«شب» و «رهایی»
در چند یادداشت گذشته و تحت موضوع ترانهای که نو شد کوشیدم تا با توجه به تغییرات مهم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در سالهای آخر دههی چهل و آغاز دههی پنجاه، و همچنین تأکید بر نقش اساسی کارورزان تازهنفس، خوشفکر و نوگرای ورودکرده به عرصهی ترانه، روند پیریزی، گسترش و مورد اقبال قرار گرفتن این نوع از ترانهها را تشریح کنم. در ادامه و در مطلب پیش رو هم نگاهی گذرا خواهم انداخت به دو اثر محبوب و مهم منصور ایراننژاد، آهنگساز و نوازندهی پیانویی که در اوان جوانی وارد این عرصه شد، چند اثر مهم و متفاوت ساخت، در چند اثر نامآشنا پیانو نواخت، اما با انقلاب ۱۳۵۷ در سکوت و خانهنشینی روزگار گذراند و سرانجام در دهم اسفندماه ۱۳۹۹ در انزوا درگذشت.
متاسفانه اطلاعات بسیار کمی از زندهیاد ایراننژاد وجود دارد و ما نمیتوانیم با مراجعه به آنها به زوایای مختلف زندگی او و همچنین نوع نگاه و اندیشهاش در نوازندگی و آهنگسازی پی ببریم اما با توجه به مجموعه آثار منتشرشده از او و بهخصوص با تمرکز روی دو ترانهی «شب» و «رهایی» و مفاهیم طرحشده در آنها میتوان فهمید که او هم مانند اغلب کارورزان ترانهی نوین در آن روزگار، نگاهی انتقادی و اجتماعی به مسائل داشته و برای تولید آثارش به دنبال تشکیل کارگروههایی بوده که پتانسیل و میل طرح کردن این مسائل را در ترانه داشته باشند. در ادامه با نگاهی دقیقتر به محتوای این دو اثر که بیارتباط با هم نیستند و تاثیر مستقیمی از فضای اجتماعی آن روزگار گرفتهاند، بیشتر با دیدگاههای او و همکارانش آشنا خواهیم شد.
شب
شاعر: اردلان سرفراز؛ ملودیساز: منصور ایراننژاد؛ تنظیمکننده: محمد شمس؛ خواننده: ابی.
شب زبانی ساده و بیانی استعاری دارد و میکوشد ترسیمکنندهی فضای دوگانه یأس و تاریکیای باشد که منتظر و امیدوار به رسیدن صبح و روشنی است. اردلان سرفراز در این شعر با همان بیان روان همیشگی خود، از زبان راوی سوم شخص و دانای کلی که انگار از همهی مشکلات باخبر است به توصیف شرایط میپردازد. از خوابیدن خورشید و سلطهی شب در پشت پنجره حرف میزند، از ماهی گرفتار در تنگ بلوری که آرزوی دریا را دارد، از گلهای خشکیدهای در دشت که منتظر بارانند و از جغد شومی که مانند یک پیشگو در گورِ شب ضجه میزند و از مرگ خوبی و ماندن بدیها سخن میگوید؛ کلاژی از چند تصویرِ به ظاهر متفاوت که نمایشگر شرایطی اسفبار هستند.
خورشید تو خوابه
چشماشو بسته
شب پشت شیشه
بیدار نشسته
ماهی تنگ بلور
دریارو خواب می بینه
گل خشكیدهی دشت
ابرا رو خواب می بینه
جغد شب با شیونش
داره آواز میخونه
میگه خوبی میمیره
اما زشتی میمونه
شاعر اما در ترجیعبندِ شعر بیانِ توصیفگر و شِکِوهآلود خود را با لحنی امری و خشمآلود عوض میکند و به ابر فرمان باران میدهد و انتظارش را برای رسیدن فردا فریاد میزند. راوی انگار میکوشد که با این تغییر لحن و عصیان، مسخشدگان در این وضعیت را از انفعال موجود و گرفتار شدن در این سیاهی بیدار کرده و به حرکت وادارد.
گریه کن ای ابر پیر
لالهها مردن تو کویر
خستهام از این شبا
کی میاد فردا؟
ایراننژاد هم در تجربهای متفاوت و با تکیهی ویژه بر روی بازهی وسیع صدای ابی و تکنیک اجرایی او، همگام با محتوای شعر میکوشد منتقلکنندهی این فضای دوگانهی یأس و خشم باشد و با استفاده از ملودیای چندتکه که در جایی حزنآلود و در جایی دیگر رنگ و بوی حماسی میگیرد به معنای کلام نزدیک و نزدیکتر شود.
محمد شمس نیز به عنوان تنظیمکننده و رکن چهارم سازندهی این اثر، اولین تجربهی نوشتن موسیقی برای ارکستر سمفونیک را در تنظیم همین ترانه تجربه کرد و این کار را با همکاری ارکستر رادیو ضبط نمود که تاثیر بهسزایی در ساختن فضای کلی مورد نیاز برای این اثر داشت.
ستاره کوره
شب مثل گوره
شهر سپیده
از اینجا دوره
ماهی تنگ بلور
دریا رو خواب میبینه
گل خشكیدهی دشت
ابرا رو خواب میبینه
جغد شب با شیونش
داره آواز میخونه
میگه خوبی میمیره
اما زشتی میمونه
گریه کن ای ابر پیر
لاله ها مردن تو کویر
خسته ام از این شبها
کی میاد فردا؟
ترانهی «شب» سومین اثری بود که ابی به صورت رسمی اجرا و منتشر کرد و با آن پایش به شوی «میخک نقرهای» فریدون فرخزاد باز شد و مردم چهره و صدای متفاوتش را به عنوان یکی از آوازخوانان خوشآتیه و مسلط بر صفحه نمایش تلویزیونهای خود دیدند و شنیدند.
رهایی
شاعر: مسعود امینی؛ ملودیساز: منصور ایراننژاد؛ تنظیمکننده: محمد شمس؛ خواننده: داریوش.
«رهایی» روایتگر و بازتابدهندهی احوالات پریشان زندانیای تحت فشار و شکنجه است که آرزوی رهایی دارد؛ زندانیای که لزوما درون سلول نیست اما در شرایطی گرفتار شده که برایش فرقی با زندان ندارد. در واژهواژهی این سروده، مسعود امینی کوشیده تا با زبان راوی اول شخص و با بیانی غیرمستقیم، منِ گرفتار و تحت فشاری سنگین را تصویر کند که از زندانبان، شکنجهگر یا سازندهی این شرایط بغرنج میخواهد که او را بیشتر آزار ندهد و این خواست را در ابیات مختلف و به شکلهای گوناگون به تصویر کشیده است. راوی خود را در قفس، در عین زندگی، کبوتر کشتهای میداند که دیگر نمیتواند و نمیخواهد که پرواز کند و مورد آزار بیشتر قرار بگیرد. او در تنهایی خود کلافه و رنجور است و آرزومند رهایی.
کفتر کشته پروندن نداره، رو خاک و خونا کشوندن نداره
کفتر کشته پروندن نداره، کتاب کهنه که خوندن نداره
داره از تنهایی گریهام میگیره، توی این شهر دیگه موندن نداره
کِی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم؟
مرغ پر بسته که کشتن نداره، وقتی کشتی دیگه گفتن نداره
از یه دربَچهی تاریک و سیاه، پای پیر و خسته دیدن نداره
اگه تو باغچه فقط یه گل باشه، گل اون باغچه که چیدن نداره
هر درختی که یه روزی پیر میشه، اونو از ریشه سوزوندن نداره
کی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم؟
اما این آرزوی رهایی با پیش رفتن روایت و مستولی شدن بیشتر فضای یأس و شکست بر کار، و البته عیانتر شدن ناامیدی مطلق راوی، به خواست رهایی از طریق مرگ بدل میشود. امیدی که نهایت ناامیدی از تغییر شرایط موجود است و زندانی به دلیل فشار به آن روی آورده و به آن دل بسته است.
فصل مردن واسه من کی میرسه؟ وقت پرواز من از این قفسه
از منِ دربهدر اینجا چی میخوای؟ بگیری اگر که مقصد نفسه
بوی گلپر مثال اطلسی نیست، حرفای من مثل حرف کسی نیست
شعر من حرف قشنگِ رفتنه، حرف حق تا دنیا دنیاست گفتنه
کی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم؟
ملودی منصور ایراننژاد در این اثر بهخوبی منتقلکنندهی همین فشار و البته ناامیدیای است که بر حنجره و صدای راوی سایه انداخته است و از پیچ و خمهای شعر میگذرد و اوج میگیرد و فرود میآید. انتخاب داریوش برای اجرای این اثر و آمیختن شعر و ملودی با حزن موجود در صدای خشدار داریوش و البته تکنیک بالای او نیز تاثیر بهسزایی در ادای هرچه زیباتر و اثرگذارتر این ملودی داشته است.
تنظیمکننده «رهایی» هم مانند ترانهی «شب» محمد شمس است که با تبحری خاص و با فهم درست و نزدیک شدن به محتوای شعر و احساس ملودی، با استفاده از تکنوازی گیتار و ترکیبش با سازهای بادی فضای این یأس و ناامیدی و تأثر موجود را در اُوِرتور طولانی آغاز کار و همچنین در کلیت اثر تزریق کرده است.
پس از انتشار این اثر، در تابستان سال ۱۳۵۳، داریوش و سه شاعر ترانههای «بوی خوب گندم»، «جنگل» و «رهایی»، یعنی شهیار قنبری، ایرج جنتی عطایی و مسعود امینی به جرم سرایش و ساخت این ترانهها، دستگیر شدند و مدتی را در زندان گذرانند و در نهایت با داستانهایی متفاوت آزاد شدند.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *