری طولانیش با بیماری است، میتواند استدلال آنها را درک کند و حتی میتواند معنای هر رفتارشان را بهتر بفهمد. حالا خیلی خوب دلیل اصرار آیوا بر بچهدار شدن را درک میکند. مهمتر از آن، گام به گام و مرحله به مرحله به جایی رسیده است که قبولِ واقعیتِ نزدیکی به مرگ برایش خیلی راحتتر از یک سال و نیم پیش است.
تصاویری که مواجهه با مرگ میسازد، صحنههایی هستند از جدال مرگ و زندگی و عشق و حقیقت و دروغ. بحثهای میان شخصیتها، گاه خواننده را به یاد رمانهای داستایوسکی و دغدغههای قهرمانهایش میاندازد. و خواننده درمییابد برایان مگی چطور درگیریهای فلسفی و انسانی خود را از زبان شخصیتهای مختلف داستان بهخصوص جان، کییر و دکتر رز بیان میکند.
صحنهی تشییع و فرستادن جسد جان برای سوزاندن آخرین صحنهی رمان است اما داستان با مرگ جان تمام نمیشود. آیوا پسری دارد و کییر را که در طول مبارزهی جان با مرگ به هم نزدیک شدهاند. کییر، چهرهی دیگر جان، هنوز زنده است. جملههای پایانی رمان را از نگاه کییر با هم بخوانیم: «زندگی بدون جان چطور قرار است پیش برود؟ … شکافی که در واقعیت ایجاد شده بود، ابدی بود. فراموشنشدنی بود. نگاه از دودکش برداشت، پشت کرد به ساختمان کوره، و ب اقدمهای مصمم راه افتاد به طرف ماشین. آیوا منتظرش بود.» (۵۹۱)
*بیتی از شاهنامه فردوسی
** مواجهه با مرگ، نویسنده: برایان مگی، مترجم: مجتبی عبداللهنژاد، ناشر: فرهنگ نشر نو- تهران، چاپ دوم ۱۳۹۷، شمارگان ۱۱۰۰، ۵۹۸ صفحه، ۶۹۰۰۰ تومان
*** شمارههای داخل پرانتز همه شمارهی صفحههای کتاب هستند.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *