«بنبست»، عصیان در برابر انسداد سیاسی
در سومین مطلب از سلسله نوشتههایم در مورد موج نو ترانه به سراغ ترانه بنبست رفتهام که از فضای سیاسی حاکم بر جامعه و تأثیر آن بر فضای روشنفکری اوایل دههی پنجاه خورشیدی در ایران تصویری روشن ارائه میدهد: تصویر یأس و امید و مبارزهطلبی توأمانی که در عین اختناق و سرکوب و ناامیدی، خواهان تغییر فضای سیاسی بستهی موجود بوده است.
موج نو در ترانه ایران حاصل همکاری و همفکری عدهای از کارورزان ترانه بود که آرامآرام و بر اساس نزدیکیهای فکری و روابط دوستانه همدیگر را از گوشه و کنار پیدا کردند و مثلثها (شاعر، آهنگساز، خواننده) و یا مربعهایی (شاعر، ملودیساز، تنظیمکننده، خواننده) تشکیل دادند و به تولید سلسله کارهایی پرداختند که فضای ساکنِ حاکم بر ترانهی آن دوران را شکست و نفس تازهای را به این عرصه دمید. یکی از موفقترین مثلثهای کاری در آن سالها، ترکیب ایرج جنتی عطایی، بابک بیات و داریوش بود. آنها تعدادی از پیشروترین و اعتراضیترین ترانههای آن دوران را ساختند که از حوزهی سرگرمی خارج میشد و موضوعات جدی سیاسی و اجتماعی و انسانی را طرح میکرد. این ترانهها تأثیرات چشمگیری روی جوانان گذاشت و آنان را به این نوع ترانه بیشتر جذب کرد.
میتوان گفت اثری که بتواند به شکلی هنرمندانه بیانگر یا انعکاسدهندهی فضای حاکم بر جوامع باشد، جایگاه و اهمیت ویژهای پیدا خواهد کرد. بنبست هم با زبانی استعاری که محصول سانسور حاکم بر آن دوران بوده است، توصیفگر شرایط سیاسی و اجتماعی زمانهی خودش است. در دو دههی پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، سرکوب شدید مخالفان در تمامی طیفهای سیاسی و ایجاد شرایطی پلیسی-امنیتی که ساواک بر آن دامن زده بود، بر فضای سیاسی و فرهنگی جامعه سایهای سنگین انداخت تا آنجا که این فشردگی، انسداد و بنبست سیاسی، برخی از جریانهای چپگرا را به سوی مبارزات رادیکالتری مانند مبارزات مسلحانه و چریکی سوق داد. قیام سیاهکل در بهمن ۱۳۴۹ با وجود شکستِ عملی، خون تازهای در رگهای فعالیتهای سیاسی این جریانها دواند و تا سالها بعد بر روی بسیاری از آثار هنرمندان نزدیک به این اندیشه تأثیراتی مستقیم و غیرمستقیم گذاشت.
ایرج جنتی عطایی هم با خط و مشی فکری برآمده از اندیشه چپ، در همین دوران تبدیل به یکی از مغزهای متفکر تولید ترانه در این جریان نوگرا شد. او پس از چند سال تجربهاندوزی در سرایش شعر برای ترانه و همکاریهای پراکنده با کارورزان نسل قبل، با یافتن همکاران و تشکیل گروههای کاری مستقل، جدی و جوان، شروع به سرودن سلسله آثاری میکند که فرزند همان دوران و همان فضای حاکم بر جامعهاند و در عین تصویر کردن فضای بستهی سیاسی، میل به عصیان و مبارزه دارند.
ایرج جنتی عطایی در بنبست با نگاهی متفاوت، وضعیت حاکم بر ایران را به کوچهی بنبستی تشبیه میکند که دیواری پوسیده از استبداد سنتی، ساکنان آن را از رسیدن به رود بزرگ و جاریِ جهانِ آزاد دور نگه داشته است اما صدای رود، یا همان صدای آزادی و تغییر، مدام توی گوش ساکنان این کوچه است و از پس دیوار شنیده میشود. جنتی عطایی برای ارائهی مضمون مورد نظرش در این شعر، به شدت وابسته به جغرافیایی است که به خوبی ترسیمش میکند و از طریق آن دست مخاطبش را میگیرد و از بههمپیوستگی کوچههای دیگر میگذراند و او را وارد بنبستی میکند که قصه در آن رخ میدهد. انتهای این بنبست با دیوار باغی خشک بسته شده که روی آن پر از شعرهای یادگاری است و میان ساکنان کوچه و رود بزرگ و همیشه جاری فاصله انداخته است. ما رود را نمیبینیم اما با توصیفهای شاعر آن را تصور میکنیم و صدایش را از آن سوی دیوار میشنویم زیرا ما هم ساکن همان بنبستیم.
میون این همه کوچه که به هم پیوسته
کوچهی قدیمی ما کوچهی بنبسته
دیوار کاهگلی یه باغ خشک
که پر از شعرای یادگاریه
مونده بین ما و اون رود بزرگ
که همیشه مثل بودن جاریه
صدای رود بزرگ ،
همیشه تو گوش ماست
این صدا لالاییه،
خواب خوب بچههاست
برای عمقبخشی بیشتر به این روایت، توصیف کوچه و شرایطش نیز اهمیتی ویژه دارد. این توصیفات روایت را از روایتی شخصی به روایتی عمومی و وسیع بسط میدهد و بنبست را به نمادی از ایران آن روزگار بدل میکند. پس از توصیف ظریف رود بزرگ و فاصلهی موجود با آن، ایرج جنتی عطایی با نگاهی نوستالژیک میکوشد احساس محبتآمیز خود را نسبت به زادگاهش که آن را کوچهی خاطرهها مینامد نشان بدهد و زندگی در این بنبست را با پیوند به حیات پدرانش در همین شرایط بد که حالا باید با حضور نسل تازه تغییر کند، قدمتی طولانی ببخشد. شاعر با ایجاد این پل تاریخی میخواهد اهمیت عمل و تصمیم نسل خودش را به رخ بکشد که نمیخواهد پشت دیوار پوسیدهی استبداد شاهی گیر کند و مثل گذشتگانش فقط آیهی حسرت بخواند. او میخواهد وارد عمل شود و برای آغاز این کنش از همنسلانش، یا همان همبازیهای قدیمیاش در بنبست میخواهد که دستهای خستهی یکدیگر را بگیرند و دیوار گلی را خراب کنند و تنهای تشنهشان را به رود جاری آزادی بسپارند و راه این کوچهی قدیمیِ بنبست را هم به دیگر کوچههای بههمپیوسته بگشایند.
کوچه اما هرچی هست،
کوچهی خاطرههاست
اگه تشنهست، اگه خشک،
مال ماست، کوچهی ماست
توی این کوچه به دنیا اومدیم،
توی این کوچه داریم پا میگیریم
یه روزم مثل پدربزرگ باید،
تو همین کوچهی بنبست بمیریم
اما ما عاشق رودیم، مگه نه
نمیتونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمر تشنه بودیم، مگه نه
نباید آیهی حسرت بخونیم
در اجرای نهایی ترانه، ابیات آخر شعر که هدف نهایی و جان کلام شاعر است، از زبان یک راوی دیگر جز خواننده، بر روی بستری از موسیقی و صدای آوازخوان دکلمه میشود.
دست خستهمو بگیر، دست خستهمو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی، هر روزی باشه دیر و زود
میرسیم با هم به اون رود بزرگ
تنای تشنمونو میزنیم به پاکی زلال رود
دست خسته مو بگیر، دست خسته مو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم، دست خستهمو بگیر
به گواهی سازندگان این اثر، شعرِ بنبست در یک شب زاده و بر آن لباس ملودی پوشانده میشود. ایرج جنتی عطایی با تک بیت اولِ سروده، هیجانزده نزد بابک بیات میرود و بابک با خواندن همان یک بیت پشت پیانو مینشیند و به سرعت روی آن ملودیای میسازد و این اثر گامبهگام و پلهپله، با همکاری تنگاتنگ و پر احساسی در انتهای شبی دراز ساخته و پرداخته میشود. در قدم بعد، بابک بیات خودش این اثر را با تبحری هرچه تمامتر تنظیم و با مجموعهای از سازهای زهی، بادی، گیتار و درامز سازآرایی میکند. برای اجرای این اثر متفاوت، بابک بیات و ایرج جنتی عطایی بیدرنگ داریوش را که سری پر بادتر از دیگر همنسلانش برای اجرای چنین ترانههایی دارد خبر میکنند و او هم این شعر و ملودی اثرگذار را با صدای زخمی و تکنیک درخشانش در انتقال درست احساس واژهها میخواند و بنبست زاده میشود.
این اثر نمونه بسیار خوبی از آمیزش درست شعر و موسیقی و صداست که در همراهی یکدست و منسجمی به تولید اثری میانجامد که از هر نظر قابل اهمیت و دفاع است و هنوز هم پس از گذشت نزدیک به پنجاه سال از تولدش، به دلیل درگیری مجدد جامعه ایران با یک استبداد سنتی دیگر، همچنان چه از نظر محتوا و چه از نظر موسیقی و اجرا شنیدنی و تازه باقی مانده است.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *