حکایت کربن، حکایت آوارگی ماست
اگر فقط کمی به موضوعات محیط زیستی توجه کرده باشیم، اسم این گاز را از چپ و راست شنیدهایم. دیاکسید کربن در بین عوامل گرمایش زمین در ردیف اول متهمین ایستاده است و دولتها، نهادها و فعالین محیط زیستی یا به دنبال کم کردن میزانش هستند یا به دنبال کسب درآمد به بهانهی آفست کردنش. اما مگر میزان کربن بیشتر شده که ما به دنبال کم کردنش هستیم؟ جواب این سؤال منفی است. تعداد اتمهای کربن از اول هستی تا به الان روی کره زمین ثابت بوده است و هیچ وقت نه بیشتر شده و نه کمتر؛ فقط بین خاک، اقیانوس، جانداران و اتمسفر در رفت و برگشت بوده است. این حرکت و جابهجایی تا همین اواخر با انتخاب و خواست خود کربن اتفاق میافتاده ولی الان کربن به اجبار آواره شده است. پیش از شرح حکایت آوارگی کربن، بگذارید کمی به عقب برگردیم: به آغاز زندگی خاکی در حدود ۵۰۰ میلیون سال قبل که داستان کربن داستانی شاد و عاشقانه بود.
از ابتدای به وجود آمدن زندگی بر روی کره زمین، خاک همیشه مؤثر بر عناصر دیگر و تاثیرپذیر از آنها بوده است. گیاهان با تنفس اتمهای کربن و مولکولهای آب، آنها را تبدیل به کربوهیدرات میکنند تا خودشان و خاک را تغذیه کنند. سپس اکسیژن را با بازدم خود بیرون میدهند تا ما و دیگر موجودات زنده بتوانیم نفس بکشیم. این رابطهی عاشقانه میان زمین و کربن، جانمایهی هستی ماست. برای میلیونها سال این رابطه عاشقانه ادامه داشت و زندگی در یک هماهنگی بینظیر به سر میبرد. ولی از یک جایی به بعد، در همین اواخر، انسان کم کم این رابطه عاشقانه را فراموش کرد و شروع کرد به مکیدن کربن از درون زمین. انسان که رابطه متقابل میان خود و دیگر عناصر هستی را فراموش کرده بود، آنقدر منابع طبیعی را استخراج کرد، سوختهای فسیلی را سوزاند، جنگلزدایی کرد، خاکورزی کرد، و از آفتکشهای سمی و شیمیایی استفاده کرد که زیستکرهی (biosphere) ناکارآمدی برای کربن باقی گذاشت. کربن دیگر نتوانست راه خانه را پیدا کند و در اتمسفر حبس شد.
اگر به کربن مفهومی انسانگونه بدهیم، میتوانیم مهاجرت و جابهجایی طبیعی آن را −تا پیش از دخالت نابخردانه و ناخوشایند انسان− به زندگی همیشه در حرکت اجداد کوچنشین خود تشبیه کنیم. جابهجایی کربن بدون هیچگونه مرزبندی اتفاق میافتاده، باززایندگی به دنبال داشته و میان تمام موجودات زنده توازن برقرار میکرده است. به کربن، اگر اجازهی انتخاب داده شود، ترجیح میدهد پیش از آنکه به اتمسفر سر بزند، بیشتر زمان خودش را درون گیاخاک (humus) سپری کند که حکم خانه را برایش دارد. برای ما انسانها خانه جایی است که در آن آرامش داریم، شکوفا میشویم، و با دیگر موجودات اطرافمان در یک همزیستی زیبا به سر میبریم. هر از چند گاهی ممکن است دلمان بخواهد سفر کنیم تا با خود داستانهای نو و مزهها و رنگهای نو و خاطرات نو به خانه برگردانیم ولی همیشه دوست داریم به خانه برگردیم همانطور که کربن دوست دارد به اتمسفر سر بزند و دوباره به گیاخاک برگردد.
اما میدانید نکته جالب داستان ما کجاست؟ اینکه ما یک بار دیگر رابطهی درهمتنیدهی خود را با دیگر عناصر هستی فراموش کردهایم. آوارگی و تبعید کربن، آوارگی و تبعید خود ماست. طمع و زیادهخواهی ما لحافی از جنس گازهای گلخانهای بر روی اتمسفرمان کشیده که زمین را بیش از حد گرم کرده است و اقلیممان را غیر قابل زیست. امروز ۲۵ میلیون از ما انسانها پناهندهی اقلیمی هستیم چرا که خانههایمان به خاطر بحران اقلیمی و خشکسالی و سیلاب، دیگر جای زندگی کردن نیست و بیش از ۷۰ میلیون هم به خاطر جنگها و ناآرامیهایی که مستقیم و غیر مستقیم از تغییرات اقلیمی سرچشمه میگیرند، بیخانمان شدهایم.
این حقیقت تلخ که انسانها هر روز بیش از پیش مجبور به ترک خانه و جغرافیایشان میشوند، درک و برداشت ما را از مفهوم خاک و منظر جغرافیایی نیز تغییر میدهد. بنا به تعریف دورسِتا تیلور، «منظر پدیدهای برساختهی جامعه است که در خلق مفهوم ملت و هویت ملی و اجتماعی بسیار تأثیر دارد.»[۱] برای خیلی از ما ایرانیان دماوند، دریاچه ارومیه، هیرکانی و هرمز معنایی فرای منظر دارند و تنها برای تماشا شدن نیستند بلکه آنها را بخشی از هویت خودمان میدانیم که گاهی موجب میشود باد به غبغب انداخته و پیشینهی تاریخی و فرهنگیمان را به رخ دنیا بکشیم.
اما آیا این نمادسازی از جغرافیا و گونههای بومی به شکلی که احساسات ملیگرایانه را برمیانگیزد، در عمل هم ما را به پاسداری از خاک وا میدارد؟ داستان آوارگی کربن و ما انسانها پیامهای زیادی دارد. شاید مهمترین پیام این باشد که نیازمند ایجاد تغییری در درک و تعریفمان از مفهوم خاک وطن هستیم. تعریف نمادین و اسطورهای از خاک آنطور که تنها باعث بیرون زدن رگ غیرت ملیمان شود، نتیجهای جز دیگریانگاری و جنگ ندارد. ما برای حفظ هیرکانی و زاگرس باید به معنایی از خاک برگردیم که با رسیدن به مرز کشورها و حکومتها تمام نمیشود و دامنه آن کل سیاره خاکی را در برمیگیرد.
امروز مفهوم جهانی شدن برای بسیاری از ما دلواپسان محیط زیست، هممعنی و محدود به سرمایهداری نئولیبرال جهانی است. اولویت داشتن سود بر حفاظت از محیط زیست و استخراج منابع طبیعی توسط شرکتهای چند ملیتی، به حق این تصور را در ما ایجاد کرده است که جهانی شدن میتواند مساوی با تخریب محیط زیست قلمداد شود. اما بسیاری از اهالی فن مانند گرت اسپارگارن و آرتور مول این تفسیر را ناقص خواندهاند. آنها میگویند که «جهانی شدن معنای بسیار گستردهتری دارد و به مجموعهای از روندهای اجتماعی اطلاق میشود که ارتباطی چند-بعدی در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و مدنی ایجاد میکند.» در این برداشت از مفهوم جهانی شدن، میزان تبادل اطلاعات محیط زیستی بین نهادهای مردمی در سراسر دنیا بالاتر میرود و فرهنگهای مختلف میتوانند به تبادل ارزشها و اصول محیط زیستی بپردازند. مهمتر از همه این موارد، داشتن نگاهی فرامرزی به خاک میتواند همه ما را برای برگرداندن کربن به خانهاش بسیج کند.
برای اینکه زمین خانه همه ما باشد، کربن هم باید به خانهاش برگردد و در خانهاش احساس امنیت داشته باشد. کربن وقتی در خانه خود باشد، خشکسالی و سیلاب دیگر معنی نخواهد داشت و غذا و آب آشامیدنی سالم در دسترس همه انسانها قرار خواهد گرفت. اگر دست از تجاوز به زمین برداریم، به انرژیهای برگشتپذیر روی بیاوریم، کشاورزی باززاینده و اگرواکولوژی (agroecology) را به کار گیریم، میتوانیم کربن را به خانهاش در خاک برگردانیم.
منابع:
Mol, A P. J. Globalization and Environmental Reform: The Ecological Modernization of the Global Economy. Cambridge, Mass: MIT Press, 2003.
Spaargaren, Gert, A P. J. Mol, and Frederick H. Buttel. Environment and Global Modernity. London: Sage, 2000.
Taylor, Dorceta E. The Environment and the People in American Cities, 1600-1900s: Disorder, Inequality, and Social Change. Durham, N.C: Duke University Press, 2010.
Tickell, Joshua, and Woody Harrelson. Kiss the Ground. , 2020.
پانوشتها:
[1] Taylor, Dorceta E. The Environment and the People in American Cities, 1600-1900s: Disorder, Inequality, and Social Change. Durham, N.C: Duke University Press, 2010.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *