راهنمای استبداد از نگاه شیخ مهدی قمی
در سال ۱۲۸۶ و در بحبوحه انقلاب مشروطه در ایران، یکی از مشروطهخواهان با تکیه بر صنعت باژگویی (Irony) و هجو هفتهنامهای منتشر کرد به نام استبداد. شیخ مهدی قمی در جدال سیاسی و اجتماعی بین مشروطهخواهان و مستبدین، هفتهنامه تحت مدیریت خود را بهطور وارونهنمایی حامی مستبدین معرفی کرد و در یادداشتهای متعددی در این هفتهنامه راه و چاه حفظ استبداد را با خوانندگانش در میان گذاشت.
طنز و هجو اجتماعی و سیاسی سابقه طولانی در ادبیات فارسی دارد. عبید زاکانی، شاعر و نویسنده قرن چهاردهم میلادی، در آثار متعددی به هجو رفتارهای اجتماعی طبقات مختلف دوران خود پرداخته و نصایح هجوآلود داده است. عبید در رساله تعریفات که در واقع واژهنامهی هزل است قاضی را آن کسی تعریف میکند که «همه او را نفرین میکنند»، شاعر را «طامع خودپسند»، شیخ را «ابلیس» و حاجی را «آنکه دروغ به کعبه خورد». زاکانی در رساله اخلاق الاشراف جهان هزلآلود اجتماعی خود را گسترش میدهد، دوگانهی مذهب منسوخ و مذهب مختار را میسازد و روزگار خود را که بزرگان به انکار آراء و سنن اکابر برخاستهاند، روزگار مذهب مختار معرفی میکند.[۱] او با این تمهید در هفت باب وضعیت حکمت، شجاعت، عفت، عدالت، سخاوت، وفا و صداقت را در عصر خود به هزل توصیف میکند. در باب عدالت در عصر خود چنین مینویسد:
آن کس که حاشا عدل ورزد و کسی را نزند و نکشد و مصادره نکند و خود را مست نسازد و بر زیردستان اظهار عربده و غضب نکند، مردم از او نترسند و رعیت فرمان ملوک نبرند، فرزندان و غلامان سخن پدران و مخدومان نشنوند، مصالح بلاد و عباد متلاشی گردد. و از بهر این معنی گفتهاند:
(صص ۱۲۶-۱۲۹)
پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند!
میفرمایند العدالة تورث الفلاکة.
شیوه طنز اجتماعیای که عبید در رسائل متعدد خود بسط داد، خاصه روش باژگویانه او در رساله اخلاق الاشراف در دفاع از ظلم و بیوفایی و دروغگویی، قرنها بعد در دوره قاجار و همزمان با تحولات تدریجی اجتماعی و سیاسی توسط برخی نویسندگان به کار گرفته شد. یکی از نمونههای برجسته چنین طنزی نامههای شیخ محمد حسن سیرجانی (قرن نوزدهم) موسوم به پیغمبر دزدان است.[۲] پیغمبر دزدان در مکاتبات و اشعار خود برای نقد حکام مستبد، اشرار و علمای حامی ظلم و تعدی رو به هجو میآورد، به قول باستانی پاریزی «حاکمی را که ظالم است مرید و پیرو خود» میداند، به عنوان پیغمبر دزدان به ستایش مظالم میپردازد و «در واقع با برهان خلف، قضیه خلاف را ثابت میکند» (همان، مقدمه بر چاپ هشتم). پیغمبر دزدان منظومه اجتماعی هجوآمیزی ساخته بود که در آن زادگاه خود را مدینهی دزدان، همسر خود را امالسارقین، دزدان را امت خود و پیروان تازه خود را جدیدالاسلام مینامید و مخاطبانش را تشر میزد که «گمانم ارشاد السارقین ما را هیچ نمیخوانند که هنوز در مسائل اولیه دین خود هیچ نمیدانند.» (همان، ص ۱۵۵)
قریب یک دهه پس از مرگ پیغمبر دزدان، شیخ مهدی قمی که البته در اواخر قرن نوزدهم قریب یک دهه در کرمان سکونت داشت و از این نظر احتمال آشناییاش با مکاتبات پیغمبر دزدان وجود دارد، به انتشار هفتهنامه استبداد در تهران اقدام کرد. این هفتهنامه بین سالھای ۱۲۸۶ تا ۱۲۸۷ هجری شمسی در حداقل ۳۴ شماره منتشر شد.[۳] از نظر زمانی، شماره اول هفتهنامه استبداد در دوران رشد و شکوفایی نسبی مطبوعات طنز سیاسی در دوران مشروطه، قریب سه ماه پس از نشریه صور اسرافیل و چهار ماه پس از هجونامه ترکی ملانصرالدین منتشر گشت (همان، ص ۱۳). با این حال روشی که در طنز سیاسی قمی در این هفتهنامه اتخاذ کرد بیش از آنکه ملهم از ستون چرند و پرند علی اکبر دهخدا باشد، یادآور روش باژگویانه عبید زاکانی و پیغمبر دزدان بود. با این تفاوت که برخلاف عبید و سیرجانی، در نوشتجات قمی هزل محدود به افشای فساد در اخلاق فردی و عمومی و روش سلوک اصناف نیست، بلکه قصدش برملا کردن استبداد، یعنی یک شکل اداره اجتماع و سیاست و توزیع ثروت است. قمی در یادداشتهای خود بهطور باژگویانهای حامی استبداد است با همه ملحقاتش که بیعدالتی و ظلم و فریب مردم جزوی از آن ملحقات هستند.[۴]
برای انجام این کار، قمی چنان مینماید که هفتهنامه استبداد محصول افکار یک انجمن سری طرفدار استبداد است و از «لسان اهل استبداد» از اعضای نوعی آن انجمن، مکتوبات و نظرات، و جلساتشان سخن میگوید. با اتخاذ این ساختار هوشمندانه، قمی طنز سیاسی اجتماعی را در اثر خود پیچیدهتر و چندلایهتر کرده است.[۵] مکالمات انجمن خیالی مخفی استبداد یکی از ستونهای ثابت و در واقع یادداشت آغازین هر شماره از هفتهنامه استبداد است. قمی در یادداشتهایی از علاماتی که مستبدین میتوانند با آنها همدیگر را در جمع و در خیابان بشناسند سخن میراند[۶] و روش پیدا کردن منافقین در بین انجمن مخفی استبداد را افشا میکند. فوت برخی چهرهها را به انجمن استبداد تسلیت میگوید، دریافت خبر توقیف روزنامهها (از جمله حبل المتین)، و بههمخوردن مجلس را اسباب خرسندی میداند و حمایت برخی دیگر (مثل شیخ فضلالله) را از رسم استبداد چون روحی تازه در کالبد مستبدین تبریک میگوید (همان، ص ۹۳). حتی محض رعایت حال مستبدین تخفیفهایی برای قیمت مجله در تهران قائل میشود.
در سرمقاله شماره اول هفتهنامهی طنز سیاسی استبداد او چنین مینویسد:
«ای مستبدین گول نخورید و از خیالات عالیه خویش دست برندارید و از استبداد منحرف و منصرف نشوید. هوشیار باشید که مشروطهطلبان میخواهند ما را از نان خوردن بیندازند و نام نامی ما را از صفحه روزگار براندازند. مگر نه ما بر همه آنها سروری داشتیم؟ حالا چه شده که اینها میخواهند با ما لاف برابری بزنند، بلکه بالاتر بروند؟! مگر نه ما بودیم که ده خانه آنها را به دیگی محتاج مینمودیم و هزار نفر را به یک ریسمان میبستیم و گاهی شقه میکردیم و به گچ میگرفتیم و به دهان توپ میگذاشتیم و صدا از احدی بیرون نمیآمد؟ حالا این همه میخواهند [به خاطر] بعضی اشتباهات ما را ذلیل و گوشهنشین نمایند و حدی بر ما قرار دهند. […] بیایید و یک دفعه به اتفاق فریاد برکشید که ما مجلس نمیخواهیم، قانون به کار نداریم، ما مسلمانیم و مشروطه بدعت در دین است. ما هزار سال است در راه استبداد زحمت کشیدهایم و از هیچ گونه بذل مساعی مضایقه ننمودهایم تا نام خود را بلند کرده و صاحب همه چیز شدهایم.
(همان، ص ۶۸)
قمی در ادامه درباره مناسب بودن شرایط برای دفاع از استبداد و لزوم استفاده سریع از این امکانات چنین میافزاید:
امروز بحمدالله همه نوع اسباب دفاع از برای ما جمع است، زیرا که حجتالاسلام داریم، علمای اعلام داریم، طلاب ذوی العز و الاحترام داریم، سادات گرام داریم، حضرت والا داریم، از ایل جلیل قاجار داریم، پول که حلال همه مشکلات است داریم. فقط یک چیز نداریم و از ازل هم نداشتیم و آن غیرت است؛ اگر بود یک دفعه بدون ترس از خدا و خلق خدا بر بساط مشروطه میتاختیم و کار مجلس و عدالت همه را میساختیم. […] چرا آسوده نشستهاید؟ نزدیک است عدالت بر مملکت غلبه نماید.
(همان، ص ۶۹)
در یادداشتی دیگر به پیروان استبداد روحیه میبخشد:
و چنین تصور نفرمایید که کار از پیش ما نخواهد رفت. اگر اتفاق کنیم، خوب کارمان و مقصودمان صورت خواهد گرفت. زیرا که این ملت هنوز آنطور نشدهاند که به کلی مشروطهطلب شده باشند.
(همان، ص ۸۰)
قمی در شمارههای متعدد این هفتهنامه به اصناف فواید رسم استبداد را یادآوری میکند، اربابان قلم و «درازنویسان» را میترساند که چطور مشروطه مواجب آنها را کم خواهد کرد، به حکام میتازد که مبادا قلندری و رسم نوظهور مشروطهطلبی پیشه کنند، و به آنها روشهای سرکوب را یادآوری میکند:
از هیاهوی مشروطهطلبان از میدان بیرون نروید. بزنید. بکشید. بچاپید. و نسل مشروطهطلبان را از هر جا که حکومت دارید براندازید. و هرکس اسم عدالت بر زبان میبرد او را به تهمت بابیگری یا تهمتهای دیگر که خودتان در این فن استادید گرفتار کنید و از شهر تبعید نمایید و نگذارید در قلمرو شما این حرفها […] مجری گردد. والا مداخل، رشوه، تقدیم، جریمه، تعارف و غیره همه اینها موقوف خواهد شد. […] هرجا حکومت دارید البته ملای مستبد دارید، اعیان و خوانین مستبد دارید، با آنها بسازید و بر مشروطهطلبان بتازید.
(همان، ص ۷۰)
قمی در یادداشتهای خود به ماموران سابق استبداد که این روزها مشروطهخواه شدهاند میتازد:
مگر ما با شما چه خلافی کردهایم که یکدفعه از ما رمیدهاید؟ […] مگر ما با شما چه کردهایم و چه بدی از ما دیدهاید؟ اگر یک وقتی بنا به مصلحتی یک نفر از شماها را بیجهت به قتل رساندهایم در مقابل هزار نفر دزد و قاتل را بخشیده و خلعت دادهایم.
(همان، ص ۷۰)
اگر یک نفر از شماها را چاپیدهایم هزار نفر را بدون لیاقت و استحقاق نان دادهایم. اگر یک نفر را جریمه کردهایم در مقابل به یک صد نفر از علما و طلاب و شعرا تکلف نمودهایم. اگر از یکی به غیر حق اخذ کردهایم به چند نفر غیرمستحق بذل نمودهایم. اگر بردهایم تنها نخوردهایم شما هم مال ما را خوردهاید و بردهاید. فقط فشار ما و شما بر چند زارع بود و بس.
در جای دیگر خطاب به ملت مینویسد:
ای ملت ایران! والله بالله ما مستبدین نانبده هستیم. چنانچه دیده و میدانید که هر یک از ما هر جا به حکومت میرفتیم به اقتضای محل حکومت یک دسته از بیکاران گرسنه طهران را با خود میبردیم و اجازه چپاول به آنها میدادیم.
(همان، ص ۷۸)
گاه تلگرافهایی از شهرستان را منتشر کرده و با ذکر آتش زدن اموال رعیتها تیتر میزند: «چشم مستبدین روشن!» و گاه با ذکر تلگرافی از شهرستانی به اعتراض به حاکم برمیخیزد که چرا گذاشته اطلاعرسانی انجام شود و لعنت به ورود تلگراف به کشور میفرستد:
تلگراف غلامعلی، یک غسال بمی، به وکیل کرمان در مجلس وقت، بحرالعلوم، برای شکایت از حاکم بم. تاریخ دوازده مرداد هزار و دویست و هشتاد و شش:
حضور اعضای مجلس مقدس! کسب فدوی غسالی. حاجی میرزا محمود خان حاکم بم صد تومان مرا جرم کرده. تمام هستی فدوی را برده. الان محتاج به گداییم. محضالله حکم فرمایید پول مرا پس بدهد. یک ماه در تلگرافخانه متحصن هستم. به حکومت کرمان هم عرض کردم جواب نداده. غلامعلی.
شرح هفتهنامه استبداد بر این تلگراف:
تعجب است که نائب الحکومه بم چرا گذاشته مردکه غسال بمی از چهل منزل مسافت حکایت مجلس شورای ملی را مطلع شود تا به اینجا تلگراف کند. این قسم مستبدین پیدا میشوند که استبداد را ضایع میکنند. سزای این عدم کفایت آن است که حالا پول مردکه مردهشور را پس بدهد و دیگر از این غلطکاریها نکند. مردهشور این مستبدین را بشورد که ننگ استبداد هستند. آخر از این کثافتکاریها کردند که بساط استبداد برچیده شد. انسان هم پول مردهشور را میخورد؟ مردهشور سلیقهات را ببرد. کاش مرده بودی و این ننگ را برای خود در این دوره نمیگذاشتی. تا به حال که پنجاه سال را به خاطر دارم هرگز نشنیده بودم که کسی مردهشور را جریمه کند. تف به این استبداد! نزدیک است نام استبداد را از مجله خود بردارم. کاز همرهان سست عناصر دلم گرفت. کاش سیم بلوچستان کشیده نمیشد تا این تلگراف مخابره به طهران نشود.
(همان، صص ۱۴۶ـ۱۴۷)
هرچند لذت طنز گیرا و چندلایه هفتهنامه استبداد باعث میشود این هفتهنامه امروز هم برای خوانندگان تازگی و طراوت داشته باشد، اهمیت این هفتهنامه محدود به جنبه طنز آن نیست. در لابهلای این هفتهنامه به اطلاعات تاریخی کمیابی میتوان دست یافت. شیخ مهدی قمی به واسطه روابط شخصی و شغلیای که با یزد، کرمان، تهران و همچنین قم، کاشان، اصفهان و شیراز داشته است از رویدادهای این شهرها و ایالات در مجله خود مکرر اطلاعاتی به دست داده که گاه مانند اشارات او به انجمن کرمان در منابع دیگر نمیتوان یافت و اهمیت این مجله را خاصه برای آنان که به فهم معنای مشروطه در حوزههای مختلف جغرافیایی و فکری آن در ایران علاقهمندند دوچندان میسازد.[۷]
پانوشتها:
[۱] خواجه نظامالدین عبید زاکانی، اخلاق الاشراف، تصحیح و توضیح دکتر علی اصغر حلبی، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۴.
[۲] باستانی پاریزی، پیغمبر دزدان، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۴.
[۳] تصویر کلیه صفحات این ۳۴ شماره به کوشش علی قیصری، همراه معرفی و مقدمهای از ایشان در زمینه طنز در نشریات عصر مشروطه توسط نشر تاریخ ایران در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است: مجله استبداد، به کوشش علی قیصری، تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۹۷.
[۴] البته شایان ذکر است که قمی در تبدیل استبداد به موضوع محوری نقد هجوآلود خود تنها نبود. تجدد نمایشی نیز در طلیعه جنبش مشروطه با روایتهای افشاگر استثمار و استبداد آغاز شد. برای مثال سوسمارالدوله (بخشی از رساله موسوم به سه مکتوب) از میرزا آقاخان کرمانی که از اولین نمایشنامههای فارسی است بر محوریت موضوع استبداد بسط مییابد. در این نمایشنامه، سوسمارالدوله (حاکم جدید یک ایالت در دوره ناصری) از کلانتر باتجربه میخواهد به او رموز و فنون آشکار و پنهان استثمار مردم را یاد بدهد و پایان هر روش استثمار، آغاز پرسشگری سوسمارالدوله از روش بعدی است که میتواند به کار گیرد.
[۵] مقایسهای بین این مجله و برخی نوشتجات باقیمانده از انجمنهای مخفی مشروطهخواه، مانند دفترهای مرتبط با مجمع آدمیت و یا مجلهی قانون که ناظر به این مجمع پیش از مشروطه بوده است، نشاندهندهی رابطهی بینامتنی هنرمندانهای است که قمی با این متون طرح ریخته است. با این تفاوت که روش قمی در این مجله نه دفاع مستقیم از مشروطه، بلکه هجو استبداد است.
[۶] در خیابان «دکان که میسازیم قدری از کوچه و خیابان را داخل می کنیم» و در مجلس «از روزنامه و روزنامهنویسان بد میگوییم».
[۷] برای یک نمونه از مطالعه تفاوتها در حوزههای فکری و جغرافیایی نسبت به جنبش مشروطه مراجعه کنید به: رسول جعفریان، درک شهری از مشروطه (مقایسه حوزه مشروطهخواهی اصفهان و تبریز)، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ سوم، ۱۳۹۵.
بسیار خواندنی