جنسیتزدگی در «غربزدگی» جلال آل احمد
غربزدگی از جنجالیترین کارهای جلال آل احمد است که هنوز در مدح یا ذم آن میگویند و مینویسند. عدهای آن را یکی از مهمترین پایههای هویت جدید «ایرانی-اسلامی» میدانند و بعضی نوشتهای «بی سرو ته» و «لجنی […] لیز که باعث لغزش دیگران شد.»[۱] اما نکتهای که کمتر به آن پرداخته شده، گفتمان روابط و رفتارهای جنسیتی است که آل احمد در غربزدگی مطرح کرده است.
هدف آل احمد از نوشتن غربزدگی اعلام خطر در مورد پیشرفت امپریالیسم غربی و وابستگی و گمگشتگی ایرانیان در این میان بود. برای مداوای این گمگشتگی، آل احمد ایرانیان را دعوت کرد تا در وهله اول به «هویت اصلی خود باز گردند.» او در ابتدای کتاب اعتراف میکند که گرچه اطلاعات کافی ندارد تا این خطرات را در چارچوب علوم اجتماعی و اقتصادی توضیح دهد، اما مانند «اسب دهقان [که] پیش از اینکه زلزلهسنج چیزی را ضبط کند […] سر به بیابان امن گذاشته است»، او نیز خطر غرب را حس میکند. (ص ۹)[۲] شاید به همان روال، آل احمد اهمیت و مرکزیت روابط و رفتار جنسیتی را نیز حس میکرد و به همین دلیل بود که ناخودآگاه قسمتی از «بیماری غربزدگی» و «مداوای» آن را در چارچوب جنسیتی توضیح داد.
«طرح یک بیماری»
آل احمد بخشی از «بیماری غربزدگی» را به بیبندوباری جنسی و البته مسائل زنان ربط داد. او زبان به شکایت باز کرد که یکی از خصوصیات غربزدگی پرداختن به زیر شکم و سر و پز خود است (ص ۵۲) و دیگری مستلزمات آزادی زنان (ص ۵۶). با اینکه آل احمد نمیگوید چرا آزادی زنان، آرایش ظاهر و لذت جنسی فقط مختص به غربیان است اما بهدرستی تشخیص میدهد که با تمام تبلیغات رژیم پهلوی، حقوق زن و مرد همواره نامساوی مانده است:
ما فقط قناعت کردیم که به ضرب دگنک حجاب را از سر [زنان] برداریم. و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم و بعد دیگر هیچ. […] قضاوت که از زن برنمیآید، شهادت هم که نمیتواند بدهد، رای و نمایندگی مجلس هم که مدتها است مفتضح شده است و حتی مردها را در آن حقی نیست. و اصلا رأیی نیست. طلاق هم که بسته به رأی مرد است. (ص ۵۶)
در این بند، آل احمد به این واقعیت اشاره میکند که زنان در دهه ١٣٤۰ همواره شهروند درجه دوم محسوب میشدند و در هیچ زمینهای از حقوق مساوی برخوردار نبودند. شاید او از نظر حقوقی سواد لازم را نداشت تا درباره مسئله کشف حجاب بنویسد، اما بهدرستی یادآور میشود که کشف اجباری حجاب درست مثل حجاب اجباری باعث نقض حقوق اولیه زنان میشود؛ یعنی حق انتخاب زنان و اختیارشان نسبت به بدنشان را از آنها سلب میکند. در نهایت، تحلیل آل احمد از موقعیت زنان، گرچه تا حدی منصفانه اما ناقص بود:
پس در حقیقت […] به زن تنها اجازه تظاهر در اجتماع را دادهایم. […] یعنی خودنمایی؛ یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری کشیدهایم، به کوچه آوردهایم، به خودنمایی و بیبندوباری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابدا. (صص ۵۶-۵۷)
با این تحلیل ناقص، آل احمد تمام زحمات فعالان حقوق زن و دستاوردهای آنها را نادیده گرفت در حالی که زنان دور و بر او، مثل سیمین دانشور، فروغ فرخزاد، خجسته کیا و غیره، از همین دستاوردها سود برده بودند.
به این ترتیب، آل احمد زنان را به دو دسته تقسیم کرد: دستهای که «سطحی و بیبندوبار» بودند و دستهای که اعتنایی به ظاهر نداشتند و به آنچه آل احمد «ارزشهای درونی» میدانست توجه میکردند. پیشفرض آل احمد این بود که اگر زنی خارج از چارچوب نظریه اخلاقی او عمل کند، بیمایه و بیپروا و ولنگ و واز و دریده است. در واقع آل احمد به جای مقابله با پیامدهای خطرناک مفاهیمی مانند «سنت» و «آبرو»، بار دیگر زنان را محکوم به مسئولیت عقبگرا و اجحافآمیز نگهبانی از «سنت» و «خانواده» و «اجتماع» کرد.
گرچه همگام با همه باورهای مردسالاری، تأکید آل احمد در غربزدگی بیشتر روی زنان بود اما مردان را نیز بینصیب نگذاشت. او بعد از سرزنش «زن غربزده» بهطور مختصر سراغ «مرد غربزده» هم رفت:
آدم غربزده قرتی است. زنصفت (افمینه) است. به خودش خیلی میرسد. به سر و پزش خیلی ور میرود. حتی گاهی زیر ابرو بر میدارد.” (ص ٨٣)
بعد از خواندن این بند میتوان پرسید چرا آدم مؤنث «زن» خطاب شده ولی آدم مذکر فقط آدم؟ جدا از این سؤال، جملات آل احمد بازتولید تعریف جنسیتی محدودی است که مردانگی را مقابل زنانگی قرار میدهد. اگر از زنان غربزده به دلیل بیبندوباری انتقاد میشد، مردان غربزده به دلیل زنواره بودن نکوهش شدند؛ یعنی بدترین چیز برای مرد این بود که زنانه باشد.
بهطور خلاصه، جلال آل احمد با تقلیل حقوق زن به ارزشی منحصرا غربی، ایران را به جادهای سوق داد که چارچوب حقوق اولیه بشر را دور میزد و به جایی منتهی میشد که حقوق زن و مرد متفاوت بود: یعنی «حقوق بشر اسلامی».
«راه شکستن طلسم»
حتی با فرض بر حسن نیت آل احمد، راهحل او نسخهای بود که بدون مشورت با زنان مترقی پیچیده شده بود و از حد چند توصیهی ضد و نقیض متعصبانه، آن هم از دیدگاه پدری بهاصطلاح «مستبد ولی دلسوز» فراتر نمیرفت. برای نمونه، گرچه او خاطرنشان میکند که تساوی جنسیتی بدون عدالت اقتصادی بیمعناست، به چگونگی رسیدن به این عدالت و سپس برابری حقوق زن و مرد نمیپردازد.[۳] یا غیر مستقیم به جوانان «فرنگرفته» نصیحت میکند که از ازدواج با زن یا مرد خارجی خودداری کنند چرا که این خانوادههای «ناهمرنگ» به آسانی از هم میپاشند. (ص ١٠٨) و بالاخره راهحل شگفتانگیز آل احمد حواله دادن ایرانیان به «برج و باروی مقاومت» روحانیت و از آن بالاتر شیخ فضلالله نوری بود. (ص ٤٢) از سیمین دانشور و خلیل ملکی و ابراهیم گلستان گرفته تا بقیه، هیچیک از روشنفکران مستقیما نپرسیدند چطور فقه اسلامی با همه نابرابریهای مردسالارانهی آشکار و نهانش، و افکار شیخ فضلالله نوری که حتی اولیهترین حقوق زنان را برنمیتافت، میتوانست مدافع برابری جنسیتی و منجی ایرانیان باشد.
جلال آل احمد به عدالت اجتماعی و برابری زن و مرد اعتقاد داشت اما با بیتوجهی در راهی مخالف این آرمان قدم برداشت. اگر بافت تاریخی و اجتماعی زمانه آل احمد را در نظر بگیریم، شاید داشتن انتظاری بیشتر از او و همنسلانش منصفانه نباشد. هرچه باشد زمانهی مبارزه با امپریالیسم بود و کمتر کسی مسائل جنسیتی را موضوعی محوری میدانست. اما امروز چطور؟ میتوان غربزدگی را به مانند آینه عبرت روبهروی خود گرفت و پرسید کدام یک از این تفکرات هنوز میان ما رایج است و راه رهایی چیست.
پانوشتها:
[۱] ابراهیم گلستان، نامه به سیمین، تهران: انتشارات بازتاب نگار، ١٣٩٦. ص ٦٨.
[۲] شمارههای داخل پرانتز ارجاع به صفحات نسخه الکترونیکی غربزدگی،به ویراستاری علی مصطفوی است.
[۳] «تا ارزش خدمات اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان یعنی مزدشان یکسان نشود و تا زن همدوش مرد مسئولیت اداره گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد، تا مساوات به معنی مادی و معنوی میان این دو مستقر نگردد، ما در کار آزادی صوری زنان سالهای سال پس از این هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیل مصرفکنندگان پودر و ماتیک −محصول صنایع غرب− نداریم.» (ص ٥۷)
نوشته جلال آل احمد در حد یک انشای دبستانی است و بس.