جوجو خرگوش، کمدیای در نکوهش فاشیسم
توجه: در این معرفی بخشهایی از داستان فیلم لو میرود!
«نفرت نه در قالب هیولا بلکه به شکل دوست به شما نزدیک میشود […. این] آغازگر روندی از تنفر است که محبت و مهربانی را کنار زده و ما را مجبور میکند از خودمان پنهان شویم. در نظامی که مرگ را میپرستند، ستایش زندگی، حتی در خفا، بهترین نوع مقاومت به حساب میآید.»
کریستوفر میچل[۱]
شاید بهترین توصیف از جوجو خرگوش (Jojo Rabbit) اثر تایکا وایتیتی در این چند جملهی کریستوفر میچل، منتقد سینمایی سینیوو، بیان شده باشد. جوجو خرگوش با کسب ۲۱ جایزه بینالمللی و ۱۲۰ نامزدی در رشتههای مختلف سینمایی و راه یافتن به فهرست بهترین فیلم سال در اسکار ۲۰۲۰، از موفقترین فیلمهای سال ۲۰۱۹ به شمار میرود.
جوجو خرگوش داستان کودک ده سالهای به نام جوجو است که با مادرش (با بازی اسکارلت جوهانسون) در روستایی در آلمانِ دوران نازی زندگی میکند. نازیها هم مانند همهی حکومتهای فاشیستی دنیا با در اختیار داشتن کلیهی وسایل ارتباطات جمعی داخلی از قبیل روزنامهها، تلویزیون، سینما، تئاتر، کتاب و غیره، با تبلیغات گسترده سعی در وارونه نشان دادن واقعیتها به نفع نظام حاکم و تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی داشتند. اثرات مخرب این تبلیغات سوء بر کودکان جامعه که از آسیبپذیرترین اقشار جامعه هستند، بیش از سایرین نمود پیدا میکند. این گونه حکومتها کودکان را سربازان آیندهاش میبیند که بناست آموزههای آنها را در جهان تبلیغ کنند. در حکومت فاشیستی، مدرسه پایگاه آموزش افکار حاکمیت است. نژادپرستی افراطی، عدم تحمل هر تفکر و باوری غیر از اندیشهی حاکم، مرزبندی اتباع کشور به خودی و غیرخودی، جایگاه خدایی بخشیدن به رهبر نظام فاشیستی و خودبزرگبینی حکومت در برابر جهان از جمله آموزههایی هستند که در مدارس به کودکان آموزش داده میشود.
قهرمان جوجو، تحت تأثیر همین تعلیمات، «هیتلر» است. او در خیال خود هیتلری ساخته که مشوق او برای نازی شدن است. هر زمان از کاری منصرف میشود هیتلر است که به او اعتماد به نفس میدهد و به ادامهی راه تشویقش میکند. اما هیتلرِ جوجو با هیتلر واقعی یک تفاوت دارد. هیتلر جوجو که نقش آن را تایکا وایتیتی (کارگردان فیلم) بازی میکند چون از افکار یک کودک ده ساله شکل گرفته، شیرین و بامزه است. جوجو، دیوارهای اتاقش را هم انباشته از پوسترها و نشانههای نازیسم کرده است به طوری که وقتی مأموران گشتاپو برای بازرسی به اتاقش میآیند، یکی از آنها میگوید: «کاش همهی پسربچهها مثل تو تعصب کورکورانه به نازیسم داشتند!»
بزرگترین آرزوی جوجو این است که یک نازی خوب بشود ولی او حتی در یادگرفتن «سلام نازی» هم مشکل دارد. جوجو عضو سازمان جوانان نازی میشود و برای آموزش به کمپی نظامی میرود که در آنجا افسران نازی به کودکان همسن و سالِ جوجو تعلیمات نظامی میدهند. در طی دورهی آموزش، یکی از مربیان از جوجو میخواهد که مثل سربازهای نازی که از ریختن خون دیگران برای رسیدن به آرمانشان ترسی ندارند او هم برای تمرین گردن خرگوشی را بشکند. جوجو میترسد و خرگوش را رها میکند. پس از این ماجراست که همه او را به تمسخر «جوجو خرگوش» صدا میکنند.
یک روز جوجو متوجه میشود مادرش دختری نوجوان را پشت دیوارهای یکی از اتاقهای منزل پنهان کرده است. ابتدا جوجو از او میترسد و فکر میکند دختر روحی سرگردان است ولی او به جوجو میگوید که چیزی بدتر از روح است: «یک یهودی»! همهی تصورات ذهنی جوجو از یهودیها با دیدن آن دختر به هم میخورد. جوجو که همیشه یهودیان را موجوداتی شاخدار با بدنهایی پوشیده از فلس و خار تجسم میکرده، آن روز با دختری نوجوان همسن با خواهرش روبرو میشود؛ دختری که با وجود یهودی بودن شبیه آدمهای دور-و-برش است. جوجو به دلیل بدگمانی و نفرتی که از یهودیان در ذهنش نقش بسته چند بار سعی میکند به آن دختر صدمه بزند ولی هر دفعه با شکست مواجه میشود. کمکم نفرت جایش را به دوستی میدهد به طوری که در اواخر فیلم در نبود مادر، جوجو نقش سرپرست و محافظ دختر را پیدا میکند. در سکانسی از فیلم، دختر به جوجو میگوید: «تو نازی نیستی؛ بچهی ده سالهای هستی که فقط یونیفرم آنها را پوشیده.»
از جذابترین بخشهای فیلم، سکانسهای دو نفرهی جوجو و مادرش است. او نه تنها مادر بلکه دوستِ جوجو است. آنها مثل دو تا دوست با هم میرقصند، بازی میکنند و قدم میزنند. مادر به طور غیرمستقیم با حرفهایش سعی میکند تا نگذارد پسرش تحت تأثیر آموزههای فاشیسم قرار بگیرد. او از عشق با جوجو صحبت میکند هر چند جوجو مخالف صحبت کردن دربارهی عشق است چون آلمان در حال جنگ است. مادر از جوجو میخواهد که عصبانی و عبوس نباشد؛ شاد باشد و برقصد تا شادیاش را خدا ببیند.
جوجو خرگوش پُر از صحنههای جذاب و بهیادماندنی است اما یکی از زیباترین صحنههای فیلم سکانس پایانی است. هنر اگرچه تنها راه رسیدن انسانها به صلح و دوستی نیست اما زیباترین راه است؛ زبانی مشترک که میتواند قلب دورترین انسانها از یکدیگر را به نزدیکترینها تبدیل کند. جوجو درب خانه را باز میکند و دختر پس از سالها قدم به بیرون میگذارد. آفتاب چشمهایش را اذیت میکند اما برمیگردد و به جوجو نگاه میکند. کمی گردنش را تکان میدهد. جوجو هم تکرار میکند. به همین ترتیب، فیلم با رقص زیبای این دو نوجوان نازی و یهودی با یکدیگر در خیابانهای آزادشدهی روستا به پایان میرسد.
جوجو خرگوش فیلمی است در نکوهش ایدئولوژِی فاشیستی که امروزه ردّ پایش در تعدادی از حکومتهای دنیا پیداست. جوجو دست فاشیسم را رو میکند؛ نه با اسلحه و خشونت بلکه با خنده و طنز.
پانوشتها
[۱] کریستوفر میچل، «نقد فیلم: جوجو خرگوش»، سینیوو، ۲ ژانویه ۲۰۲۰
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *