
از سرکوبی تا سرکشی
چه وحشتناک خواهد بود
آوازی
که از حلقوم این صبر هزاران ساله برخیزد[۱]
یاس ایرانی[۲] نماد ادبیات دادخواهی و ادامهی موفق دورانی است که با نوشتن و نشر خاطرات زندانهای دههی شصت آغاز شد، با ادبیات زندان ادامه یافت، و اکنون در دادخواهی تجلی مییابد. راهی که از ضرورت ثبت خشونت حکومت، بدون امیدی به عدالت، شروع شد و اکنون به دادخواهی فعال جمعی رسیده است. مادران خاوران، مادران آبان، خانوادههای زندانیان سیاسی و اعدامیان، خانوادههای قربانیان قتلهای زنجیرهای، مادران ستار بهشتی و نوید افکاری، خانوادههای قربانیان حملهی موشکی سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی، و شاکیان دادگاه حمید نوری (عباسی) از مهمترین دادخواهانی هستند که حساسیت عموم مردم را برمیانگیزند و رنج شخصیشان را به مسئلهی اجتماعی تبدیل میکنند. درونمایهی یاس ایرانی انتقامگیری قهرمان زندانکشیدهاش از شکنجهگر خود است. او در یک انتقامگیری فردی درگیر میشود اما عملش در فضای گفتمانی امروز ایران معنایی اجتماعی مییابد. همین داستان اگر قبل از آبان ۱۳۹۸ منتشر شده بود معنایی جز انتقامگیری فردی نداشت.
شخصیت اصلی داستان برای غلبه بر روانزخم (trauma) به جا مانده از مصائب دههی شصتْ نقشهای میریزد، در طرحی پیچیده مقدمات اجرای نقشه را فراهم و سرانجام آن را اجرا میکند. ضد قهرمان یاس ایرانی، صاحبخانهی مبادی آداب و خوشمشرب ساکن یک کشور اروپایی، ترکیبی است از حمید نوری و حاج داوود رحمانی و داوود بیات. هم زندانبان است، هم مخترع شکنجههای فوق طاقت بشری و هم رئیس زندان.[۳] رحمانی، رئیس زندان و شکنجهگر کارکشته و خالق ابزارهای شکنجهای مانند قبر و قیامت در زندان قزلحصار؛ نوری، زندانبانِ همکار کشتارهای سال ۶۷ که همین روزها محاکمهاش در استکهلم سوئد در جریان است؛ و بیات، جانشین حاج داوود در قزلحصار. در داستان، او خود را سیروس متقی معرفی میکند ولی راوی او را از ایران و زندان به نام میثم میشناسد. در واقعیت، میثم نام مستعار داوود بیات است در سال ۱۳۶۳ که جانشین داوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار شد. به این ترتیب، یاس ایرانی بُعدی تاریخی و واقعی هم دارد. اما خسرو دوامی تاریخنویس نیست. او داستان مینویسد با شخصیت انتقامجویی که در مجازات میثم-سیروس درنگ نمیکند. او خاطرات هم نمینویسد. خلق واقعیت بدیلی که از دغدغهی ثبت سختیها فراتر میرود یاس ایرانی را از خاطرات زندان هم متمایز میکند.
خاطرات زندان روایت مستقیم انفرادی و شکنجه و اعدام و سوگ همرزمان به قصد مستند کردن فجایع رخدادهی پس از انقلاب بود. این نویسندگان از فراموشی بیش از هرچیز دیگری میترسیدند و نمیخواستند تاریخ شخصیشان مقهور تاریخنویسی دروغزن رسمی شود. در عین حال میخواستند با روانزخمشان مواجه شوند و پشت سرش بگذارند. آرمانخواهانی بودند که چیزی جایی چال میکردند بدون آنکه مطمئن باشند کسی پیدایش خواهد کرد و قدرش را خواهد دانست.[۴] شاهکار زندانیان دههی شصتْ ثبت روزگارشان و ماندگار کردن روایتهایی بود که بعدها به پایههای استوار جنبش دادخواهی تبدیل شد. همپای این روایتهای واقعی، ادبیات زندان میآمد که با افزودن تخیل داستانی و بُعد دادن به وقایع پیشآمده بر عمق دریافت خواننده از واقعیت زندان میافزود.[۵] با این همه، هنوز چندان فراتر از شهادت دادن و روایت کردن نمیرفت و جای کنش مستقیم علیه حکومت و ماموران آن در بیشتر داستانها خالی بود. بیشتر شخصیتهای مثبت این داستانها توان مواجههی مستقیم با دشمن را نداشتند. آنها با روانزخمهایشان دست و پنجه نرم میکردند بیآنکه قدرت حرکت و ایجاد تغییر داشته باشند. داستانهای دادخواهی این مرحله را پشت سر گذاشتهاند و دیگر تنها به روایت ناگفتهها و نوشتن نانوشتهها نمیپردازند. در داستانهای دادخواهی با افراد فعالی مواجهیم که نظرگاهشان عوض شده است و علاوه بر رسواسازی سرکوبکنندگانْ چشمی هم به همگانی کردن مخالفت با سرکوبی دارند.
در یک سال گذشته داستانهایی منتشر شدهاند که به روشنی با جمهوری اسلامی و مامورانش درگیر میشوند، با قهرمانانی که داد میخواهند یا برای دادخواهیْ خودشان دست به عمل میزنند. از آن میان میتوان به سه داستان بلند پینوشت: اپراتور نوشتهی ونوس ترابی[۶] دربارهی حملهی موشکی سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی، همهی تکهپارههای زری نوشتهی اکبر سردوزامی[۷] دربارهی جانباختگان دههی شصت، و یاس ایرانی نوشتهی خسرو دوامی با قهرمانی مملو از کینه به عنوان نمایندگان بازنماییهای ادبی جنبش دادخواهی ایرانیان اشاره کرد. با امثال این داستانهاست که روانزخم فردی بازماندگان فجایع بعد از انقلاب به روانزخمی جمعی و کابوسی برای جمهوری اسلامی بدل میشود. جنبشی که تا دیروز مختص خانوادههای قربانیان بوده است، امروز به مدد این روایتهاست که همگانی شده است. در یاس ایرانی عاملیت راوی با دیدن شکنجهگر و زندانبانش دوباره فعال میشود. او که سالها با دردها و زخمهایش زندگی کرده بود بیآنکه به کنش بیندیشد، الان کنشگر میشود.

گفت: «یاسهام امسال زودتر از همیشه گل دادهن.
داستان بلند یاس ایرانی با این جمله شروع میشود. یک ایرانی برای تعمیر لولهکشی به خانهی ایرانی دیگری میرود و اولین بویی که به مشامش میرسد عطر یاس است و اولین چیزی که میبیند خود یاس: «سالها بود این همه یاس ایرانی رو یکجا ندیده بودم». با این آغاز، و اگر در دایره معنایی مشترک ایرانیان بمانیم، خواننده منتظر خواندن داستانی است درباره دوستی و همدلی دو ایرانی مهاجر که در غربت به هم رسیدهاند. صاحبخانهْ ایرانیِ بیشیلهپیلهی مهربانی به نظر میرسد که عاشق گل و درخت است و تنها زندگی میکند. تعمیرکار رو نمیکند اما درمییابد که صاحبخانه را از ایران میشناسد، از اوین. او زندانبان و شکنجهگرش بوده است. به ترفندی وارد اتاق خوابش میشود، آلبومهایش را ورق میزند، عکسهایش را میبیند و مطمئن میشود که درست آمده است.
داستان در آوریل ۲۰۰۷، سالها پیش از وقایع این روزها و فوران روایتها و خاطرات قربانیان جمهوری اسلامی و دادگاه علنی حمید نوری نوشته شده است. یاس ایرانی انگار داستان حمید نوری است که به دام یکی از قربانیانش افتاده، قربانیای که نمیخواهد برای داد ستاندن به دادگاه و قانون متوسل شود و خودش انتقام میگیرد. داستان هم شهادتی است بر فاجعهی پس از انقلاب و هم تأییدی بر آنکه میتوان بیعمل ننشست؛ گیرم هنوز جنایت در ایران اتفاق میافتد و مکافاتش تنها در خارج از کشور ممکن میشود.
رفتن به خانهی سیروس متقی، آغاز سفر راوی است در گذشتهی خود. در این سفر است که خواننده در مییابد کینهی راوی به سیروس بیحد است و در یادآوریهایش سیروس را یگانه مقصر میبیند. پیشزمینه و ساختار قدرتِ پشتیبان و نیروهایی که به سیروس قدرت میدهند در تصویرهایی محو میآیند و میروند بدون آنکه راوی ربط روشنی بین آنها و اعمال سیروس برقرار کند. نویسنده کنار هم گذاشتن پازل قدرت را به عهدهی خواننده میگذارد در حالی که ایجاز بیش از حد در بسط و ربط وقایعْ کار خواننده را دشوار میکند. با تقلیل روابط قدرت به مناسبات فردی، راوی میپذیرد که هویتش با نفرت از سیروس گره خورده:
حس میکردم هستیام به طرز هراسآوری با زندگی میثم گره خورده است. نیرویی رازآلوده زندگی و سرنوشت هر دویمان را به هم وابسته کرده بود … فراموشیْ یادهای تکهتکهشده را به جایی در اعماق ذهنم پرتاب کرده بود. حالا با حضور دوبارهی میثم، تکههای پراکنده و از هم گسیخته، مثل حشراتی جورواجور و لجوج از نهانگاهی بیرون میآمدند و دنیایم را به آتش میکشاندند.[۸]
اما برای خواننده درک این پیچیدگی آسان نیست. خواننده برای درک روابط میان شخصیتهای داستان، راوی و پروین (همسر سابق راوی) و سیروس-میثم و بهرنگ (فرزند پروین از راوی یا میثم) نیاز به اطلاعات بیشتری دارد که از او دریغ میشود. کلمه به کلمهی یاس ایرانی نشان میدهد که نویسنده تمام این روابط را پشت داستان دارد اما به دلایل تکنیکی آنها را از پیشصحنه کنار میگذارد و ترجیح میدهد روایت را بتراشد و لاغر کند. صرفهجویی در دادن اطلاعات نتیجهی بیحوصلگی نویسنده نیست نشانهی دقت او در فاصلهگرفتن از گزارشینویسی، دستکم نگرفتن خواننده، و البته دست و دلبازی در خط زدن نوشتههایش است.
به آخر داستان که میرسیم یاس قربانیای است که به داس امثال سیروس-میثمها درو شده است. حالا دیگر پس از خواندن یاس ایرانی شعر «آخر بازی» احمد شاملو یادمان میآید:
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای.
…
فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بیاعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعهی روسپیان
بازمیآمدند.
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاهپوش
ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!
این همان سرود دادخواهی است که زبان حال مادران خاوران و مادر ستار بهشتی و مادران آبان ۹۸ و بازماندگان قربانیان حمله موشکی سپاه به هواپیمای اوکراینی و مادر نوید افکاری بود و اکنون ورد زبان همگان است. یاس ایرانی در این پیشزمینه است که معنا مییابد و به دادخواهی جمعی معنا میدهد.
پینوشتها:
[۱] محمد رضا شفیعی کدکنی، «آواز ققنوسان» از مجموعه اشعار در کوچهباغهای نیشابور.
[۲] خسرو دوامی، یاس ایرانی. آمریکا: نشر القصه، چاپ اول، ۱۴۰۰.
[۳] ایرج مصداقی دربارهی داوود بیات مینویسد: «پس از برکناری حاج داوود رحمانی، رئیس زندان قزلحصار در تیرماه ۱۳۶۳، داوود بیات با نام مستعار «میثم» مسئولیت زندان قزلحصار را به عهده گرفت. در سال ۱۳۶۵ پس از تخلیه زندانیان سیاسی از زندان قزلحصار و تحویل آن به شهربانی کل کشور، میثم به ریاست زندان اوین رسید. […] داوود بیات (میثم)، همسر یکی از زندانیان را که کارگر دردمندی بود با خدعه و نیرنگ به ازدواج موقت خود درآورد. تلاش زن برای آنکه به عقد دائم داوود بیات درآید ناکام ماند و او که درمانده شده بود به صورت وی اسید پاشید. داوود بیات که آسیب جدی دیده بود، برای ترمیم گوشتهای اضافی صورتش مجبور به جراحی پلاستیک شد.
[…] او یکی از اضلاع مثلث «داوود» در ادارهی زندانها بود. داوود رحمانی، داوود لشکری، داوود بیات». («رؤسای زندان اوین در دههی ۶۰ (بخش دوم و پایانی)»، گویا نیوز، ۱ دی ۱۳۹۵.)
شاید شخصیت پروین در یاس ایرانی برگرفته از شخصیت همین زنی باشد که داوود بیات (میثم) او را صیغه کرده است.
[۴] معروفترین خاطرات زندان میتوان به خاطرات منیره برادران، شهرنوش پارسیپور، ایرج مصداقی و مهدی اصلانی اشاره کرد.
[۵] از مهمترین آثار ادبیات زندان میتوان از بر ما چه رفته است باربد؟ (هوشنگ گلشیری، منتشر شده در سوئد ۱۳۶۸)، گوشه ای از روايت اعظم (اکبر سردوزامی، دانمارک ۱۹۹۸)، مرائی کافر است (نسيم خاکسار، چشمانداز ، پاييز ١٣٦۷)، ديدار (احمد محمود، نشر نو، تهران، ۱۳۶۹)، شاه سياهپوشان (هوشنگ گلشيری، سوئد ۱۳۸۰)، سالهای ابری (علی اشرف درويشيان، اسپرک، تهران، ١٣٧۰) و شام آخر (سرور کسمائی، نشر باران، سوئد، ۲۰۲۱) نام برد.
[۶] ونوس ترابی، پینوشت: اپراتور.نشر باران، سوئد، چاپ اول، ۲۰۲۱.
[۷] اکبر سردوزامی، همهی تکهپارههای زری. نشر باران، سوئد، چاپ اول ۲۰۲۱.
[۸] یاس ایرانی ، ص۷۹.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *