جمالزاده، ادبیات و «ترقی معنوی ملت»
جمالزاده اولین بار داستان «فارسی شکر است» را در یک چهارشنبه در اواخر سال ۱۹۲۰ در انجمن ادبی ایرانیان در برلین خواند؛ انجمنی که توسط جمعی از ایرانیان مقیم برلین هر ماه یک بار برای مذاکرات علمی و ادبی تشکیل مییافت. به نقل از جمالزاده اگر سید حسن تقیزاده، روشنفکر و مرد سیاست ملیگرا و مشروطهخواه «موسس و قوه عامله و نگهبان و در حقیقت جان» آن محفل بود، میرزا محمدخان قزوینی، محقق ایرانشناس «روح عامل موثر و فیاض» آن بود. [۱]
موضوع داستان «فارسی شکر است» حول محور بحران زبان فارسی در ایران آن روزگار میگذرد. راوی این داستان که یک ایرانی در حال بازگشت به ایران است، در مرز ایران به اشتباه فرنگی انگاشته شده، به حبس انداخته میشود و در آنجا شاهد گفتگوی یک مردم عامیِ ایرانی با یک شیخ و یک فرنگیمآب است. مردم عامی که دنبال علت به زندان افتادن خود است، نه زبان شیخ را میفهمد که زیادهازحد به عربی آمیخته، و نه زبان فرنگیمآب را که در کلمات و قواعدِ زبان ترجمهزده است. شیخ در پاسخ او میگوید: «لعل که علت توقیف لمصله یا اصلا لاعن قصد به عمل آمده و لاجل ذلک رجای واثق است» و فرنگیمآب هم که «من هم ساعتهای طولانی هرچه کله خود را حفر میکنم آبسولومان چیزی نمییابم نه چیز پوزیتیف نه چیز نگاتیف. آبسولومان.» مرد عامی فکر میکند با اجنه همبند است که با او چنین سخن میگویند!
غیرمنتظره نیست که داستان «فارسی شکر است» در آن چهارشنبهی زمستانی هنوز به پایان نرسیده «مورد تحسین با سر و صدای حضرات واقع» گردید.[۲] افراد آن جمع ساعتها در برلین بحث و تبادل نظر کرده بودند و به این توافق رسیده بودند که گرچه باید ایران در راه تجدد از دستاوردهای غرب وام بگیرد اما خاصه در زبان فارسی و دین نباید از غرب تقلید کند. در همان جلسه قرار بر این میشود که این داستان در شماره ۱۱ ژانویهی ۱۹۲۱ مجله کاوه به چاپ برسد. کمی بعد از انتشار آن تکداستان در کاوه، مجموعه داستان یکی بود و یکی نبود در برلین (چاپخانه کاویانی، سال ۱۳۳۹ قمری) منتشر میشود.[۳] در ابتدای این مجموعه داستان دیباچهای است به قلم جمالزاده که مانیفست ادبی اوست و با این جمله آغاز میشود: «ایران امروز در جاده ادبیات از اغلب ممالک دنیا بسیار عقب است».[۴] اما مبنای جمالزاده برای این ادعا چه بود و چه راهکاری برای حل آن در نظر داشت؟
به نظر جمالزاده شاخصهی پیشرفت ادبیات گسترش کتابخوانی در بین آحاد مردم و طبقات مختلف است. او مینویسد: «در ممالک دیگر ادبیات به مرور زمان تنوع پیدا کرده و از پرتو همین تنوع روح تمام طبقات را در تسخیر خود آورده و هرکس را از زن و مرد و دارا و ندار، از کودک دبستانی تا پیران سالخورده را به خواندن راغب نموده و موجب ترقی معنوی افراد ملت گردیده است».[۵] جمالزاده برای جبران عقبماندگی ادبیات فارسی، راه را در انشای ساده و با زبان مردم میدانست؛ انشایی که با بهره بردن همزمان از سبکهای ایرانی و غربی و ایجاد گفتگو بین آنها بکوشد هم سرگرمکننده باشد و هم تعصب و جهل را در مخاطبان ایرانی از طریق شناساندن طبقات و اصناف و اقلیتها به یکدیگر کم کند.
جمالزاده دلیل این موفقیت فرنگستان در تبدیل کردن ادبیات به یکی از لوازم حیاتی را «افتادن انشا در جاده رومان و حکایت» ارزیابی میکرد. در زبان جمالزاده رمان یک فرم مشخص غربی با زیباییشناسی خاص نیست، بلکه او رمان را یک محمل میدید که میتوان در آن درباره هر موضوعی و با زبانهای مختلفی سخن گفت. برای همین وقتی او از اصطلاح «رومان» استفاده میکند، منظورش هر سه فرم داستان کوتاه، داستان بلند و رمان در معنای امروزی کلمه و ژانرهای مختلفی از قبیل خاطرهنویسی، زندگینامهنویسی، ناداستان و داستان تخیلی را در برمیگیرد. جمالزاده با ترویج کردن «انشا در جاده رومان و حکایت» برداشتی از داستاننویسی را طرح انداخت که به طور همزمان هم به سوی رمان و داستان کوتاه غربی گشوده بود و هم ریشه در بازخواندن ادبیات قدیم و سنت روایی حکایات فارسی داشت.
از نظر جمالزاده منفعت دیگر رمان آن است که باعث آگاهی طبقات و اصناف از حال و روزگار یکدیگر میشود. جمالزاده مینویسد، رمان «شهری را با دهاتی، نوکر باب را با کاسب، کرد را با بلوچ، قشقایی را با گیلک، متشرع را با صوفی، صوفی را با زردشتی، زردشتی را با بابی، طلبه را با زورخانهکار، و دیوانی را با بازاری به یکدیگر نزدیک نموده» و به شکلگیری شناخت ملی، ایجاد همبستگی ملی (و فراملی) و زدودن تعصب یاری میرساند.[۶] در این نگرش، جمالزاده ادامهدهنده سنت مناظره و مکالمهنویسی در دوره مشروطه است. مناظرههای مکتوب متعددی از آن دوران به شکل رساله به جا مانده که گفتگوهای بین طرفهای متضاد در یک درگیری فکری را ضبط میکند.[۷] هر یک از این رسالهها در دورانی که هویت ایرانی درگیر بین صداهایی است که متضاد و در مجادله با یکدیگر در گوشِ مردم شنیده میشوند سنت مناظرهنویسی را که در تاریخ ادبیات فارسی ریشه داشت، به قصد ضبط گفتگوی خیالی در مورد مسایل اجتماعی به کار بردند. برای مثال در رمان شیخ و شوخ طرفداران نظام آموزشی مدرن (دارالفنون) و سنتی (مکتبخانه و حوزه) در نقد دیگری و دلایل برتری خود استدلال میآورند.[۸]
غیر از فواید فوق، جمالزاده مهمترین فایدهی رمان و انشای رمانی را برای زبان یک ملت و مملکت میداند. چرا که به نظر او فقط انشای رمانی است که میتواند «جعبه حبس صوت گفتار طبقات و دستههای مختلف یک ملت» باشد. او از نویسندگان دعوت میکند در مسیر «دموکراسی ادبی» قدم بردارند، به این معنا که نه صرفا برای فضلا و ادبا، که برای اشخاص معمولیای که سواد خواندن و نوشتن دارند بنویسند. در راستای اجرای این پیشنهاد، آنچه جمالزاده خود در نوشتارش مورد تأکید قرار داد نوشتن به زبان معمول مردم فارسیزبان و به کارگیری امثال و حکم بود.
برای درک دقیق پیشنهاد جمالزاده، بایستی بین نوشتن به فارسی ساده و بیتکلف و نوشتن به زبان مردم تفاوت قائل شد. از نیمه دوم قرن نوزدهم نویسندگان متعددی مثل میرزا عبدالرحیم طالبوف، میرزا ملکمخان و زینالعابدین مراغهای در راستای سادهسازی زبان فارسیِ مکتوب کوشیده بودند. مترجمان و رماننویسان متعددی هم از فارسیِ ساده و بیتکلف بهره میبردند.[۹] با این حال با وجود اشتراک مساعی این نویسندگان در استفاده از زبان ساده، آنچه در جمله آنها غایب بود زبان مردم بود. این نویسندگان کمتر از کلمات و اصطلاحات و ضربالمثلهای عامیانهی کوچه و بازار در نوشتار خود استفاده میکردند. و حتی گاه در عین گرایش به سادهنویسی، از کاربرد چنین اصطلاحاتی امتناع میکردند.[۱۰]
نوشتن به زبان مردم اما در جاهای دیگری رشد کرده بود: در صفحات فکاهی روزنامههای مشروطه، در مکاتیب و اشعار برخی نویسندگان محلی و کمتر نامآشنای آن روزگار، در ترجمههای برخی تبعیدیها از ایران و در خطابههای چند تنی از خطیبهای مشروطهخواه. برای مثال علی اکبر دهخدا در ستونش با عنوان «چرند و پرند» در روزنامه صور اسرافیل، شیخ احمد کرمانی مجدالاسلام در هفته نامه فکاهی کشکول، و نویسندگان حشرات الارض و نسیم شمال انشای عوامانه را گسترش دادند. در بین نویسندگان محلی و در آن زمان گمنام و کمنام نیز افرادی چون حکیم قاسم کرمانی نویسنده خارستان، شیخ محمدحسن زیدآبادی موسوم به پیغمبر دزدان در نامهها و مکاتیب خود، و دیگرانی چون ناجی قزوینی و شیخ ابوهاشم شیرازی در اشعار خود زبان عامیانه را به کار میبردند. از بین مترجمان مستقر در عثمانی، میرزا حبیب اصفهانی تمایلی به استعمال کلمات و تعبیرات عامیانه را نشان داده بود. از خطیبهای مشروطهخواه، پدر خود جمالزاده یعنی سید جمالالدین واعظ اصفهانی زبان عامیانهای را در فن خطابت سیاسی و اجتماعی به کار گرفته بود که به نفوذ کلامش در بین عوام منجر شد.
جمالزاده با بهره گرفتن از این سنت نسبتا حاشیهای ولی رو به رشد در استفاده از زبان عامیانه، آن را ابزار و توشهی انشا و داستاننویسی خود کرد. مصالح روایی جمالزاده برای انشا به زبان مردم بهرهگیری از امثال و حکم و تعابیر عامیانه است. تأکید بر استفاده از امثال و حکم، البته گاه باعث میشود داستانهای او استریوتایپهای شهریقومی و یا متلکی آزاردهنده (برای مثال درباره ترکها و یا یهودیها) را تکرار کنند.
جمالزاده گرچه با داستان کوتاه برای نخستین بار به جامعه ادبی معرفی شد، در طول حیات ادبیاش در ژانرهای متعددی چون خاطرهنویسی («سروته یک کرباس»)، داستان بلند («شاهکار»)، نمایشنامهنویسی (خارستان) و رمان (قلتشن دیوان) نیز دست به تجربه زد. او که تمام زندگی بالغ خود را در خارج ایران گذرانده، عمدتا به تکنیک روایی جیمز موریه در کتابش حاجی بابای اصفهانی (یعنی جعل یا میانجیگری راوی دیگر) و یا روش سعدی در گلستان (شرح مشاهدات سفر) پناه میبرد تا مسئلهی دوری مکانیزمانی خود را از جامعه مخاطبان خود در ایران حل کند. در نتیجه راویِ بسیاری از داستانهایش که در آثار متاخرترش در عمده موارد خود جمالزاده است، یا نقل روایتی که از کس دیگر شنیده است میکند و یا خاطراتی از سفر خود در ایران میگوید. روش دیگر جمالزاده، نوشتن از خاطرات گذشته و کودکی خود در ایران است.
قوت و ضعف جمالزاده در هر یک از تجربههای ژانری و در فعالیت ادبی مستمر و طولانیاش متفاوت است و تا حدی بستگی به رویکرد ما در ارزشگذاری ادبی دارد. در مجموع کارهایش را در دوره طولانیای که دست به قلم برد نمیتوان با معیارهای واحد حاوی ارزش یکسان دید. با این همه، تأثیر جمالزاده نه فقط بر ادبیات پس از خود، بلکه بر روش انشایی پس از او ادامهدار بوده است، و تنها نیز منحصر به داستان نبوده است و مورخان و جامعهشناسان و سیاسیون را نیز متأثر کرد. برای مثال از جمله داستاننویسان نمیتوان تأثیر انشای جمالزاده را بر انشای هوشنگ مرادی کرمانی و از بین مورخان، تأثیرپذیری باستانیپاریزی را از جمالزاده ندید.
هدف جمالزاده از «دموکراسی ادبی»، رفع تعصب بین گروههای مختلف مذهبی، صنفی، قومی و طبقاتی بود. صد سال بعد از یکی بود و یکی نبود، صداهای بسیاری در جامعه ایران و جهان است که هنوز به گوش دیگران نرسیده. جمالزاده ما را دعوت میکند که به تأثیر اجتماعی داستانها فکر کنیم. بازخوانی او این سؤال را برای خواننده و نویسنده امروز ایرانی زنده نگه میدارد: آیا زبان مناسب برای مخاطبی که مینویسیم به کار میبریم؟ آیا در مسیر شناساندن گروهها و جوامع به یکدیگر و به جهت کنار زدن تبعیض و افشای بیعدالتی مینویسیم؟ از سوی دیگر با گسترش شیوههای ارتباطی، و پراکنده شدن جمعیتی ایرانیان و فارسیزبانان به نحوی که میلیونها ایرانی خارج از مرزها زندگی میکنند زبانهای شهری، خیابانی و زبان اصناف، گروهها و جوامع مختلف در حال تغییر مداوم است. سرعت این تغییرات گاه به حدی است که به مشکلات ارتباطی بین گروههای مختلف ایرانی در داخل و یا بین ایرانیان داخل و خارج از کشور منجر شده است. بازخوانی جمالزاده به ما کمک میکند راهنمای درخشانی در کوشش برای ضبط این دنیای رو به هرچه گستردهتر و چندلایه شدن زبان فارسی داشته باشیم.
پینوشتها:
[۱] خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده، به کوشش ایرج افشار و علی دشتی، شهاب ثاقب، تهران ۱۳۷۸، ص ۲۱۲.
[۲] همان، ص ۲۲۹.
[۳] قصههای این مجموعه به تدریج بین سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۹ قمری نوشته شده بود.
[۴] محمد علی جمالزاده، یکی بود و یکی نبود، چاپخانه کاویانی، برلین ۱۳۳۹ قمری، ص ۳.
[۵] همان.
[۶] همان، ص ۷.
[۷] رساله رفیق و وزیر از ملکم خان، مکالمه سیاح ایرانی با شخص هندی، رمان شیخ و شوخ، و افسانه مهجور و مغرور تنها چند نمونه از مثالهای فراوانی است که میتوان آورد.
[۸] روزنامه قانون به سردبیری ملکم خان نیز انباشته از این دست مناظره و مکالمهنویسیها است. برای شناخت بیشتر از سنت مناظره در ادبیات مشروطه و تحلیل آن در زمینه آثار جمالزاده بنگرید به:
Rezaei Yazdi, H. (2018). Rival texts: Modern Persian fiction and the myth of the founding father. In H. Rezaei Yazdi & A. Mozafari (eds.), Persian literature and modernity: Production and reception (pp. 25-84). Routledge.
[۹] برای مثال محمدطاهر میرزا در ترجمههای خود از رمانهای الکساندر دوما و یا رماننویسان تاریخی پیشگام ادبیات فارسی که پیش از این در مجموعه مقالاتی در رسانه پارسی به آنها پرداختهام. برای نمونههای بیشتر همچنین مراجعه کنید به مقدمهی جمالزاده بر فرهنگ لغت عامیانه، به کوشش محمد جعفر محجوب، کتابخانه ابن سینا، تهران ۱۳۴۱.
[۱۰] وقتی که جمالزاده مجموعه یکی بود و یکی نبود را منتشر ساخت هنوز لغتنامهای از کلمات عامیانه فارسی فراهم نشده بود. غیرفارسیزبانانی که فارسی را از روی مکتوبات میآموختند تنها به زبان ادبی مجهز میشدند و گاه مکالماتشان به گوش ایرانیان عجیب و غریب میآمد. حتی متبحرترین استاد انگلیسی ادبیات فارسی در آن زمان، یعنی ادوارد براون که پایهگذار تاریخنگاری ادبیات نوین فارسی شد و در حمایت و معرفی نویسندگان متعددی خدمت شایان کرد، در ضمن نامهای به جمالزاده در پاسخ گلهی جمالزاده نسبت به عدم اظهار نظر درباره کتاب یکی بود و یکی نبود نوشت: «میترسم که به واسطه موجود نبودن همین کلمات در همه قاموسها و لغات، خود مخلص از فهمیدن بعضی مطالب عاجز خواهم بود، خصوصا که منبعد هیچ ایرانی در کمبریج نیست که از او این اصطلاحات عامه را بپرسم». (نامه مورخ ۳۰ نیسان ۱۹۲۵ از ادوارد براون به محمد علی جمالزاده نقل در فرهنگ لغت عامیانه، به کوشش محمد جعفر محجوب، کتابخانه ابن سینا، تهران ۱۳۴۱)
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *