تقوای خاک و آب
در ۲۶ دی ماه، روزی که شاه از کشور خارج میشود، احمد شاملو «اراده سیاسی» را در شعرش اینگونه خطاب میکند:
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی. [۱]
گویا اتهام باور نداشتن به تقوای خاک و آب پاسخی به اقدامات تبلیغاتی شاه بود که ایران شاهنشاهی را در یک فرایند «شکوفایی دائمی» نشان میداد.[۲] البته که این شکوفایی به دستان هنرمندان خوشنامی هم بازنمایی میشد. به عنوان مثال میتوان به فیلم تبلیغاتی ابراهیم گلستان برای صنعت نفت ایران اشاره کرد.[۳] شاملو در جواب این ادعای حکومت با نفی ایده پیشرفت صنعتی الیگارشیک[۴]، که نوعی مداخله در طبیعت به نفع توسعه بود، اراده سیستم سیاسی را به نابودی ایران متهم میکند و میافزاید: «با یاسها با داس سخن گفتهای».
اگر بخواهیم به زبان غیر ادبی، شعر شاملو را بازنویسی کنیم، باید گفت شاملو ایده «عظمت و پیشرفت ایران» را که مبتنی بر مداخله در منابع ملی است، نقد میکند و معتقد است توسعهی صنعتیای که رفاه بیاورد ولی آزادی سیاسی به همراه نیاورد، سبب تنش سیاسی در جامعه میشود. این تنش محصول مواجهه دو نیروی متضاد است: یکی نیروی شکوفایی فکری جامعه که پیشتر از زمانه و مقتضیات سیاسی است ( به زبان شاملو، «ترانههای بیهنگام عاشقان»)، و دیگری رشد غرور ناسیونالیستی و عظمتطلبی پادگانی. محصول این مواجهه را شاملو چنین سروده است:
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسارِ ترانههای بیهنگامِ خویش.
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبانِ تشریح،
و لَتّههای بیرنگِ غروری
نگونسار
بر نیزههایشان.[۵]
فارغ از اینکه در مورد موضع شاملو پیرامون آن دوران چه ارزیابیای داشته باشیم، میتوان مفهوم «تقوای خاک و آب» را به عنوان رفتاری محیط زیستی شناسایی کرد که به «شیوه حکمرانی محیط زیستی» میپردازد. با توجه به این شعر شاملو، «تقوای خاک و آب» را در چارچوب «الهیات آب» کمی توضیح میدهم.
هر نوع مداخله در محیط زیست که صرفا به هدف تولید باشد و آن تولید به وضعیت پایدارسازی محیط زیستی نیانجامد، دولتها را در مسیر نظامیگری قرار میدهد. اگر بدانیم که در ادبیات جامعهشناسی، این فرایند تحت عنوان ظهور و بروز نظامیگری در جامعه قابل بحث است آن وقت مدعای شاملو تنها یک دریافت شاعرانه نیست بلکه در ایرانِ بعد از جمهوری اسلامی میتوان رگههای درشتی از این تغییر به سمت میلیتاریزه شدن را دید. به طور مشخص یکی از محلهای رشد نظامیگری در بروکراسی بعد از انقلاب، حوزه آب و وزارت نیرو بوده است. پیش از توضیح کامل نظامیگری و عمران آب باید به ساختار عمرانی جمهوری اسلامی نگاهی بیاندازیم.
نظام سیاسیِ مستقر بعد از تغییر قدرت، عملا خود را با مطالبات و درخواستهایی مواجه میبیند که در چند سطح[۶] قابل طبقهبندیاند: سطح اول اقدامات عاجل برای تامین مردم[۷]، سطح دوم اقدامات عاجل برای پوشش دادن محرومان شهری و روستایی بر اساس تامین زیرساختها[۸] و سطح بعدی باز-توزیع منابع کشور متناسب با نگاه حاکمان جدید.
به این ترتیب برای پاسخگویی به این مطالبات بر اساس مذاکرات تشکیل دولت اول و تنشهایش با حزب جمهوری اسلامی و خصوصا فرماندهی سپاه میتوان دو مسیر جداگانه در بروکراسی ایران شناسایی کرد: مسیر بدنه دولتی و اجرایی که در اختیار دولت بود و خود را موظف به بازگرداندن نظم اداری میدانست و دیگری مسیر بدنه خارج از دولت که خود را موظف به «حراست از نظم انقلابی» میدانست.[۹] در ادامه دو ساختار اجرایی و عمرانی متفاوت در جمهوری اسلامی تشکیل شده که دو «بدنه»، دو «تعریف کار»، دو «اراده سیاسی» متفاوت دارد اما «میدان» این دو یکی است. ساختار عمرانی اول جزئی از ترکیب کلی دولت است و دیگری بدنه ضربتی است که به دستور روحالله خمینی برای کمک به دولت شکل میگیرد. اما این کمک به اشکال مختلف جای خودِ کمکشونده را میگیرد. به عنوان مثال نهادهایی مانند بسیج و جهاد که بعد از فرمان بسیج عمومی به وجود میآیند دو بازوی این رفتار ضربتی بودند و خود را از جمله نهادهای انقلابی میدانستند نه نهادهای دولتی.
اگرچه وقوع بلافاصله جنگ مانع از این شد که تنش میان «نیازهای جامعه» و «نیازهای انقلاب» خود را به شکل عمرانی نشان دهد اما این تنشها در عرصه سیاسی پیش میرفت و به تفوق نیازهای حاکم (انقلاب) بر نیازهای جامعه انجامید. کلیدواژه تفوق و برتری نیازهای حاکمیتی بر نیازهای عرفی جامعه، یا کلیدواژهی تسلط «اراده حکومت» بر «نیازهای بروکراسی» را میتوان با مفهوم «سازندگی» شناسایی کرد.
کاربرد وسیع مفهوم سازندگی به عنوان مفهومی پساجنگ، سرنوشت بسیاری رویدادها را در ایران مشخص میکند. برای اینکه بتوانیم نحوه دقیق تحول به سمت نظامیگری را نشان دهیم باید بدانیم چه اتفاقات مفهومی در برهه جنگ افتاده است. در این حوزه مدعای من این است که بازاندیشی و تأمل سیاسی در ایران یک جعبه سیاه دارد که در دوران جنگ نهفته است.
می توان تأملات درباره جنگ و ارتباط آن با نظم سیاسی موجود را بار دیگر به کمک مفهوم «تقوای آب و خاک» شاملو انجام داد. از نظر ادبی جنس حرف «واو» در این مفهوم دو نوع میتواند خوانش شود. اولی همراهی دو پدیده «آب» و «خاک» و دیگری «آب و خاک» به مثابه کل یا یک پدیده کلی است. آب و خاک در معنای دوم مفهوم «هستی اجتماعی یک کشور» است. به این معنا منتقدانِ دوره پهلوی، شاه را متهم میکردند نوع مداخلهای که در کشور دارد، هستی اجتماعی کشور را از هم گسیخته است. اعتراض آنها این بود که این مداخلهها چه در حوزه عمرانی و چه در حوزه قراردادهای عمومی و روابط با کشورهای دیگر باید پایان یابد. پس در مختصر کلامی انتقاد قبل از انقلاب این بوده است که شاه با آب و خاک نه به شکل امر کلی و بستر پیشرفت بلکه به عنوان منبع اقتصادی قابل مدیریت و منبع تولید ثروت برخورد میکند.
در دوره جنگ، به دلیل ورود حکومت عراق به درون خاک کشور، مفهوم «خاک» و صیانت از مرز مهم میشود. معنایی که در تبلیغات جنگ از دال مفهومی «خاک» بیرون کشیده میشود نه مانند دوره پهلوی مفهومی عمرانی و اقتصادی بلکه مفهومی سیاسی است که به حق حاکمیت و اعمال آن حاکمیت اشاره میکند. این تغییر و پارگی کلیت «تقوای آب و خاک» را میتوان با ادبیات هابرماس اینگونه توضیح داد: حاکمیت بعد از جنگ، میراث تفوق سیاست بر زیستجهانِ اجتماعی مردم است؛ میراثی که امکان گفتگوی سیاسی را نیز تا حد زیادی از بین میبرد و به شکل حذفهای گسترده در حوزه سیاسی نیز قابل رصد است. به طوری که در جریان شکلگیری مجلس چهارم، عملا حتی نیروهای انقلابی نیز با همدیگر نمیتوانند گفتگو کنند و در اثر قدرت زیادی که میراث جنگ به رهبران حکومت میبخشد، حتی بخشی از بدنه سیاسی «نیروهای انقلاب» هم حذف میشوند.
حذف نیروهایی که اول به خط سه مشهور بودند و بعدها اصلاحطلبان نامیده شدند از این جهت مهم است که هویت هسته مرکزی قدرت در ایران را مشخص میکند. پس از انقلاب دو فاز حذفی داریم. در فاز اول، نیروهای سیاسی دگراندیش مؤثر در «تولید فرمان انقلاب» حذف میشوند. حذف این گروه یعنی حذف همان کسانی که شاملو به آنها در زمان شاه میگوید «عاشقانِ سرشکسته و شرمسار ترانههای بیهنگام». به این ترتیب کسانی که بعد از تأسیس نظام جمهوری اسلامی قدرت را در دست میگیرند با سطح بسیار بالایی از ملاحظه «اجرای انقلاب» را در دست داشتند. این گروه نیز خود به «مجریان طراح» و «مجریان حاشیهای» تقسیم میشدند. میراث جنگ این بود که مجریان طراح نیز از جریان حکومتداری کنار گذاشته میشوند و امر سیاسی در اختیار نیروی «اجرایی بدون قدرت طراحی» میافتد که گرایش زیادی به استفاده از «زور» به جای «مشروعیت» دارند.
با پایان جنگ در واقع بدنه ضربتی که در ابتدای انقلاب برای پاسخگویی به نیازها و مطالبات مردم ساخته شده و تا آن وقت درگیر جنگ شده بود، خوی انقلابی خود را به خوی نظامی تغییر میدهد. بنا بر خاطرات هاشمی رفسنجانی بعد از جنگ ورود نظامیان به حوزه عمرانی (غیر نظامی) به عنوان راهکاری برای ادامه فعالیت سپاه پاسداران در نظر گرفته میشود و تشکیلات ضربتی بسیج و جهاد که اساسا خود را دولتی نمیدیدند به نهاد تازهتأسیس قرارگاه خاتم میپیوندند. تأسیس قرارگاه خاتم از این جهت مهم است که در سطح سیاسی به احضار «مفهوم سازندگی» در سپهر سیاسی کشور منجر میشود و از جهت دیگری دیوانسالاری را با تناقض جدی مواجه میکند چه که هر روز نظامیانی که مناصب دیوانی را اشغال میکنند بیشتر و بیشتر میشود.
از سوی دیگر همین کسانی که درون مناصب دیوانی و دولتی حضور دارند تعلق حاکمیتی دارند و نه دولتی. معنای تعلق حاکمیتی چیست؟ یعنی کسانی که در دولت هستند خود را در چارچوب قدرت اجتماعی وابسته به دولت تعریف نمیکنند اما بودجه عمومی را گرفته و با وجود اینکه از نظر بدنه سیاسی جزئی از بدنمندی اجتماعی دولت محسوب میشوند، از نظر روابط سازمانی متصل به نهادهای حاکمیتی هستند که به دولت پاسخگو نیست، مالیاتدهی آنها مشخص نیست و یک منبع مالی کلان غیرشفاف و بسیار پر رونق را در دسترس دارند. این امر کمک میکند یک نهاد بسیار قدرتمند با امکان تحرک مالی بسیار بالا شکل بگیرد که با اجرای بزرگترین پروژههای کشور از جمله پروژههای سدسازی قدرت تعیینکننده فضای عمرانی کشور را در اختیار بگیرد. از این روست که سیستم بودجهبندی در وزارت نیرو به جای تمرکز بر آبهای زیر سطحی، صرف پروژههایی میشود که ابزار اجرای آن نزد قرارگاه خاتم است. برای مشخص شدن بیشتر جوانب آن کافی است به تعداد سدهای ایران اشاره کنیم که در دوره پهلوی ۱۴ و در حال حاضر به حدود ۷۰۰ سد رسیده است.
این تکامل سیاسی به همین جا ختم نمیشود. بعد از دولت هاشمی که مجددا «مجریان طراح» محذوف قدرت را در دست میگیرند، این نگاه به عمران تغییراتی میکند و باعث بروز مجدد تنش میان دولت و حکومت میشود. واکنش «بدنه حکومتی» به تغییرات دوره جنگ با تأکید آنها بر مفهوم «آبادگری» و شکلگیری گروه «آبادگران» قابل شناسایی است.
در دوره احمدینژاد نوع واکنش به ساختار صنعتی، بحران آب را که در این سالها چون زخمی چرکین شده بود، به سیاست کشور تحمیل میکند. در یادداشت دوم تقوای آب خاک به تحولات آن دوره میپردازیم و در نهایت به این سوال پاسخ خواهیم داد که چرا علیرغم اعتراض به شاه ذیل اتهام بیتقوایی آب و خاک، کماکان این بیتقوایی بعد از حکومت جدید ادامه پیدا کرد و حتی تشدید شد.
پینوشتها:
[۱] احمد شاملو، ترانههای کوچک غربت، تهران، مازیار، ۱۳۵۹. شعر «آخر بازی».
[۲] مجموعه دیدگاههای محمدرضا شاه پهلوی نسبت به پیشرفت کشور را میتوان در کتابش با عنوان بهسوی تمدن بزرگ مطالعه کرد.
[۳] موج و مرجان و خارا (۱۳۴۱) فیلم مستند ایرانی به کارگردانی مشترک ابراهیم گلستان و آلن پندری.
[۴] برای نقد الگوی رویکرد تجددگرایی میتوان به مفهوم ادوارد شیلز رجوع کرد: محمد رادمرد، «کاربست تئوری الیگارشی نوگرای ادوارد شیلز بر دوره پهلوی دوم»، فصلنامه دولتپژوهی، سال ششم، شماره ۲۴، زمستان ۱۳۹۹، صفحات ۴۱-۷۲.
[۵] احمد شاملو، همان.
[۶] تلاش برای فهم نیازهای مردم در عرف سیاسی حکومت با عنوان «شعارهای انقلاب و رهنمودهای امام » قابل بررسیاند.
[۷] در پنجم آذرماه سال ۱۳۵۸ فرمان تشکیل بسیج مستضعفین صادر شد و همگان به تشکیل ارتش بیست میلیونی فراخوانده شدند.
[۸] رجوع شود به «واکاوی دلایل صدور فرمان تشکیل جهاد سازندگی توسط امام خمینی(س)» در پرتال امام خمینی.
[۹] رجوع شود به مذاکرات تأسیس سپاه.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *