از سبزها تا بقیه؛ ما چگونه کالت میشویم؟
مخالفان سبزها، منکران تغییرات اقلیمی و البته بازوهای رسانهای کمپانیهای نفتی از جمله فحشهایی که به سبزها میدهند یکی هم کالت بودن آنهاست. البته این فحشی رقیقتر از اکوفاشیسم است که کمابیش هر کنشگر محیطزیستی ممکن است طعم آن را چشیده باشد.
حالا سؤال این است که احتمال کالت شدن سبزها چقدر «جدی» است. جدی البته یک عبارت کیفی است. دشوار است که بتوان به آن یک وزن کمی داد. به همین خاطر این نوشتار پر از گزارههایی خواهد بود بحثبرانگیز که به دشواری میتوان همه را درباره قطعیت آنها مجاب کرد.
چگونه ممکن است در جهان مدرن کسانی که اساسا دستمایه و زمینه فعالیتشان گزارهها و مؤلفههای دقیق علمی است به کالت تبدیل شوند؟ فرآیند کالت شدن از کجا شروع میشود و تا کجا میتواند پیش برود؟ یک پاسخ ساده و سرراست این است که اگر شما عضو گروهی شدهاید که لازمه عضویت در آن تن دادن به مناسک و رفتارهای خاصی است، به شکلی که شاید زندگی شخصی شما را تحت تأثیر قرار دهد شما به واقع عضو یک کالت شدهاید.[۱] اما چنین پاسخی دایره کالت شدن را خیلی وسیع میکند. حتی بعضا طرفداران تیمهای ورزشی هم ممکن است طبق تعریف پیشگفته مصداق اعضای یک کالت تلقی شوند.
اما میتوان گفت کالتهای مذهبی تیپیکترین شکل کالت هستند پتی ویگینگتون میگوید کالت مذهبی با این شش خصوصیت شناخته میشود:
۱. رهبر معصوم است و به ندرت ممکن است اشتباه یا گناه کند.
۲. تاکتیکهای فریبندهای برای عضوگیری دارند. اغلب اعضا میدانند چیز خاصی هست که جز با عضویت در کالت نمیتوانند آن را به دست بیاورند.
۳. اعضا همواره باید وفاداری بی قید و شرط خود را به کالت نشان دهند.
۴. اعضا به کالت نزدیکتر از خانواده، دوستان و همکاران خود هستند. کالت به آنها احساس امنیت میدهد و بدون آن حس ترس و ناامنی دارند.
۵. هر کالت میتواند اعضایش را به شکلهای مختلف به اقداماتی ترغیب یا وادار کند که غیر قانونی، یا دست کم اینکه مغایر عرف اجتماعی باشند.
۶. شما اعتقادی کامل دارید به آنچه آرمان یا ایده کالت است. مخالفین این آرمان را غالبا آدمهایی نادان یا گمراه تصور میکنید که باید هدایت شوند.[۲]
برای مقایسه بیشتر میتوان فهرست ولادیمیر ساوچوک را هم مرور کرد.[۳] او میگوید اگر در گروهی عضو هستید که این ده ویژگی را دارد متوجه باشید که عضو یک کالت شدهاید:
۱. رهبر کاریزماتیک دارید.
۲. حق شک و تردید ندارید.
۳. گروه نسبت به جهان خارج پارانوئید و بدبین است.
۴. گروه اعضای سابق را بیمشروعیت میکند.
۵. اعضا مکرر نیاز به تأیید دارند. آنها گرفتارند در چرخههای شرم.
۶. رهبر فراتر از قانون است و اختیارات ویژه دارد.
۷. شستشوی مغزی و دستکاری مدام ذهن اعضا.
۸. خود-نخبهپنداری (الیتیسم) و داشتن راه حل برای همه مشکلات؛ خود-جامعبینی.
۹. فقدان شفافیت مالی.
۱۰. مناسک و آداب و رسوم خاص.
مارک جی پری نیز میگوید کنشگران تغییرات اقلیمی میتوانند مصداق کالت باشند.[۴] او ده ویژگی این کنشگران را برمیشمارد که به زعم او نشان میدهد آنها دارند کالت میشوند:
۱. اقتدارگرایی مطلق بدون پاسخگویی معنادار
۲. عدم تحمل سؤال یا پرسش انتقادی
۳. عدم افشای منابع مالی
۴. ارعاب و هراسافکنی مدام
۵. تکفیر اعضای جداشده
۶. شایعات و شبهات درباره فساد و سوء استفاده مالی سران و رهبران
۷. سوء مدیریت و اشتباهات تکراری سران
۸. القای حس حقارت به پیروان. آنها همواره تصور میکنند به اندازه کافی خوب نیستند.
۹. همیشه حق با گروه یا رهبر است: خود-مرکزپنداری.
۱۰. فقط گروه یا رهبر مرجع دریافت حقیقت است. حقیقت بهطور انحصاری در اختیار آنهاست.
نتیجه: این یک فرقه است.
از درون جنبشهای محیطزیستی چنان ادعاهایی درباره احتمال کالتشوندگی چطور به نظر میرسند؟ در پی یک فهرست دوازدهگانه میبینید چه چیزهایی میتواند برای یک تشکل محیطزیستی این شائبه را ایجاد کند که به یک کالت تبدیل شده است. در تدوین این فهرست به هر سه فهرست پیشگفته توجه شده است یعنی هر آنچه میتوانسته هر تشکل یا گروهی را به یک فرقه مذهبی تبدیل کند و نیز مشابهتهای ضمنی که فرض تبدیل یک تشکل محیطزیستی و اقلیمی را به یک کالت تقویت میکند.
البته میتوان این فهرست را کمی هم بازتر کرد. مثلا در فهرست دهگانه مارک جی پری مواردی هست مثل رهبری کاریزماتیک یا شائبه فساد داخلی یا تکفیر اعضا در صورت ترک گروه که واقعا نمیتوان گفت ذاتی کنشگران محیطزیستی است و مضاف بر آن به راحتی نمیتوان گفت تمام کالتها هم یکسان دچار آن هستند. تصور این بوده که در بازشناسی نشانههای کالتشوندگی در جنبشهای محیطزیستی، با توجه به القای عنوان کالت، حتما باید هر رفتار کالتوار منتسب به چنان جریانهایی مابهازای ایدئولوژیک و مذهبی داشته باشد و دیگر اینکه کمابیش در بین عمده سبزها مشترک باشد.
به هر رو، بر مبنای آنچه گفته شد دوازده فرض و نشانه کالتشوندگی در جریانهای سبزگرا را میتوان اینگونه برشمرد:
۱. جهانبینی جامع
محیطزیست یعنی همه چیز؛ پس راه حل محیطزیستی یعنی راه حلی که میتواند همه مشکلات عالم هستی را حل کند. شما به عنوان یک سبزگرا جهانبینی جامعی دارید که در آن همه مسائل جهان دیده شده و برای همه مشکلات راه حلی پیشبینی شده است.
کجا محیطزیستیها چنین ادعایی کردهاند؟ یک نمونه، توافقنامه اقلیمی پاریس و پیوستهای فنی و همچنین بیانیههای مرتبط با آن را که توسط نهادها یا شخصیتهای مرتبط منتشر شده است ببینید. محتوای غالب این توافقنامه رسیدن به دستورالعمل اجرایی برای کاهش دی اکسید کربن در جهان با هدف کنترل گرمایش جهانی است. اما در طول اجلاس پاریس و مکرر پس از آن و نیز تلویحا در متن توافقنامه ادعا شده است که این فقط یک پیمان اقلیمی نیست و امضای آن میتواند به جهان بازآرایی سیاسی و اقتصادی تازهای بدهد و به ما دنیایی پایدارتر و برابرتر و رفاهی افزونتر اعطا کند. حدود بیست هزار کارشناس در سراسر جهان در تدوین توافقنامه پاریس مشارکت داشتهاند. میبینیم که تلاش شده به آن جامعیت یک کتاب دینی داده شود مانند انجیل یا قرآن یا تورات تازهای برای جهان مدرن؛ جامعیتی که همه جهان و مسائل آن را در بر میگیرد و مسیر رستگاری را مشخص میکند و با اتکا به آن شما مطمئنید که جهان راه درست را به سمت رستگاری خواهد پیمود. جهانبینی جامع و نگرشی که تبیین کاملی از جهان و زندگی ارائه میدهد ویژگی غالب کالتهای مذهبی است. و به نظر میرسد که سبزها نیز در این ویژگی با فرقههای مذهبی همسانی داشته باشند.
۲. القای مدام خطر فاجعه، پارادایم آخرالزمانی
وجه مشترک همه فرقههای مذهبی این است که هشدار میدهند درباره آخرالزمان ممکن الوقوع. اگر چنین و چنان نکنیم آخرالزمان رخ میدهد و در آن آخرالزمان همه به خاطر اشتباهاتمان مجازات خواهیم شد. فهرست گناهان تقریبا همه چیز را در بر میگیرد. نیمی کارهایی که نباید انجام میدادهایم اما انجام دادهایم و نیمی کارهایی که باید انجام میدادهایم اما انجام ندادهایم. آخرالزمان از صبح که از خواب برمیخیزید تا شب که چشم بر هم میگذارید از رگ گردن به شما نزدیکتر است. آشناست، نه؟ بله، اگر ملاک را حتی فقط اعتقاد به آخرالزمان در نظر بگیریم سبزها یک فرقهی تمامعیار هستند. اتفاقا آخرالزمانی که سبزها هشدار میدهند خیلی نزدیکتر و به همین خاطر ترسناکتر است. در همه چند دهه گذشته آنها بازههای کوتاه بعضا هشت و ده و بیست ساله تعیین کردهاند که اگر چنین و چنان نکنیم سرنوشت حیات در کره زمین به نابودی میانجامد. همه آن بازهها گذشتهاند و البته زندگی طبق روال سابق ادامه دارد. اما این باعث نشده که آنها احتمال وقوع آخرالزمان را پس بگیرند. فقط بازه جدید برایش تعریف میکنند. از سال ۲۰۰۰ به ۲۰۱۵، از ۲۰۱۵ به ۲۰۳۰ و احتمالا از ۲۰۳۰ به ۲۰۵۰ و همینطور تعویق پشت تعویق بیآنکه کسی توضیح بدهد پس چرا آن پیشگوییهای اندیشمندانه قبلی درباره وقوع آخرالزمان محیطزیستی و اقلیمی رخ نداده است.
۳. چرخههای شرم
تصویر تیپیک انسان مذهبی موجودی غمزده و افسرده است که صبح تا شب میکوشد احساس شرم و گناهی را که در او هست از بین ببرد. به واقع شما هر چه هم خوب و درستکار و بیآزار باشید باز هم دلایلی هست که احساس گناه بکنید. شما همیشه ناقص هستید و فاصله خیلی زیادی دارید با آن انسان والای کامل که فرقه توقع دارد.
این احساس نقص و گناه از شما انسانی میسازد مدام نیازمند تأیید. تأیید خدا و فرقه. به مسئولیتهای فردی یک انسان سبزگرا توجه کنید. مثلا اینکه او باید ردپای کربنیاش را حداقل نصف کند. برای این کار او باید به خیلی از مشقات تن بدهد. در دپارتمان جغرافیای دانشگاه برگن همکاری داشتم که پروفسور جغرافیای طبیعی بود و یک سبزگرای متعصب. پیرمردی هفتاد ساله با ناراحتی کمر که به همین خاطر قدری کج کج راه میرفت. درباره بارش مدام در برگن جوکی هست با این مضمون که توریستی با اشاره به بارانی که دارد میبارد از کودکی میپرسد این باران از کی شروع شد؟ کودک با تعجب میگوید من فقط هشت سال دارم، چطور میتوانم بدانم این باران از چه وقتی در تاریخ برگن شروع شده! به بارش مدام در برگن سوزبادهای شدید را که در بیش از ۹ ماه سال از سمت دریای شمال میوزد را هم اضافه کنید. آن پروفسور جغرافیا جایی بیرون برگن زندگی میکرد، با حدودا ۵ کیلومتر فاصله از شهر. اما او به خودش قبولانده بود که به عنوان یک سبزگرا و به عنوان پروفسوری که به دیگران خطرات تغییر اقلیم را آموزش میدهد باید با دوچرخه رفت و آمد کند. زمستانها میدیدمش پیرمرد را با کمر کج و دردناکش که در دمای منفی ده درجه و زیر بارش برف راه به آن درازی را یک ساعت رکاب زده تا به دانشگاه بیاید. به او میگفتم استفاده از حمل و نقل عمومی یا حداقل دوچرخه برقی نیز میتواند سهم او برای کاهش رد پای کربنی را کاهش دهد اما برایم محاسبه میکرد که همان دوچرخه برقی در طول یک سال چقدر رد پای کربنی را افزایش میدهد و اتوبوس چقدر و استفاده از دوچرخه معمولی چقدر در این باره وسیله نقلیه بهتری است. راستش را بخواهید تماشای این پیرمرد دوچرخهسوار در بوران زمستان برگن به شدت من را هم دچار عذاب وجدان میکرد و به نظرم میرسید در مقایسه با او چقدر آدم بدی هستم.
آیا اینکه پیتر با دوچرخه رفت و آمد میکرد کافی بود تا رد پای کربنیاش را به میزان مطلوب برساند؟ نه؛ هرگز. طبق محاسباتش او نباید گوشت قرمز میخورد چون هر گرم گوشت قرمز به مقدار قابل توجهی رد پای کربنی را افزایش میدهد. یا هر فنجان قهوه یا هر مقدار گرما یا نور اضافی توی اتاق. اما قضایا برای کاهش رد پای کربنی از این هم پیچیدهتر است. قاعدتا در حوالی برگن، آن شهر واقع در کرانه دریای شمال و ساحل غربی نروژ خیلی میوههای متنوعی تولید نمیشود. شما اگر برای خرید مایحتاج روزانه به یک فروشگاه بروید میبینید که اغلب از جاهای خیلی دوری آمدهاند. موز از برزیل، پرتغال از اسپانیا، سیبزمینی از شمال آفریقا، گوجه از یونان، آرد گندم از اوکراین و روسیه، و برنج از هند و تایلند. برای انتقال این مواد کشتیها و هواپیماها هزاران کیلومتر مسافت را طی کرده و انبوهی دی اکسید کربن در هوا منتشر کردهاند. پس پیتر به ناچار عمدتا اکتفا میکرد به خوردن ماهی که همان اطراف برگن صید میشد همراه با میوهها یا صیفیجاتی مثل هویج یا توتفرنگی که محصول مزارع اطراف برگن بودند. اغلب وقتی کاری با او داشتم میدیدم که پیرمرد در اتاقی سرد (دمای شوفاژ را کم میکرد به دلیلی که گفتم) و نیمهتاریک (فقط یک چراغ مطالعه کوچک روی میزش روشن نگه میداشت باز هم به همان دلیل)، روی یک کاناپه درازکش ورقههای امتحانی دانشجویان را تصحیح میکرد چون به دلیل کمر درد نمیتوانست پشت میزش بنشیند. با این وجود این سبک زندگی ریاضتمندانه را رها نمیکرد چون دچار این وسواس شده بود که برای هر چیزی و هر کاری مقدار دی اکسید کربن منتشرشده را حساب کند. پیتر واقعا یک انسان دوستداشتنی، یک جغرافیدان قابل ستایش، و یک دوست و همکار الهامبخش بوده است برای من. او چند سال پیش درگذشت. بسیار متاسفم که چنان انسان نازنینی سالهای آخر عمر را به آن سختی گذراند. فقط به خاطر احساس شرم مدامی که وسواس انتشار دی اکسید کربن او را به آن دچار کرده بود.
۴. از دیستوپیا به اکوتوپیا
از جمله دیگر وجوه مشترک ادیان، به خصوص ادیان سامی اعتقاد به دیستوپیا و اتوپیا است. دیستوپیا وضعیت موجودی است که به ناچار در آن زندگی میکنیم و اتوپیا آن وضعیتی است که اگر چنین و چنان کنیم به آن خواهیم رسید. در این نگره هر آنچه الان هست زشت و ناعادلانه و رو به تباهی و در معرض ویرانی است و اگر انسانهای خوبی باشیم و طبق «دستورالعمل» رفتار کنیم پاداش ما رستگاری در جهانی خواهد بود پایدار و برابر. در زبان فارسی به جهانی که در آن زندگی میکنیم «گیتی» گفته میشود که در اصل به معنای هر چیز ظلمانی و جسمانی است و برعکس به جهان دیگر، جهانی که فقط رستگاران بخت حضور در آن را دارند مینو گفته میشود که به معنای سرزمین موعود و بهشت است. و البته این جهان فانی است و مینو جاودانی. به همین خاطر، قهرمان محبوب در ادبیات فارسی ابراهیم ادهم است. مردی که پادشاهی را رها کرد تا در خیابانها گدایی کند و به این شکل با سرکوب نفس اماره و تحقیر اِگوی شخصیتی جایزه رفتن به بهشت جاودانی را به دست بیاورد. به واقع معامله خوبی به ذهنش رسیده؛ پادشاهی هر چقدر هم باشکوه و لذتبخش باشد مربوط میشود به همین جهان فانی و زودگذر در حالی که رفتن به بهشت یعنی بهطور جاودان خوشبخت زیستن. در ادبیات اسلامی به رستگاران در بهشت خانهای داده میشود که هفتاد طبقه دارد و هر طبقه هفتاد اتاق و در هر اتاق یک حوری هست که هر ارگاسم در سکس با او هفتاد سال طول میکشد! انصافا باید به ابراهیم ادهم حق داد که برای رسیدن به چنین اتوپیایی از خیر پادشاهی و دردسرهای آن بگذرد. (البته بر مبنای این گزاره همچنین میتوان دریافت دلیل این خیل پرشمار توریستهای انتحاری مسلمان را).
میتوان گفت نگاه سبزها نیز به جهان کنونی همین است. از دید آنها جهان آلوده و نابرابر و در معرض ویرانی است که البته اگر چنین و چنان کنیم و رستگار شویم میتوانیم آن را به یک اکوتوپیای پاک و پایدار تبدیل کنیم. اطلاق دیستوپیا به جهان کنونی و تنظیم زندگی خود در جهت دستیابی به اتوپیا میتواند یکی دیگر از وجوه مشترک سبزها با اعضای فرقههای مذهبی باشد.
۵. الیتیسم و خود-عالِمپنداری
اعضای تمام فرقههای ایدئولوژیک این تصور را دارند که حقیقتِ علمیِ خاصی وجود دارد که فقط آنها از آن مطلع هستند و بقیه گمراهند در این باره. اینکه اینقدر فرقههای ایدئولوژیک علاقمند به روشنگری و هدایت دیگران هستند ریشه در همین تصور دارد. اگر دیگران نیز حقیقتی را بدانند که ما میدانیم آنها نیز به حقانیت فرقه ما پی برده و همچون ما زندگی خواهند کرد. نکته قابل توجه این است که در بسیاری از موارد آن حقیقت علمی مورد ادعای آنها اتفاقا میتواند حقیقت داشته و واجد گزارههای علمی قابل دفاعی باشد. اما «مقیاس نامناسب» نیز ممکن است عامل دیگری باشد برای آنکه یک گزارهی علمیِ بهواقع درست به موضوعی گمراهکننده و نادرست تبدیل شود.
فرض کنید شما یک حادثه رانندگی داشتهاید. از پشت راننده مستی کوبیده است به ماشین شما. پلیس هم او را مقصر تشخیص داده است. اما ممکن است شما آدمی باشید که عادت دارد به خودآزاری. مثلا بگویید اگر از خانه بیرون نمیآمدم دچار این حادثه نمیشدم. یا اگر زودتر از رستوران زده بودم بیرون از این پیچ میگذشتم قبل از اینکه راننده مست سر برسد. یا اگر حواسم به آینه ماشین بود شاید میتوانستم مانع تصادف شوم. هیچ کدام از این فرضها غلط نیستند. اما در مقیاس نامناسبی مطرح میشوند. و همچنین در زمینه و متنی که کنترل آن در اختیار ما نیست. ما هر روز ناچاریم از خانه بیرون برویم. دیر یا زودِ خروج از جایی مثل رستوران را به ندرت میشود پیوند داد به احتمال یک تصادف متعاقب و البته اینکه قرار نیست راننده تمام مدت صد در صد حواسش به آینه ماشین باشد و رانندگان پشت سر را بپاید. کار اصلی راننده پاییدن روبرو است نه پشت سر. به این شکل، مطرح شدن گزارههای درست در مقیاس و همچنین متن نابهجا آنها را به گزارههایی گمراهکننده و بعضا نادرست تبدیل میکند. خیلی از خرافهها و کژفهمیهای کنونی بشر از همین موضوع ناشی شدهاند. چسبیدن به گوشهای از علم، شیفتگی نسبت به آن و چشم فرو پوشیدن به دیگر حقایق علمی به آسانی میتواند فضای ذهنی متفاوت و البته جدا از خرد جمعی بشر برای هر کس ایجاد کند؛ آنچه معمولِ غالب فرقهها است و به نظر میرسد کمابیش قابل انتساب به سبزها نیز هست.
یک مثال واضح در این باره موضوع گرمایش جهانی است. تمام پارادایم تغییرات اقلیمی برآمده از یک فرض علمی است: افزایش انتشار دی اکسید کربن توسط انسان باعث افزایش اثر گلخانهای جو زمین و در نتیجه به دام افتادن حرارت دریافتی خورشید شده است که گرمایش جهانی و اثرات متعاقب را در پی داشته است. نکته این نیست که این فرض مبتنی بر چندین گزاره متفاوت است که ممکن است همه آنها لزوما همان قطعیتی را که سبزها بر آن پامیفشارند نداشته باشد. نکته این است که نمیشود چشمانداز زمین را فقط بر مبنای همین یک فرض مدیریت کرد.
وقتی که من بچه بودم فضای فرهنگی ایران در اختیار نویسندگان کمونیست بود. در آن زمان هنرمند و روشنفکر مدرن و متعهد کسی بود که مضمون آثارش این باشد که زندگی به کارگران خیلی سخت میگذرد و برای نجات آنها چارهای نداریم جز برپایی حکومت شورایی. ما را تشویق میکردند فقط داستانها و اشعاری را بخوانیم یا فیلمها و تئاترها یا حتی تابلوهای نقاشیای را ببینیم که واجد همین مضمون بودند. به واقع همه کودکی ما به خواندن کتابهایی گذشت که در سطر سطر آنها باید برای مناطق فقیرنشین زار زار گریه میکردیم. اگر برگردم و آن کتابها را در خرت و پرتهای انباری پیدا کنم شاید هنوز بشود جای اشکهای من را روی برخی صفحات آنها دید. به همان نسبت سبزها میکوشند مجابمان کنند سرنوشت بشر فقط گره خورده است به همان فرض گرمایش انسان-ساخت جهانی و هر کس به آن باور ندارد نادانی است که جهنم نصیب اوست و خداوند بقیه خلق را از گمراهی و نادانی او در امان نگه دارد. آمین!
نکتهای که مجددا باید بر آن تأکید شود این است که سبزها (با همدستی چپها و البته مین استریم رسانهها) توانستهاند بر ساحت علم و تکنولوژی تأثیر بگذارند. آنها باعث توقف تولید برخی مواد و تغییر فرآیند تولید موادی دیگر شدهاند. و البته دستاوردهای مثبتی هم در این زمینه وجود داشته است. مثلا ما الان کمتر نگران گسترش شکاف اوزون هستیم چون بهویژه حذف فلوئوروکربنها باعث ترمیم لایه اوزون شد. آفرین به سبزها! اما همه اقدامات آنها به همین وضوح قابل دفاع نیست حتی موضوع حذف سم د.د.ت که به نظر میرسید دستاوردی در حد حذف فلوئوروکربنها داشته باشد. د.د.ت با کنترل بیماریهایی همچون مالاریا در فقط کمتر از دو دهه مانع از مرگ حدود ۵۰۰ میلیون انسان بوده است.[۵] اما سبزها به بهانه احتمال انقراض جغد شاخدار و شماری از دیگر پرندگان و حشرات باعث توقف استفاده از د.د.ت شدند. از مرگ میلیونها انسان به واسطه توقف استفاده از د.د.ت مطمئنیم اما اینکه واقعا همین اقدام باعث بقای جغد شاخدار باشد، نه؛ همینقدر مطمئن نیستیم.
دیگر اینکه سبزها همواره ما را از انرژی اتمی هراساندهاند. گوگل کنید. هر جا یک نیروگاه اتمی مقرر بوده راهاندازی شود سبزها با روشهای بعضا حتی خشونتآمیز خواستهاند مانع آن شوند. در ذهن همه جا انداختهاند که هر نیروگاه اتمی یک چرنوبیل یا هیروشیمای بالقوه است و بالاخره روزی منفجر میشود و آخرالزمان میآفریند.
اما جالب است بدانید که ذغال سنگ چهار هزار برابر بیشتر از مجموع کشتگان سوانح اتمی، هیروشیما و ناگازاکی و چرنوبیل، آدم کشته است. اما مردم خیلی کم از ذغال سنگ میترسند چون سبزها به اندازه انرژی اتمی فتیش مخالفت با آن را ندارند. جالبتر اینکه اخیرا حتی در توافقهای اقلیمی تأکید میشود برای کاهش انتشار دی اکسید کربن رویکرد عملگرایانهتر توسعه انرژی اتمی است و نه اتکای صرف به انرژیهای پاک.[۶]
نام دیگری که میتوان به سبزها داد «شیمیهراسان» است. به نظر میرسد سبزها اساسا با علم شیمی مشکل دارند. آنها تقریبا مخالف استفاده از هر گونه محصولات شیمیایی هستند. با این فرض که این مواد علیه طبیعت و سلامت انسان بوده و میتوانند عامل شیوع بیماریهایی چون سرطان باشند. آنها حتی با استفاده از شویندههای شیمیایی هم مخالفند و مردم را تشویق میکنند به استفاده از شویندههای طبیعی. اما شویندههای طبیعی کارایی شویندههای شیمیایی را ندارند و بعید است در مقدار بسنده برای نیاز کنونی جمعیت کره زمین قابل تولید باشند.
ما یک نکته را مطمئنیم: اگر شویندههای شیمیایی نباشند همه ساله میلیونها انسان به خاطر انواع بیماریها جان خود را از دست میدهند. اما هنوز نتوانستهایم رابطه معناداری بین احتمال مرگ و به خصوص سرطان و مصرف مثلا شامپو پیدا کنیم. سبزها ما را تشویق میکند مثل انسانهای بدوی از مواد مطلقا غیر شیمیایی برای شستشو استفاده کنیم. اما واقعیت این است که سرانه عمر در کشورهایی که مصرف شویندههای شیمیایی بیشتر است بالاتر بوده و به نظر میرسد شیوع انواع بیماریها نیز در این کشورها کمتر است. آیا دلیل دیگری دارد و ربطی ندارند به استفاده از شویندههای شیمیایی؟ شاید. اما همچنان نمیتوانیم بین شامپو و سرطان یک ربط منطقی پیدا کنیم. اما بین شپش (ناشی از عدم رعایت بهداشت) و برخی بیماریهای مرگبار مطمئنیم رابطهای قابل اثبات هست!
۶. مناسک خاص
کمکم دارد کار به جایی میرسد که کمابیش بتوان در فضاهای عمومی سبزها را از دیگران تشخیص داد. یا دستکم میشود گفت بهتدریج دارند اینقدر تفاوت پیدا میکنند که از دیگران قابل تفکیک باشند. به چند دستور سبزگرایی که در کتابی با نام راهیاب سبزها منتشر شده است توجه کنید:
- همه جا آبخوری (ماگ) خود را به همراه داشته باشید. این بیرق شماست و نشان میدهد به دیگران که یک سبزگرا هستید.
- اگر هم گیاهخوار نیستید لااقل غذای کمکالری سفارش دهید و با صدای بلند علت آن را بگویید؛ اینکه غذای کمکالریتر به معنای ردپای کربنی کمتر است. بگذارید فرصت حضور شما در یک مکان عمومی مثل رستوران به یک کلاس آموزشی برای همگان تبدیل شود.
- وقتی وارد یک مکان سربسته میشوید ولو یک سالن کنفرانس که در آن شخص مهمی مشغول سخنرانی است، لامپهای اضافی را خاموش کنید. ممکن است همه برگردند به شما نگاه کنند و یا کارکنان سالن مانع شما شوند. با صدای بلند بگویید که یک سبزگرا هستید و چرا دارید این کار را میکنید.
- در یک مهمانی که همه پر زرق و برقترین لباسها را پوشیدهاند شما لباسی وصلهدار بپوشید؛ لباسی که تعمیر شده است. احتمالا زیرچشمی همه به شما نگاه کنند. بگویید که این لباس را دستدوم خریدهاید و یا اینکه لباس قدیمیتان است که از پس سالها همچنان آن را میپوشید چون ضرورت ندارد مکرر با خریدن لباسهای نو رد پای اکولوژیکتان را افزایش دهید.
اینها البته کارهایی است که حتی سبزهای کمرنگ هم درباره آنها توافق دارند. سبزهای پررنگتر، همچنانکه پیش از این گفته شد، ایدههای خیلی افراطیتری دارند. مثلا اینکه غالبا گیاهخوار یا وگان هستند، روی جنس پارچه لباسشان حساس هستند که مطلقا فرآیند تولید آن باعث آزار حیوانات نشده باشد. بعضا همجنسگرایی را تشویق میکنند چون مبلغ سکس و همزیستی سترون و غیر قابل زایش است. و البته بچهدار نشدن در دید آنها بهترین خدمت به کره زمین است چون فقط همین که بچهدار نشوید به تنهایی نیمی از ردپای اکولوژیک شما را کم میکند. فهرست مشقات و مصائب سبزگرایی روزبهروز پر طول و تفصیلتر میشود چون هر روز بیشتر پی میبریم که آب پنهان، کربن پنهان، مصرف زیستی پنهان هر کدام از موادی که مصرف میکنیم چقدر بیشتر از آن چیزی است که در ظاهر به نظر میرسد. برای یک فنجان قهوه که مینوشید جای دوردستی پانصد فنجان آب از طبیعت ستانده شده و پاییندستها به همین خاطر خشکانده شده است. به همه آن گیاهان که در پاییندست خشکیدهاند و حیواناتی که در تشنگی جان میسپارند فکر کنید تا همین یک فنجان قهوه کوفتتان بشود.
اینگونه است که سبزها روزبهروز بیشتر غرق در عادتها و رفتارهایی میشوند که آنها را از توده مردم متفاوت میکند. اغلب آنچه زندگی سبز نامیده میشود به واقع مناسکی عبادی و مذهبی است که انجام آن حس رستگاری به شخص میدهد. از ترس او از جهنم میکاهد و به امید او برای رسیدن به بهشت میافزاید.
۷. شستشوی مغزی و الزام اصلاح ذهنیت
حتی در جزوههای سبزهای کمرنگ نیز تأکید میشود برای اینکه سبزگرای خوبی باشید باید ذهنیت خود را نسبت به جهان پیرامون تغییر دهید. همیشه تأکید میکنند سبزگرایی یک جهانبینی است و نه فقط یک مجموعه راه حلهای تکنیکی برای حفظ محیطزیست. مثال مشهورشان در این باره مقایسه آموزههای سبزگرایی با دستورالعملهای بهداشتی است. ما همهروزه با بمبارانی از اطلاعات بهداشتی روبرو هستیم. و البته این اطلاعات را پی میگیریم و حتیالامکان به آنها عمل میکنیم. اما بهداشتیتر بودن یا مراقبت افزونتر از خود برای سلامتی به ندرت ممکن است جهانبینی ما در حوزههای متافیزیک، فلسفه زندگی، سیاست و یا حتی مقیاسهای کلان مسائل اقتصادی و اجتماعی را در بر بگیرد. ما مسواک میزنیم چون برایمان سلامت دهان و دندان مهم است. بعضا به این خاطر که قبلا تجربه دندان درد داشتهایم و هرگز نمیخواهیم آن درد را دوباره تجربه کنیم. همین. اما وقت مسواک شیر آب را میبندیم و این به همان سادگی نیست. آمیخته است با نوعی جهانبینی و سبک زندگی. وقتی پا به این سبک میگذارید ذهنیت معمول خود درباره بسیاری از جنبهها و ابعاد معمول زندگی را کنار میگذارید. و این ذهنیت تازه مدام احتیاج به اصلاح و بازبینی دارد. اصلاحاتی که مرحله به مرحله سختتر میشود. از همین رو دختران و پسران جوانی را میبینیم که تحت تأثیر تبلیغات، سبزگرا شدهاند و به همین خاطر تن دادهاند به مشقات گیاهخواری یا وگانیسم و هر گوشتی را تکهای از یک جسد میبینند و اطرافیان گوشتخوار را مثل لاشخورهایی میبینند که دور یک جسد گندیده جمع شدهاند و تکهتکه آن را میخورند.
رسانهها مدام در حال دستکاری ذهن مردم هستند تا از آنها انسانهای مسئولتری در برابر بحرانهای محیطزیستی و تغییرات اقلیمی بسازند. و آن من ایدهآلِ سبز هدف دوردستی است که هنوز به دست نیامده. با حتی افراطیترین سبزگرا هم صحبت کنید میبینید که هنوز از خودش راضی نیست. حتی نفس کشیدن معمول ما هم رد پای اکولوژیک به جا میگذارد. به واقع مرگ هم نمیتواند ما را به یک سبزگرای واقعی تبدیل کند چون بسیاری از زبالههایی که از ما باقی میماند ممکن است هزار سال طول بکشد تا کامل تجزیه شده و از بین بروند. جسد ما هم زیر زمین تا سالها پس از آنکه مردهایم همچنان در حال تجزیه است و بخشی از محیط اطراف را آلوده میکند. حتی اگر بسوزانندمان چیزی به دی اکسید کربن اضافه میکنیم که شاید به این زودیها جذب زمین نشود. ما یک مشکل ابدی هستیم برای کره زمین و ای کاش که اصلا به دنیا نیامده بودیم. این آن چیزی است که رسانههای سبز میکوشند به ما بقبولانند. و وقتی یک بار آن را پذیرفتیم بخشی از شخصیت ما میشود و از آن پس هر نوع اطلاعاتی را که از محیط اطراف کسب میکنیم بر اساس این ذهنیتِ تثبیتشده بازنگری کرده و در بخشی از پازل «ذهن سبزشده» مینشانیم؛ مثل یک مومن و معتقد مذهبی که عادت کرده است مدام جهان را از دید باورهای دینیاش ببیند.
۸. فداکاری و وفاداری
سبزها هر روز بیشتر عملیاتی و به قول نظامیان اهل «میدان» میشوند. آن همه تلاش و مبارزه مدنی برای مجاب ساختن دولتها و کمپانیها برای تغییر رویههای ضد اقلیمی به جایی نرسیده و به ندرت هم جایی سبزها در ساحت قدرت سیاسی دست بالا پیدا کنند. پس چارهای نیست جز کشاندن مبارزه به خیابان (در ادامه همین مقاله به موارد و مثالهای متعددی در همین باره اشاره خواهد شد). و میدان مبارزه نیازمند نیروهای فداکار و وفادار است. سبزها ناچارند روزبهروز بیشتر وفاداری به گروه و آمادگی در جهت فداکاری برای آرمانهای آن را تمرین کنند.
ممکن است گفته شود فداکاری و وفاداری فضایل ارزشمندی هستند و چرا باید نگران آنها بود؟ اینجا بحث قدری چالشبرانگیز میشود. نکته این است که چه کسانی در طول تاریخ مفیدتر و سازندهتر بودهاند: محافظهکارانی که سود و زیان منطقی هر کار برایشان اولویت انجام یا عدم انجام آن است یا شجاعانی که شورانگیز و غیرتمندانه حاضر بودهاند پا به میدان هر مبارزهای بگذارند؟ سؤال سختی است واقعا. چندی پیش جایی مطلبی خواندم با این مضمون که یک ارزیابی در پریمیر لیگ انگلستان نشان میدهد بازیکنان بومی که خیلی اصطلاحا «غیرتی» و با شور و اشتیاق زادبومی بازی میکنند در مجموع بازدهی کمتری دارند از فوتبالیستهای حرفهای که فوتبال را یک شغل میبینند و فقط سعی میکنند به قواعد حرفهای این شغل پایبند باشند. به واقع «غیرت و تعصب» در فوتبال بر خلاف تصور خیلی هم پدیده مثبتی نبوده است. اما باز تأکید میشود که این فقط یک فرض دمدستی است و کسانی دیگر باید بنشینند و برآورد علمی سود و زیان فداکاری و وفاداریهای افراطی را در طول تاریخ بشر بررسی کنند.
اهمیت این موضوع در تبیین و ارزیابی فعالیت جریانهای سبز این است که سبزها هرچه بیشتر وابسته میشوند به ارزشهایی مثل فداکاری و وفاداری، بیشتر نشاندهنده آن است که آنها در رفتاری ایدئولوژیک دور شدهاند از آن موضع علمی که وجه تمایز سبزها با هر جنبش اجتماعی بوده است. خلاصه بحث این است که اگر عضو گروهی شدهاید و آن گروه شما را مجاب میکند یا بعضا حتی وادارتان میکند که فداکاری و وفاداری خیلی زیادی از خود بروز بدهید میتوانید این نگرانی را داشته باشید که به یک کالت دعوت شدهاید. البته که همه فداکاران وفادار عضو کالتها نیستند و شمول وفاداری و فداکاری هم بسیار گستردهتر از موضوع جنبشها و آرمانهای اجتماعی است. اما الزام به فداکاری و وفاداری اعضا «در کنار مؤلفههای دیگر» میتواند یکی از دیگر سیگنالهای کالتشوندگی سبزها باشد.
۹. دُگمیت و تعصب
احتمالا اگر از سبزها بپرسید چه چیزی شما را از دیگر ایدئولوژیستها بهویژه ایدئولوژیستهای دینی منفک و متمایز میکند وجه علمگرایی جنبش سبز را مطرح میکنند از این جهت که بنیاد اندیشهی دیگر ایدئولوژیستها گزارههایی است عمدتا ذهنی و متافیزیکی، در حالی که سبزها با واقعیات ملموس علمی سروکار دارند. گزاره متافیزیکی را به ندرت میتوان تصحیح کرد. حتی هنوز هم برای رهبران مسلمان یا آیتاللههای مسلمان یا خاخامهای یهودی آسان نیست که پیروانشان را مجاب کنند که مثلا آدم و حوا فقط افسانه هستند و انسان حاصل تکامل میمونها است. اما در سی سال گذشته گزارههای اقلیمی مکرر تغییر یافتهاند، مواردی پس و پیش شده و مواردی هم بعضا پسگرفته شدهاند. الان ما دیگر پذیرفتهایم که شاید بخشی از گرمایش جهانی ناشی از بیشفعالی النینیو باشد که دلیلش را نمیدانیم.[۷] این حسن و امتیاز سبزها است. و قاعدتا پاسخ آنهاست به همه آنچه در این مقاله نوشته شده است. میگویند واقعیات علمی قابل تصحیح هستند پس ما هم قابل تصحیح هستیم و بعید است به آن دگمیت و تعصب معمول ایدئولوژیستها دچار بشویم. بخشی از این ادعا البته حقیقت دارد؛ احتمالا بخش بزرگتر آن. اما در عمل دیدهایم که سبزها نیز میتوانند دچار دگمهای ذهنی بشوند. فضا برای منکران اقلیمی روزبهروز دشوارتر شده است چون بلافاصله انگ قلمبهمزدی برای کمپانیهای فسیلی میخورند و بدنام میشوند. وگانها و گیاهخواران روزبهروز به مردمانی متعصبتر تبدیل شدهاند. خیلی از فرضهای علمی، مثل گرمایش جهانی، خطر نانوپلاستیکها، ضرورت کنترل جمعیت، ظرفیت اکولوژیک زمین و … در دید سبزها به اموری چنان مسلم و مقدس تبدیل شدهاند که غالبا بحث با آنها در این باره میتواند به مجادلههای کسالتبار بینجامد.
بهتدریج پیشفرضهای محیطزیستی و اقلیمی از حقایقی علمی به باورهایی شبهایدئولوژیک تبدیل شدهاند که نقد آنها سخت و برای شماری از سبزهای متعصب غیر قابل تحمل است. همه سبزها اینگونه نیستند و آن متعصبهای فرضی درصد کمی از ایشان هستند؟ قطعا همین گونه است. اما همه مسلمانان هم عضو القاعده و طالبان نیستند و همه مسیحیان هم در شمار مسیحیان متعصب قرار ندارند و صهیونیستهای متعصب و نژادپرست هم نه فقط اکثریت یهودیان نیستند بلکه اکثریت خود صهیونیستها هم نیستند. مضاف بر آنکه سبزگرایی جریانی پیشرونده است، جریانی در حال شکلگیری و برآمدن، مثل اسلام یا مسیحیت در دههها یا سدههای نخستین شکلگیری آنها. پس میتوان نگران بود که سبزها پرشمارتر و متعصبتر تن به دگمهای عقیدتی بدهند و تهدیدی افزونتر از غالب دیگر متعصبین مذهبی باشند که با پیشرفت جهانیسازی به نظر میرسد حوزه عملشان روزبهروز محدودتر میشود.
۱۰. برقراری سازوکار توبه
توبه یک سازوکار کاملا مذهبی است. همه مذاهب کمابیش چنین سازوکاری را پیشبینی کردهاند احتمالا به این خاطر که ریزش نیرو نداشته باشند و با وجود ارتکاب به گناه اعضا همچنان ارتباطشان با کلاب حفظ شود. واقعیت این است که هر مقدار هم شما عابد و زاهد و پرهیزگار باشید باز هم هر روز به محض بیدار شدن از خواب انواع غرایز نفسانی به شما هجوم میبرند و بالاخره صد تا را هم با بدبختی دور کنید هر از چندگاهی ممکن است یکی از آنها شما را گرفتار خود کند. هر چه هم دوز عبادت و پرهیزگاری را بالاتر ببرید باز هم بعید است بهطور کامل در برابر گناه روئینتن شده و درستکاری مطلق شما تضمین بشود. چاره کار چیست؟ اینکه پس از هر بار ارتکاب گناه توبه کرده و به دنبال رفع اثرات گناه باشید.
چنین سازوکاری را محیطزیستیها هم پیشبینی کردهاند. یک مثال جالب آن «تجارت کربن» است. شما میتوانید حتی به انتشار دی اکسید کربن ادامه بدهید، به شرط آنکه در جایی دیگر مثلا با درختکاری به دنبال جبران اثر اقلیمی سهم خود در افزایش گرمایش جهانی باشید. راهی برای آنکه کمپانیهای متمول فسیلی هم در دایره خودیهای محیطزیستی قرار بگیرند. شرایط توبهی محیطزیستی را حتی آسانتر هم کردهاند. فرض کنیم کمپانی شما چارهای جز انتشار دی اکسید کربن ندارد وگرنه باید تعطیل شود، مثل همه پالایشگاههای نفتی. خبر خوب توافقنامههای اقلیمی برای شما این است که میتوانید به انتشار دی اکسید کربن ادامه دهید! اما به جای آن باید پول بدهید به متولیان دولتی محیطزیست و یا کمپانیهای دیگری که کمتر دی اکسید کربن منتشر میکنند. احتمالا این شکل توبه محیطزیستی ریشههای مسیحی دارد چون میتوان هر هفته با اعتراف در کلیسا و پرداخت قدری پول به کشیش محل از بار گناه سبک شد. در بین شیعیان مسلمان هم کمابیش سازوکار مشابه وجود دارد. مثلا اگر عمری را به گناه گذرانده و واجبات دینی مثل خواندن روزانه ۱۷ رکعت نماز و یا سالی یک ماه گرفتن روزه را انجام ندادهاید فرزندان شما پس از مرگتان میتوانند افرادی را استخدام کنند تا بدهی شما را به خدا بپردازند. فرضا اگر شما ده سال نماز نخوانده باشید این یعنی ۱۰×۳۶۵×۱۷= ۶۲۰۵۰ رکعت نمازی است که بدهکار خداوند هستید. فرزندان شما میتوانند فردی را استخدام کنند تا این نمازها را به جای شما بخواند. در حد فاصلی که هنوز این بدهی شما پرداخت نشده است در جایی به نام برزخ گرفتار میمانید. یعنی نه به جهنم میروید و نه درهای بهشت به روی شما باز میشود. به محض پرداخت آن بدهیها سیستم اداری بهشت مجوز ورودتان را صادر خواهد کرد.
برنامههایی مثل مالیات سبز، تجارت کربن، انواع پروژههای جبران اثر محیطزیستی و نظایر آن به واقع شکلهایی از توبه محیطزیستی هستند. عمدتا هم در خدمت آلایندگان و تخریبکنندگان محیطزیست. آیا فقط درستکارها به بهشت میروند؟ نه، پولدارها هم میتوانند به بهشت بروند. همچنانکه برای پولدارها هم سازوکارهایی پیشبینی شده تا بتوانند معیارها و مقررات سختگیرانه محیطزیستی را دور زده و از انگ ناسبزی دور بمانند. احتمالا در اواخر قرن بیستم سبزگرایی واکنشی علمی به زیانهای فزاینده انقلاب صنعتی بوده است. به نظر میرسد در قرن بیست و یکم سبزگرایی روزبهروز در حال تبدیل به یک واکنش دینی است به کل فرآیند و جریان مدرنیسم؛ با نشانهها و سازوکارهای کلاسیک مذهبی.
۱۱. دوگانه خیر و شر
برساخت دوگانه خیر و شر کاملا ریشه مذهبی دارد: فرشتگان علیه شیاطین، نیکوکاران علیه گناهکاران، جهان فانی در برابر پسامرگ جاویدان، مومنان در برابر کافران، و جهنم در برابر بهشت. در باورهای مذهبی معمولا حد وسط و رنگ خاکستری وجود ندارد. غالب پدیدهها بهطور مطلق سیاه یا سفید هستند و آن محدوده خاکستری که قرار است به کار آمیختن باورها و جهانهای ذهنی متفاوت بیاید بسیار باریکتر و کوچکتر از عرصههای وسیع سیاه و سفید است که یکی را پیامبران در اختیار دارند و دیگری را شیاطین. در باورهای مذهبی جهان عرصه جدال مدام خیر و شر است. حتی پدیدههای معمول طبیعی مثل روز و شب هم وجهی از خیر و شر دارند. روز روشنایی است و خیر، و شب تاریکی است و شر.
سبزها این دوگانهسازی را به جهان مدرن کشاندهاند. در باور آنها جهان عرصه جدال سبزها و ناسبزها است؛ جدالی همیشگی که احتمالا تا آخرین روز بقای کائنات ادامه خواهد داشت. در باور سبزها سپهر کنونی سیاست جهانی بیش از آنکه میدان جدال لیبرالها و سوسیالیستها، راستها و چپها و یا محافظهکاران و پروگرسیوها باشد عرصه حاکمیت شر است و در اختیار ناسبزها؛ و نقطه مقابل آن، جنبش نوپای سبز است که میکوشد پا بگیرد و بر اهریمنان ناسبز، تمامی دولتها و همچنین کمپانیهایی که پشت این دولتها ایستادهاند غلبه کند. و آشکارا این دوگانهسازی زبان و لحن مذهبی پیدا کرده است. مارک لنیاس، نویسنده سبزگرا، هشدار میدهد که پورئیدون، خدای دریا، از توهینهای متکبرانه انسان، این موجود فانی اما متکبر و خودبزرگبین، خشمگین است. ما او را از خواب هزار ساله بیدار کردهایم و این بار خشم او حد و مرزی نخواهد داشت.[۸] احتمالا در نوشتهها و اظهار نظرهای بسیاری از دیگر سبزها نیز مواردی مثل «انتقام گایا»، «نابودی محتوم بشر» و «انتقام طبیعت» را دیده باشید. سبزها مدام در حال القای این ایده هستند که ما سزای گناهان خود را خواهیم دید. ما در اینجا یعنی «انسان» که مصداق شر انگاشته شده و در مقابل، طبیعت قرار دارد که مصداق خیر کامل است.
«این سیل بخشی از ضربه فاجعه بود و پشت آن ابرها که این سیل را آفریدند دست خدا در کار بود.» اظهار نظری درباره یک سیل ویرانگر؛ انگار نوشتهای در یک مکتوب هزاران ساله. اما نه، این بخشی از یادداشت جرمی لگنت مشاور دولت بریتانیا است در روزنامه گاردین در واکنش به سیلی که خسارتهایی به مناطقی از این کشور زده بود.[۹] این نگاه به یک پدیده کاملا معمولِ طبیعی (سیل از دید اقلیمشناسان نه فقط پدیدهای نرمال بلکه حتی ضروری است) نشانه ایدئولوژیک شدن مفاهیم محیطزیستی با برکشاندن آنها به یک عرصه فرضی جدال خیر و شر است؛ آنچه در نهایت سبزها را ایدئولوژیکتر و البته آنها را فرقهگراتر میکند.
۱۲. فعالیتهای غیر قانونی
آیا قانونگریزی، وندالیسم و بعضا تخریبگری و سابوتاژ ذاتی کالتها است؟ تجربه میگوید حتی کالتهایی عرفانگرایانه که با هدف گوشهگیری و انزوا و پرهیز از دیگر انسانها شکل گرفتهاند نیز در نهایت زمینهساز ارتکاب پیروان به شماری فعالیتهای غیر قانونی میشوند؛ از مصرف مواد مخدر تا تشویق به هنجارشکنی و در نهایت سابوتاژ. اتفاقا اگر سبزها را یک فرقه تصور کنیم (ما هنوز قصد صدور حکم در این باره را نداریم، فعلا عصبانی نشوید!) در شمار مخربترین آنها قرار میگیرند. شواهد نشان میدهد[۱۰] سبزها خیلی زمینه آن را دارند که همسنگ بسیاری از شبه نظامیان تروریست دست به خشونت بزنند.[۱۱]
چرماک و همکارانش تحقیق مفصلی انجام دادهاند درباره خشونتها و اقدامات تروریستی توسط طرفداران محیطزیست در سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۰. از جمله در گزارش آنها میخوانیم که:
- بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۷ گروه REAR، محیطزیستیهای رادیکال حامی حقوق حیوانات که در ۲۵ کشور فعال بودهاند، بیش از هزار مورد عملیات خرابکارانه مرتکب شدهاند.
- در حد فاصل ۱۹۶۹ تا ۱۹۸۵ در مجموعه عملیاتی موسوم به روباه FOX دهها شرکت یا صنایع آلایندهی رودخانهی فاکسریور در ایلینوی مورد حملات خرابکارانه قرار گرفتند با هدف نجات این رودخانه.
- ۲۵ دسامبر ۱۹۹۹ یک آتشسوزی در دفتر مرکزی یک کمپانی متهم به آلایندگی محیطزیست در کوهستان ارگان در آمریکا بیش از یک میلیون دلار خسارت به بار آورد. ELF جبهه آزادیبخش محیطزیست مسئولیت این آتشسوزی را به عهده گرفت.
- باز هم بشنوید از ELF. اعضای این گروه سال ۲۰۰۱ با بمبهای آتشزا هفت میلیون دلار به مرکز گیاهشناسی دانشگاه واشنگتن خسارت زدند؛ احتمالا به خاطر مطالعات این مرکز در زمینه تولید محصولات گیاهی تراریخته.
- اول آگوست سال ۲۰۰۳ اعضای ELF تعداد ۲۰۶ آپارتمان ساختهشده در ناحیهای در سندیهگو کالیفرنیا را به آتش کشیدند. آنها پس از آتشسوزی یک بنر بزرگ به جا گذاشتند که روی آن نوشته شده بود: «اگر بسازید ما باز به آتش میکشیم؛ اعضای ELF خشمگین هستند!»
- ۲۲ آگوست ۲۰۰۳ باز هم اعضای ELF با حمله به یک مرکز خرید و فروش خودرو در حدود صد خودرو SUV و HUMMER را به آتش کشیدند. دلیل این کار را اینگونه اعلام کردند: این خودروها مصرف سوخت بالایی دارند و باعث آلودگی هوا میشوند.
عجیب نیست که با گسترش بحرانهای محیطزیستی سبزها رادیکالتر شده و به روشهای خشونتبارتر رو آورده باشند. مثلا یکی از نوآمدهترین جریانهای فراگیر محیطزیستی گروه موسوم به شورش انقراض هستند که بهویژه در سال ۲۰۱۹ مکرر در تیتر اخبار رسانهها بودند. اما آنها مگر در این سال چه کردند؟[۱۲]
- آنها این ایده را جا انداختند که تا اخرالزمان نابودی زمین فقط ده سال باقی مانده است.
- راه نجاتی ساده و عامه پسند برای ممانعت از وقوع آن آخرالزمان جا انداختند.
- موفق شدند در ذهن جوانها یک جنگ دگماتیک خیر و شر «ما در برابر آنها» جا بیندازند.
- جوانها را کشاندند به یک فضای کارناوالی، تیشرتهای همسان و سرودهای شورانگیز و خودارتش پنداری.
- و جالبتر اینکه عملا یک مجموعه مناسک مذهبی تازه را گسترش دادند.
فهرست سابوتاژها و خرابکاریهای سبزها را میتوان خیلی طولانیتر کرد. اما خودتان میتوانید در این باره گوگل کنید. حجم عملیات خرابکارانه دغدغهمندان لوتوس و انسانهای نگران بقای پروانه سفید و مرغان شهدخوار واقعا حیرتانگیز است.
نتیجهگیری
قرار است خود شما نتیجهگیری کنید. اما در ابتدا باید سه نکته درباره احتمال کالتشوندگی سبزها را با هم مرور کنیم:
۱. اینکه سبزها عموما تحصیلکرده هستند البته احتمال درافتادن آنها به دام فرقههای افراطی را کمتر میکند اما هرگز نمیتواند بهطور قطع مانع بروز کالتهای افراطی سبز شود. توجه داشته باشید که اعضای فرقه داویدینها هم اغلب تحصیلات بالایی داشتند و در میان آنها وکلای برجسته و پروفسور هاروارد هم دیده میشد.
۲. بعید است بر سردر یک کالت نوشته باشند به کالت ما خوش آمدید. قاعدتا اغلب کالتها به کلی منکر کالت بودن هستند. سبزها نباید یک نکته را فراموش کنند. شما اغلب متوجه نمیشوید که عضو یک کالت شدهاید و کسانی که قبل از شما به گروه پیوستهاند هم صادقانه تصور میکنند که این یک کالت نیست.
۳. آنچه یک جریان اجتماعی را به کالت تبدیل میکند اغلب ماندن در اقلیت و عدم امکان جلب همراهی و حمایت اکثریت است. پیشتر که میرویم آیا بحرانهای محیطزیستی سبزها را به جریان غالب اجتماعی تبدیل خواهد کرد؟ شاید. حتی بعید نیست سبزها سرانجام به کسب قدرت سیاسی نزدیک شوند. اما قابل تصور است که همواره بین آنچه توده مردم برای دستیابی به اهداف کلان سبزگرایی به آن تن میدهد و آنچه سبزهای افراطیتر توقع دارند یک شکاف قابل توجه وجود داشته باشد. پس بعید نیست که سبزترها غالبا در اقلیت بمانند و این آنها را سوق بدهد به سمت کالت شدن.
دوازده بند پیشین و این سه نکته آخر را در ذهن داشته باشید. واقعا قرار است شما خودتان نتیجهگیری کنید. جدولی را در نظر بگیرید که در یک ستون آن دوازده زمینه کالتشوندگی سبزها قرار دارد و در ستونهای مقابل آن به شما این امکان را میدهد که به هر کدام از این زمینهها از یک تا ده نمره بدهید. فرض را بر این میگذاریم که پرهیز مطلق از کالتشوندگی در هیچ کنشگری سیاسی و اجتماعی وجود ندارد و برای هر کدام از مؤلفههای مورد اشاره از جایی به بعد باید احتمال کالتشوندگی را در نظر گرفت. به عبارت دیگر اگر نمرهای که به هر مؤلفه میدهید بیشتر از پنج باشد به این معنا است که شما اطلاق آن موضوع را به سبزها قابل تامل میدانید. تعمدا احتمالات مختلف وزندهی نشدهاند تا شما موضوع را نه به عنوان یک پرسشنامه علمی و تحقیقی و فقط به عنوان یک جمعبندی از ذهنیات خود ببینید؛ به واقع سنجش آنچه متعاقب خواندن این مقاله در ذهن شما رسوب کرده است. نگارنده خود یک سبزگرا است اما متوسط نمرهای که به احتمال کالتشوندگی سبزها داده بیشتر از پنج است. جزئیات ذکر نمیشود تا بیش از این بر ذهنیت شما اثر گذاشته نشود.
اگر شما این مقاله را میخوانید به این معنا است که یا سبزگرایید یا به هر دلیل دلمشغول محیطزیست هستید. دعوت به همفکری و اتحاد در اقدام و اندیشه معمولا یک روش توتالیتریستی است. شما خودتان با متوسط نمرهای که به این جدول میدهید، اینکه در هر کدام از مؤلفههای کالتشوندگی چقدر احتمال کالت شدن سبزها هست، هم آن قاضی نهایی هستید که قضاوت میکند و هم آن مخاطب این قضاوت که باید تصمیم بگیرد چه باید کرد. ما همه ناچار به قضاوت هستیم؛ همچنانکه در نهایت ناچاریم سبز باشیم. بله، هر نمرهای که بدهید در نهایت نافی این موضوع نیست که ما ناچاریم سبز باشیم.
پینوشتها:
[1] Joel Garreau, “Environmentalism as Religion,” The New Atlantis, Number 28, Summer 2010, pp. 61-74.
[2] Patti Wigington, “6 Warning Signs of Religious Cults”, Learn Religions, August 28, 2018.
[3] Vladimir Savchuk, “Signs You’re In a Cult, Not a Church”, July 13, 2022.
[4] Mark J. Perry, “The climate change cult: 10 warning signs”, The American Enterprise Institute, April 20, 2019.
[5] Pascal-Emmanuel Gobry, “The death cult of environmentalism”, The Week, July 5, 2016.
[۶] همان.
[7] Nasser Karami, “The Modality of Climate Change in the Middle East: Drought or Drying Up?” The Journal of Interrupted Studies. 2.1 (2019): 118-140.
[8] Brendan O’Neill, “Environmentalism: the new death cult?”, The Guardian, 3 Jul 2007.
[۹] همان.
[10] Fletcher, Robert. “License to Kill: Contesting the Legitimacy of Green Violence.” Conservation and Society, vol. 16, no. 2, 2018, pp. 147–56.
[11] Westfaul, Elane Sayers, “Eco-terror? Exploring Conceptualizations of Violence in Environmental Activism” (2020). Electronic Theses and Dissertations. 2081.
[12] Andrew Charles, “Extinction Rebellion: a short critical guide”, Overland, 24 October 2019.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *