رؤیای ژاپُنیزه کردن ایران
شاید بسیاری شگفتزده شوند اگر بشنوند ژاپن نقشی بنیادی در «جهانی شدن» فرهنگ جامعه ایران معاصر بازی کرده است. جای گلایه نیست چرا که با نظر به منابع تاریخی از دوران انقلاب مشروطه تا به امروز، تحلیلگران پدیده «تجدد» در ایران را عموما با نگاه به غرب و بعضا روسیه بررسی کردهاند. با وجود این، «گرایش ژاپنی» یکی از گرایشهای مهم به مدرنیته (تکنولوژی) و مدرنیسم (فرهنگ) در ایران معاصر است که مورخان و تاریخنگاران اندیشه عموما آن را نادیده گرفتهاند. در پژوهش پیش رو قصد دارم این پدیده را بررسی کنم، باشد که بابی تازه در موضوع تجدد و جهانی شدن جامعه ایران بگشاید و مردم و پژوهشگران را به کند و کاو بیشتر در این زمینه تشویق کند.
انقلاب اسلامگرایانهی سال ۱۳۵۷ در ایران، با تنزهطلبی بیمارگونهی خود به قطع رابطه ایران با عموم ممالک جهان، به ویژه کشورهای غربی که زعمای انقلاب آنها را نمود «بی بند و باری» و «افساد فیالارض» قلمداد میکردند، انجامید. در تمام دوران دههی اولِ انقلاب اوضاع در ایران بر همین منوال گذشت که در شعار مشهور «نه شرقی، نه غربی» جمهوری اسلامی مشهود است. با این همه، پس از درگذشت روحالله خمینی و فروکش کردن «شور انقلابی» قشری از انقلابیون به دلیل مواجهه با واقعیتهای سیاست و زندگی، ورق تا حدودی برگشت. اکبر هاشمی رفسنجانی که در دوران حیات خمینی نقش دست راست او را بازی میکرد، پس از مرگ وی توانست با نفوذی که در بدنه حکومت و سپاه پاسداران به هم زده بود، خودش را رئیس جمهور مقتدر و علی خامنهای را رهبر صوری کند.
رفسنجانی در اوایل انقلاب از انزواطلبان تندرو بود و «اسلامگرایان معتدل» همچون مهدی بازرگان و ابوالحسن بنیصدر را به خاطر روابط نزدیکی که با غرب داشتند کوبیده و از میدان به در کرده بود. اما در طول دوران جنگ ایران و عراق از کمکهای پیدا و پنهان عموم بازیگران بینالمللی به رژیم صدام حسین و در تنگنا قرار دادن رژیم ایران که مدام در پی «صدور انقلاب» بود به تجربه دریافت که شعارهای انزواطلبانه و مخاصمه با تمام جهان فقط وضعیت حکومت نوپا را متزلزلتر میکند. بر این اساس، رفسنجانی به این نتیجه رسید که با حفظ اسلامگرایی به عنوان محور هویتیِ سیاسی و فرهنگی ایران، کشور را به مسیر توسعه تکنولوژیک و اقتصادی به سبک غرب بیندازد.
طبق یک قاعده کلی، درگیری عموم اسلامگرایان با «فرهنگ غرب» است وگرنه با آغوش باز پذیرای «فناوری غرب» هستند. موضع رفسنجانی در آن زمان هنوز با رویکرد کلی غرب که دموکراسی و حقوق بشر را اجزاء جداییناپذیر توسعه میدانست جور درنمیآمد. غرب حتی پس از خاتمه جنگ ایران و عراق حاضر نشد زیر بار برود و با رژیمی که از بزرگترین ناقضان حقوق بشر و حامیان تروریسم حکومتی در سراسر جهان بود و مخالفان خود را در ایران و خارج از کشور فجیعانه به قتل میرساند وارد بده و بستان علنی شود. از این رو رفسنجانی به تکاپو افتاد جایگزین مناسبی برای غرب پیدا کند تا در عین کمک به ایران برای توسعه اقتصادی، اقتدارگرایی حکومت و ناسازگاری آن با لیبرالیسم را به چالش نکشد.
از قضا رفسنجانی در سالهای اول انقلاب به ژاپن سفر کرده بود و بر اساس خاطراتش از آن زمان و گفتههای بعدیاش، ظاهرا در آن سفر به او خیلی خوش گذشته بود و چیزهای زیادی یاد گرفته بود. به نظر رفسنجانی، ژاپن گرچه از لحاظ اقتصادی و تکنولوژیک پیشرفته بود، اما «معایب» فرهنگ غرب را نداشت و بنابراین الگوی خوبی برای توسعه ایران اسلامگرایان بود. بدین ترتیب، رفسنجانی از همان ابتدای صدارتش عزمش را جزم کرد تا ایران را به «ژاپن اسلامی» تبدیل کند.
علاقه رفسنجانی به ژاپن خیلی پیشتر از مرد اول قدرت شدن در ایران روشن بود. او در خاطرات خود (پنجشنبه ۱۱ فروردین سال ۱۳۶۲) از تماشای فیلمی ژاپنی به نیکی یاد میکند و با تحسین آن میگوید:
فیلم «روزهای خوش» ژاپنی را تماشا کردم. خیلی جالب است. ترویج خوبی برای کار، نظم، وطندوستی و وظیفهشناسی است.
جمعه ۹ اردیبهشت همان سال هم در خطبه دوم نماز جمعه تهران از آن فیلم تعریف میکند. با چنین ذهنیتی است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی که از قضا مدیرش در آن زمان برادر رفسنجانی، محمد هاشمی، بود به تدریج شروع به واردات و نمایش محصولات فیلم و انیمیشن ژاپنی کرد، که اوج آن پخش سریال جریانساز سالهای دور از خانه، معروف به اوشین در اواسط دهه شصت بود.
اوشین زنی سختیکشیده و خودساخته است که با صداقت و سختکوشی تحت شرایط طاقتفرسای جنگ جهانی دوم در زندگی پیشرفت کرده و از کلفتی و کارگری به صاحبکاری و سرمایهداری رسیده است. در روزگاری که انقلاب و ریاضتهای پیامدِ آن کیفیت زندگی عموم مردم ایران را به شدت کاهش داده و جنگ حیات کلی آنها را به خطر انداخته بود، این پیرزن ژاپنی به آینهای تبدیل شد که بسیاری از ایرانیان خود را در وی میدیدند و با او همذاتپنداری میکردند. بدین ترتیب اوشین به یکی از بزرگترین پدیدههای فرهنگی تاریخ معاصر ایران مبدل شد.
اما در آن سوی دنیا، سریال اوشین در حقیقت نمودی از وضعیت ژاپن در دوران «حباب اقتصادی» دهه هشتاد میلادی بود. در آن زمان ژاپن پس از تحمل چندین دهه مرارت و سختکوشی پس از فاجعه جنگ جهانی دوم، وارد مرحله توسعه اقتصادی شده و در آستانه جهانی شدن قرار گرفته بود. علاوه بر غولهای صنعتی اسم و رسمدار، هزاران شرکت تولیدی و ساخت و ساز متوسط و کوچک بودند که نیاز شدید به کارگر یدی داشتند. از این رو، ژاپن مجبور شد برای اولین بار در تاریخ مدرن خود، درها را به روی مهاجران کاری فصلی باز کند.
از قضا ایرانیها از متقاضیان درجه یک مهاجرت کاری به ژاپن بودند. بعد از پایان جنگ ایران و عراق و فروپاشی اقتصاد ایران، جوانان ایرانی که فرصت شغلی و زندگی اجتماعی امیدوارکنندهای پیش روی خود نمیدیدند، با شنیدن اخبار مهاجرپذیری ژاپن به قصد کار، چشم امید به سرزمین آفتاب دوختند. توافق دوجانبهی عدم نیاز به روادید که در دهه ۱۹۷۰ در اوج اتکای ژاپن به نفت خاورمیانه با دولت وقت ایران صورت گرفته بود، و اجازه حضور سهماهه اتباع دو کشور در کشور دیگر بدون ویزا را میداد، امتیازی نادر برای جوانان ایرانی ایجاد کرد تا حداقل خودشان را به خاک ژاپن برسانند و بعد در آنجا فکری برای آینده خود بکنند.
دولت رفسنجانی برای تشویق مهاجرت ایرانیان و کلا بهبود روابط با ژاپن در چندین جبهه دست به کار شد. از جمله بلیت شرکت هواپیمایی ملی ایران («هما» یا ایرانایر) به ژاپن را ارزان کرد و تعداد پروازهای آن به مقصد این کشور را افزایش چشمگیری داد. متقاضی چنان زیاد شده بود که هما برای فروش بلیت در استادیوم آزادی قرعهکشی میکرد. این قرعهکشی یک بار هم در سال ۶۹ در هتل شرایتون تهران و یک بار دیگر در سال ۷۰ در ورزشگاه امجدیه برگزار شد که هر مرتبه هزاران متقاضی در مراسم حاضر شدند تا بلیت خوشبختی را ببرند. در این سالها ایرانایر هفتهای دو بار به توکیو پرواز داشت و هر هفته حدود ۵۰۰ ایرانی را به ژاپن میبرد. در اوج مهاجرت ایرانیان به ژاپن در اوایل دهه هفتاد، بیش از سی هزار ایرانی در شهرهای مختلف ژاپن مشغول به کار بودند.
از سوی دیگر، دولت رفسنجانی به آمادهسازی فرهنگی ژاپن برای تعامل با حکومت ایران و پذیرش مهاجران کاری ایرانی مشغول شد که سینما مهمترین ابزار آن بود. در این دوره بود که آثار فیلمسازانی همچون عباس کیارستمی، محمدعلی طالبی، ابوالفضل جلیلی، و مجید مجیدی با درونمایههای عرفان و فلسفه و سادهزیستی و بغرنجهای اجتماعی (خارج از چارچوب سیاست) تحت عنوان «سینمای هنری» با لابیگری دولت رفسنجانی در جشنوارههای سینمایی ژاپن و گل سرسبدشان جشنواره بینالمللی فیلم توکیو به نمایش درآمدند. کیارستمی اولین بار با نمایش آثارش در ژاپن در سطح بینالمللی مطرح شد و پس از آن با حمایت حکومت همین مسیر را در اروپا ادامه داد.
هدف اصلی دولت رفسنجانی از ترویج این قبیل آثار انتزاعی که همگی رویکردی خنثی نسبت به مسائل سیاسی و حقوق بشری داخل ایران داشتند این بود که با تکیه بر لطافت و انسانیت موجود در آنها تصویری مثبت از حکومتی که تحت آن ساخته شده بودند به دنیای خارج ارائه کند و از فشارهای بینالمللی روی رژیم بکاهد. مجید مجیدی، فیلمساز حکومتی که بعدها برخی پروژههای تبلیغاتی عظیم جمهوری اسلامی همچون محمد رسولالله را هدایت کرد، سالها بعد در این باره به خبرگزاری سپاه فارس نیوز گفت:
در فستیوالی در ژاپن دیدم که مردم بیشتر نام ایران را با جملاتی مانند این که «حامی تروریست است» میشناختند. آنها میگفتند با دیدن فیلمها دریافتیم کشوری که چنین آثاری دارد، نمیتواند تروریست باشد.
در بخش دوم این پژوهش خواهیم دید که چگونه برداشتِ اشتباهِ حاکمان وقت ایران از چند و چون فرهنگ معاصر پسامدرن ژاپن و تبعات احتمالی همهگیری آن درهای جهانی شدن را به روی جامعه ایران باز کرد.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *