حمایت از کودکان زندانیان یا کشتهشدگان اعتراضات
کودکان افرادی که زندانی یا کشته شدهاند چه تجربهای را پشت سر میگذارند؟ از اواخر دههی ۵۰ تا امروز پدران و مادران بسیاری اعدام شدهاند، به صورت فراقضایی به قتل رسیدهاند یا مدتی را در زندان سپری کردهاند؛ از تجربهی فرزندان آنها چه میدانیم؟ تجربهی کودکان زندانیان و افراد اعدامشده در دیگر کشورها به ما چه میآموزد؟ چرا شنیدن و دانستن این تجربهها برای درک و فهم تجربهی کودکان زندانیان یا افراد کشتهشده در اعتراضات آبان ۱۳۹۸ اهمیت دارد؟
روایت تجربهی افرادی که در کودکی والدینشان زندانی شده یا آنها را در ترامای قتل حکومتی یا اعدام از دست دادهاند، از یک طرف میتواند به همدلی اجتماعی با بخشی از جامعه منجر شود و از طرف دیگر میتواند ما و خانواده و سرپرستان کودکانی را که امروز این تجربه را از سر میگذارنند با آسیبهای احتمالی و راههای سالم عبور از این تراما آشنا کند.
در این یادداشت بر اساس تجربهی کودکان زندانیان و افراد اعدامشده در ایران و سایر کشورها، چند راهکار ساده اما مهم برای استفادهی خانوادهی افرادی که در جریان اعتراضات آبان ۹۸ کشته یا دستگیر شدهاند ارائه میکنیم و در انتها نیز اشارهی کوتاهی به مسئولیت اجتماعی سایر شهروندان خواهیم کرد.
دروغ نگوییم
کودکان هم مانند بزرگسالان از حق دانستن حقیقت برخوردارند. در بسیاری از موارد خانوادهها و سرپرستان برای محافظت از کودکان به خصوص خردسالان در برابر آسیبهای روانی حقیقت را از کودک پنهان میکنند اما در عمل این کار آسیبهای بیشتری میتواند به همراه داشته باشد. واقعیت تنها با گفتار در اختیار کودک قرار نمیگیرد. گاهی ما توانایی کودکان در درک رفتار ما و اضطراب و ناامنی حاکم بر محیط اطراف را دستکم میگیریم. از طرف دیگر بر توانایی خودمان برای کنترل تمام عواملی که میتواند همه یا بخشی از واقعیت را به کودک یادآوری کنند بیش از حد مطمئنیم. هنوز چهلم قربانیان اعتراضات آبان ۹۸ فرا نرسیده بود که فرزند یکی از آنها به فیلم کشتهشدن مادرش دسترسی پیدا کرد. چنین اتفاقاتی به خصوص با غافل شدن طبیعی خانوادهها از کودکان به دلیل فشارهای روانی ناشی از مرگ تراژیک عزیزانشان چندان دور از انتظار نیست. آسیبهای روانی کشف حقیقت از مسیری غیر از بیان مستقیم نزدیکان میتواند به اعتماد کودک به محیط اطراف و تثبیت ناامنی روانی در وجود او منجر شود. البته در گفتن حقیقت به کودک ملاحظات سن و میزان درک او از واقعیات اهمیت پیدا میکند. به خصوص برای کودکان خردسال و دبستانی بیان اتفاق با جزئیات نه تنها لزومی ندارد که میتواند آسیبهای دیگری برای کودک به همراه داشته باشد. با اینحال باید منتظر سؤالات پیاپی آنها بود. حوصله در پاسخ دادن به سؤالات تکراری کودک به او در مواجههی سالم با تراما کمک خواهد کرد.
کشف و درک احساسات کودک
شنیدن حرفهای کودک نه تنها یکی از حقوق اساسی او طبق پیماننامهی حقوق کودک است که یکی از اولین قدمها برای حمایت از او در گذار سالم از ترامایی است که تجربه کرده است. پیششرط اصلی گفتوگو با کودک گوشدادنِ بدون قضاوت به او است. معنای مهم این حرف آن است که بزرگسالان و سرپرستان کودک باید آمادگی شنیدن احساسات کودک را −هرچقدر هم که ناخوشایند باشد− داشته باشند. کودک ممکن است احساسات مختلفی را تجربه کند. عصبانیت از پدر یا مادری که دستگیر یا کشته شده، یکی از احساسات گزارششده در بیشتر این کودکان است. فارغ از دلیل چنین حسی، اطرافیان بزرگسال باید با پذیرش آن به کودک در بیان حس خود و درک عصبانیتشان بدون احساس نگرانی و شرم کمک کنند. اگر بتوانیم این مرحله را به خوبی طی کنیم، بخش بزرگی از راه عبور از اثرات آسیبزای تجربهی ترامای جدایی از پدر یا مادر را همراه با کودک طی کردهایم.
بعد از این مرحله برخی از کودکان نیاز دارند تا احساس متفاوتی را جایگزین حس پیشین خود کنند یا با رفتاری غیرآسیبزننده با حسهای خود مواجه شوند. هنگامی که مرگ یا نبودن پدر یا مادر به عوامل انسانی مرتبط است، لازم است مراقب باشیم تا حسهای غیرسازندهی کودک را با حس خشم و نفرت نسبت به افراد دیگر از جمله نظام حاکم که آن را مسئول نبودن والدین میدانیم، جایگزین نکنیم و از بودن چنین حسی در کودک خوشحال نباشیم. کودک نیز مانند بزرگسال حق دارد خواهان روشن شدن حقیقت دربارهی کشتهشدن والدینش و جاری شدن عدالت باشد اما نه تنها هیچکدام از این حقوق اساسی را نمیتوان با خشم و نفرت به دست آورد بلکه این حسها میتواند آسیبهای پایداری به روند رشد متعادل کودک بزند.
حفظ روال عادی زندگی کودک
از دست دادن والدین به طور موقت یا دائم به اندازه کافی تعادل زندگی کودک را بر هم میزند. بنابراین لازم است با حفظ برنامههای عادی روزانه کودک، مانند ساعت وعدههای غذایی و خواب، حضور در کلاس درس و برنامههای جانبی، امنیت روانی کودک را حفظ کرد. این موضوع برای کودکان در سنین مختلف اهمیت دارد و برای هر سنی تأثیر مثبت متفاوتی خواهد داشت اما پیامش برای تمام کودکان یکی است: «سایر اجزای زندگی تحت کنترل است.» نتیجهی این پیام علاوه بر اثرات روانی مثبت، به حفظ سایر حقوق کودک مانند سلامت، امنیت و آموزش او خواهد انجامید.
مسئولیت اجتماعی
از دست دادن والدین، تنها تأثیر مستقیم روانی، جسمی و رفتاری بر کودکان نمیگذارد. از دست دادن پدر یا مادری که مسئولیت تأمین مالی خانواده را دارد، میتواند تعادل وضعیت مالی بازماندگان را بر هم بزند. با توجه به خاستگاه اقتصادی اعتراضات آبان ۹۸، تأکید بر روی تبعات مالی زندانی یا کشتهشدن والدین به خصوص پدران خالی از وجه نیست. ترک تحصیل کودکان به خصوص کودکان پسر به قصد کار کردن و تأمین معاش خانواده یکی از اتفاقات قابل پیشبینی در برخی از خانوادههایی است که پدر کودک زندانی یا کشته شده است. داشتن نقش کلیشهای «نانآوری» توسط مرد و تبعیض جنسیتی در بازار کار و نداشتن مهارتهای کاری توسط برخی از زنان میتواند به کشیدهشدن پسران به بازار کار منجر شود. از طرف دیگر خانواده ممکن است برای کاهش هزینهها دختران را به ازدواج وادار کند که این هم یکی دیگر از پیامدهای از دست دادن منبع اصلی درآمد خانواده است.
ترک تحصیل تنها به دلیل کار یا ازدواج کودک رخ نمیدهد. آسیبهای روانی از دست دادن والدین هم میتواند تأثیر منفی بر روی توانایی یادگیری کودک و قدرت تمرکز او بگذارد. همچنین نبود امنیت روانی در محیط مدرسه به دلیل فشارهای امنیتی یا شرم میتواند کودک را از رفتن به مدرسه بازدارد. بروز رفتارهای آسیبزننده و پرخطر، مانند استفاده از مواد مخدر یا حتی خودکشی از دیگر آثار زندانیشدن یا مرگ والدین میتواند باشد.
تمام این اتفاقات که نقض حقوق اساسی کودک در برخورداری از استاندارد زندگی سالم محسوب میشود، مسئولیت اجتماعی تک تک شهروندان، از فعالان مدنی و رسانهها تا اطرافیان کودک مانند همسایهها و ساکنان محل زندگی او را به ما یادآوری میکند. وقت گذراندن با کودک تحت نظارت والدین او و الگو بودن برای او، همراهی داوطلبانه در فعالیتهای درسی یا جانبی کودک و همچنین حمایت عاطفی و روانی از خانواده او میتوانند تأثیرات مستقیم مؤثری در گذار سالمتر کودک از ترامای جدایی از پدر یا مادر ایفا کند.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *