بر سر میزهای فمینیستی چه غذایی خورده میشود؟
سارا احمد —پژوهشگر حوزهی فمینیسم، مطالعات نژادی و کوییر— در تمثیلی نافذ و درخشان، میز غذایی را توصیف میکند که افراد حاضر در یک خانواده متداول به دور آن گرد هم میآیند تا نقشهای مرسوم و تعریفشدهی خود را به درستی ایفا کنند.[۱] پدر، مادر و فرزندان (و گاهی پدربزرگ و مادربزرگ)، همانطور که اصول دگرجنسگراهنجار (یا هترونرماتیو) در یک خانوادهی «درست» از آنها میطلبد، بر سر این میز حاضر میشوند تا نظم حاکم یا آنچه احمد در قالب «مناسبتهای شادی» تعریف میکند را حفظ کنند. بر سر این میز حرفهای زیادی هست که نباید زده شود، و شیوههای زیادی از «بودن» هست که نباید حضور پیدا کند. همهی افراد دور این میز باید سخت تلاش کنند تا تصویری از یک خانوادهی شاد و درست را بازتاب دهند. حال اگر یکی از افراد این جمع (بخوانید یک فمینیست) تصمیم بگیرد که در مقابل جریان اصلی بایستد و هنجارهای این جریان را زیر سوال ببرد، وی با شادی موجود بیگانه شده و در لحظه به غریبهای «خوشیکش» تبدیل میشود.[۲]
در اینجا میز غذاخوری تمثیلی است از یک نظم اجتماعی که بر پایهی فرهنگ پدر/مردسالار، دگرجنسگرا (heterosexual) و همسوجنسیتی (cisgender) ساخته شده و شاد بودن در آن مستلزم تابعیت از اصول جنسیتزده است. یک فمینیست در چنین چیدمانی، چه از طریق مخالفت روشن خود با این اصول، چه با مطالبهی نوع دیگری از زندگی، و چه تنها با حضورش، وضع موجود را به چالش میکشد و با مشارکت در سیاستِ مخالف به مبارزه با هنجارهای موجود در نظم اجتماعی میپردازد. احمد چهرهی فمینیست «خوشیکش» را برای ما بیشتر ترسیم میکند و مینویسد که وقتی فرد به واسطهی قرار دادن خود در مقابل جریان غالب، صندلیاش را از دست میدهد نه تنها برای خودِ میز (وضع موجود) بلکه برای هر کسی که بر سر آن میز نشسته نیز تهدیدی به حساب میآید چرا که او خود را سد راه کسانی قرار داده که تمام تلاششان را میکنند تا صندلی خود را حفظ کنند. بدین صورت خوشی برای همه افراد دور میز «کشته» میشود.
بیشتر ما فمینیستها به خوبی میدانیم که ایستادگی در مقابل جریان غالب و عدم چشمپوشی از ستمهایی که این جریان بر طیف گستردهای از افراد به ویژه زنان و جامعه الجیبیتیکیو روا میدارد، مستلزم از دست دادن صندلیمان بر سر میز مردسالاری است. با این حال این را نیز به خوبی میدانیم که این ایستادگی همواره با آفرینش جهانی نو همراه است. آفرینش معناها و شیوههای جدیدی برای زیستن، به دور از ستمها و خشونتهای فرهنگ مردسالار، دستاورد زیر سوال بردن تمام آن چیزی است که در اطراف «میز غذاخوری» اتفاق میافتد.
با این حال به نظر من میرسد که بخش مهمی از این چیدمان در سیاست فمینیستی نادیده گرفته شده است و آن خودِ غذایی است که روی این میز سرو میشود. غذا —که مردسالاری به شیوههای مختلف حول آن اتفاق میافتد— خود برگرفته از فرهنگ غالبی است که انسان را مجزا از حیوان و برتر از آن میبیند و در نتیجه استثمار حیوانات و خوردن بدنهای آنها را امری طبیعی و نشانی از قدرت انسان قلمداد میکند. ایمی بریز هارپر —فمینیست و پژوهشگر در حوزههای عدالت نژادی و مطالعات انتقادی نژادی— مینویسد:
من نمیتوانم غذا را به عنوان یک ابژهی پیشپاافتاده و روزمره ببینم. باورها و ایدئولوژیهای یک فرهنگ در تمام زمینهها در غذا نمود پیدا میکند. غذا میتواند تصورات یک جامعه از سکشوالیته، نقشهای جنسیتی، و سلسله مراتب قدرت در میان نژادها را به نمایش بگذارد.[۳]
تئوری هژمونی فرهنگی آنتونیو گرامشی نیز در اینجا موضوعیت پیدا میکند.[۴] هر چند تمرکز گرامشی در این مفهوم بر مبارزه طبقاتی است اما میتوان از این تئوری برای فهم بهتر محورگراییهای هژمونیک به ویژه انسانمحوری و مردمحوری بهره برد. فرهنگ هژمونیک، ارزشها و هنجارهای خود را به شکلی تبلیغ میکند که این هنجارها به عقل سلیم برای همگان تبدیل میشوند. این امر در رابطه با مساله حیوانات به یک اجماع منفعلانه نسبت به استثمار آنها منجر شده، و بدین ترتیب وضع موجود حفظ میگردد. اما این وضع موجود که اغلب ما آن را به عنوان یک هنجار پذیرفتهایم، به قیمت تحمیل رنجی شنیع بر حیوانات غیر انسان تمام میشود. در فرآیند تولید آن چیزی که بسیاری از ما «غذا» مینامیم، به حیوانات تیراندازی میکنند، برایشان دام میگذارند، مسمومشان میکنند، روی پوستشان داغ میزنند، اختهشان میکنند، به اجبار حاملهشان میکنند، مادران را از فرزندانشان جدا میکنند، نوکهایشان را میبرند، در کوچکترین قفسها به حبس میکشانندشان، به کشتارگاهها منتقلشان میکنند، و بعد، سوزاندن، تکهتکه کردن، کشتار با گاز سمی، خفگی، سر بریدن، برقگرفتگی، سلاخی، سلاخی و سلاخی. اینها اتفاقاتی است که در صنعت تولید گوشت و لبنیات هر روز در تمام دنیا اتفاق میافتد.
ابعاد وسیع خشونت بر حیوانات، کالاانگاری و استثمار بدنهای آنها —که البته به صنعت تولید غذا محدود نمیشود— دیگر بر هیچکس پوشیده نیست. بنابراین این موضوع که مسئله رنج حیوان به صورت عمده در فلسفه و سیاست فمینیسم جایی ندارد، نمیتواند ناشی از ناآگاهی درباره این حقیقت باشد. در اینجا این سوال مطرح میشود که سقف اخلاق مراقبتی فمینیستی کجاست؟ آیا این مقوله به گونهی انسان محدود میشود؟ ما دیگر میدانیم که هیچگونه مرز قطعی و ثابتی انسان را از دیگر حیوانات جدا نمیسازد.[۵] پس چطور می توان استدلال کرد که بدن برخی موجودات زنده بیشتر از بقیه موجودات شایستهی مراقبت است؟ همانطور که لیندا برک، زیستشناس فمینیست، بیان میکند «یکی از نکات قوت تفکر فمینیستی این است که این تفکر هرگز فقط درباره زنان نبوده است؛ فمینیسم یک گفتمان انتقادی است که درباره همه چیز سوالات ناخوشایندی میکند».[۶]
اگر به نظر میرسد که من در اینجا مشغول «خوشی کشی» هستم، اما این بار بر سر میز فمینیستی، باید بگویم که درست فکر کردهاید. من از تمام فمینیستهای «خوشیکش و خودسر» —که خود را یکی از آنها میدانم— این پرسش «ناخوشایند» را دارم که ما چطور میتوانیم تا این حد ساختارمند و موفق، معنای سیاسی خوشی بر سر میز مردسالاری را نقد کنیم اما نسبت به تقاطع آن با خوشی حاصل از خوردن حیوانات بر سر این میز و هژمونی فرهنگ گوشتخواری ناآگاه باشیم؟ چطور میتوانیم در بازآفرینی مفهوم شادی و لذت و زیستن خارج از هنجارهای موجود تا این حد موفق عمل کنیم اما در خلق معناهای جدیدی که رنج حیوان در آن در نظر گرفته شده است، قدمی برنداریم؟
پیشنهاد من در اینجا اتخاذ موضع اکوفمینیسم وگان است. فمینیسم وگان، مسئلهی غذا را سیاسیسازی کرده و برای ما چارچوب نظری و عملی فراهم میکند که در آن تقاطع مفهومی میان رنج حیوان و رنج انسان در نظام مردسالار کاپیتالیستی به رسمیت شناخته میشود. این امر نه به معنای یکی دانستن رنج حیوان و انسان تحت انقیاد، و قطعاً نه به منظور حیوانانگاری زنان و جامعهی کوئیر، بلکه به این معناست که هر دوی این رنجها در بستر ساختاری مشترکی بر حیوان انسان و غیرانسان تحمیل میشود. در این ساختار، دوگانه انسان-حیوان، الگو و مبدا باقی دوگانهانگاریها از جمله دوگانه جنسیتی زن در مقابل مرد قرار میگیرد. این الگو نه تنها انسان را از خود، بدنمندی، احساسات و تجربیات زیستهاش بیگانه میسازد بلکه او را از همنوعان غیرانسان خود و همزیستی با آنها نیز جدا میکند.
آنچه امروز ما را تحت عنوان سیاست فمینیستی گرد هم میآورد، تلاش برای پایان دادن به تمام اشکال سرکوب و جایگزین کردن آن با دنیایی است که به همهی ما اجازه آفرینش مسیرها، هویتها، فضاها، روابط، شادیها، احساسات و «میز»های خودمان را بدهد. بنابراین با پرسش سادهای روبرو هستیم: در این دنیای جایگزین مد نظر ما، چه غذایی روی میز گذاشته میشود؟
پینوشتها:
[1] Ahmed, Sara, and Oristelle Bonis. “Feminist killjoys (and other willful subjects).” Cahiers du Genre 2 (2012): 77-98.
[۲] خوشیکش معادلی است که حمید پرنیان در ترجمه مقاله سارا احمد به خوبی برای اصطلاح killjoy برمیگزیند. ترجمهی وی با عنوان خوشیکُشهای فمینیستی (و دیگر سوژههای خودسر) بر روی وبسایت رادیو زمانه در دسترس است.
[3] Harper, Breeze A. Sistah Vegan: Black Female Vegans Speak on Food, Identity, Health, and Society. New York, NY: Lantern Books, 2010.
[4] Stache, Christian, and Christin Bernhold. “The bourgeois meat hegemony.” Österreichische Zeitschrift für Soziologie 46.2 (2021): 167-186.
[۵] شکوفه دزفولی، «وگانیسم؛ انسان-محوری و بیعدالتیهای اجتماعی»، رسانه پارسی، ۲۷ آذر ۱۴۰۰.
[6] Birke, Lynda. “2 Exploring the Boundaries: Feminism, Animals, and Science”. Animals and Women: Feminist Theoretical Explorations, edited by Carol J. Adams and Josephine Donovan, New York, USA: Duke University Press, 1995, pp. 32-54.
یک نکته ساختاری: تمام مکاتب ایدیولوژیک زبانِ فرقه ایِ ویژهِ خود را بوجود میآورند با واژه ها ئیکه تعاریف درون-فرقه ائی دارند و فقط از طریق این زبان میتوانند طرز فکر و استدلال خود را برای دیگران واکاوی کنند. مثلن در کمونیسم ما “پرولتاریا”, “بورژوا”, “استثمار”, و “امپریالیسم” داریم. یا در دینهای توحیدی “گناه”, “صواب”, “ثواب”, “مکافات”, “توبه” و غیره داریم. بدون بکار بردن این واژگان در متقاعد کردن دیگران تغریبن الکن میشوند .
در فمینیسم هم که یک مکتب فکری است همینطور است. شما واژه های زیر را از نوشته بالا بیرون بیاورید و با استفاده از زبان همه-فهم این نوشته را باز نویسی کنید: 1- فمینیسم. 2- کوییر. 3- دگرجنس گراهنجار. 4- همسو جنسیتی. 5- ال جی بی تی کیو. 6- مرد/پدر سالار. 7- اکوفمینیسم.
اگر نتوانستید, به این معنی استکه این چرخش فکری یک رشته تخصصی است و نه یک دغدغه و نارسائی اجتماعی که همه باید برایشان مهم باشد و بفهمند. و لذا مثل دینها و کمونیسم باید به مردم تحمیل یا تحمیق شود. البته ورود به خود مقوله فمینیسم کامنت ام زیادی طولانی میکند. بماند برای فرصتی دیگر.
هر فردی با توجه به ارزشها و موضوعاتی که برایش اهمیت دارد به دنبال جستجو و خواندن و یادگیری واژه ها می رود. امروز با وجود اینترنت، نفهمیدن بهانه تنبلانه افرادی است که نمیخواهند یاد بگیرند. اگر این واژه ها را نفهمیدید یعنی برای شما دغدغه نبوده و به دنبال یادگیری اش نبوده اید. اینکه شما معنای کلمات این مقاله را نمی فهمید ایده یا ارزش این مقاله را زیر سوال نمی برد بلکه اصرار شما را بر یاد نگرفتن و در جهل خود ماندن نشان میدهد.