
آسیبهای اجتماعی در کمین فرزندان بهزیستی پس از ترخیص
از کودکی به نوجوانی و از نوجوانی به مرحله جوانی میرسند درحالیکه سبک زندگی آنها با دیگر همسالانشان در بسیاری موارد فرق دارد. نه خبری از رفت و آمدهای خویشاوندی هست و نه معاشرت با همسایه و تفریحهای خانوادگی. آنها در مراکز شبانهروزی زیر نظر بهزیستی بزرگ میشوند و زمانی که به سن ۱۸ سالگی میرسند باید خودشان را برای یک زندگی مستقل جمع و جور کنند. با اندک حمایت مالی و نظارت نصفهنیمه پس از ترخیص، وارد جامعهای میشوند که کمتر آن را میشناسند. در این یادداشت به مخاطراتی میپردازیم که در جامعه برای فرزندان بهزیستی پس از ترخیص وجود دارد و راهکارهایی برای اینکه بتوان آنها را از آسیبهای اجتماعی دور نگه داشت.
مراقبت از کودکان در معرض خطر در اسناد بینالمللی
بیست سال پس از تصویب پیماننامه جهانی حقوق کودک، در سال ۲۰۰۹ میلادی در مجمع عمومی سازمان ملل، سندی به تصویب رسید که حاوی رهنمودهایی برای نگهداری و مراقبت از کودکان بدون سرپرست و کودکان فاقد سرپرستِ باصلاحیت است. این سند به کشورهای امضاءکنندهی پیماننامه حقوق کودک توصیه کرده همسو با اهداف پیماننامه، مسئولیت مراقبت از کودکان را در مراکز نگهداری شبانهروزی برعهده بگیرند و اطمینان حاصل کنند که کودکان در این مراکز شرایط مناسبی دارند و منافع و مصلحتشان در نظر گرفته شده است. همچنین از دولتها خواسته شده که حداکثر منابع و امکانات خود را به کار گیرند تا کودکان این مراکز در رفاه کامل باشند، بهداشت و امنیت آنها تضمین شود، مورد تبعیض قرار نگیرند، با آنها با عزت و احترام برخورد شود و امکان اظهارنظر در امور خود را داشته باشند.
این سند همچنین به دولتها پیشنهاد کرده است که مهارتهای زندگی و مشارکت گروهی را به کودکان آموزش دهند و اعتماد به نفس آنها را تقویت کنند تا برای ورود به زندگی مستقل و ادغام در جامعه آماده شوند. همچنین باید فرصتهای آموزشی و شغلی برای آنها فراهم شود و در فرایند انتقال آنها به سوی زندگی مستقل نیز باید جنسیت، سن، بلوغ، شرایط و نیاز هر کودک مورد توجه قرار بگیرد و با مراقبتهای بعدی به آنها اطمینان دهند که از یک سیستم پشتیبانی مناسب بهرهمند هستند.
نگهداری از کودکان در مراکز شبهخانواده بهزیستی
در ایران وظیفه نگهداری از کودکان بیسرپرست و کودکانِ در معرض خطر تا رسیدن به سن ۱۸ سالگی بر عهده سازمان بهزیستی است و این کودکان در مراکزی نگهداری میشوند که مراکزِ شبهخانواده[۱] نام دارند. در این مراکز که الگوی شبیهسازیشده از خانواده است، کودکان با همسالان و مربیان خود پیوند عاطفی برقرار میکنند، درس میخوانند، تفریح میکنند و برنامههای آموزشی خارج از درس دارند اما به دلیل اینکه همه اینها در محیط داخلی مرکز انجام میشود، این امکان را ندارند که مانند کودکان دارای خانواده با جامعهی پیرامون و اطرافیان معاشرت و تجربهاندوزی کنند. بنابراین با رسیدن به سن قانونی، در حالی زندگی مستقل خود را آغاز میکنند که تا پیش از آن در متن جامعه نبودهاند و مهارتهای لازم را برای زندگی مستقل فرا نگرفتهاند.
یک وکیل دادگستری و فعال حقوق کودک در گفتوگو با رسانه پارسی سختی فرایند اجتماعی شدن را برای فرزندان بهزیستی یادآور شد و گفت: «این بچهها بعد از ترخیص به یکباره وارد اجتماعی میشوند که پیچیدگیهای خاصی دارد و برای آنها غریبه است. به همین دلیل از دو نظر احتمال دارد آسیب ببینند: اول از نظر روحی و روانی، به دلیل ترس از روبرو شدن با همهچیز که طبیعی هم هست و دوم به دلیل نداشتن شناخت و آگاهی لازم از جامعه که ممکن است آنها را در گرداب آسیبهای اجتماعی بیندازد.»
سجاد که ۲۸ سال دارد و در یک تعمیرگاه ماشین در مشهد کار میکند تا ۱۸ سالگی در بهزیستی بوده است. او چند سال پیش، درحالیکه سال اول دانشگاه بود، با کمکهزینهی ۱۰ میلیون تومانی از بهزیستی ترخیص شد. سجاد درباره تجربه خودش گفت: «میخواستم مزه داشتن یک خانه و زندگی مستقل را بچشم، با دوستانم رفت و آمد کنم و آزاد باشم.»
سجاد به همراه دو نفر دیگر از دوستانش از بهزیستی ترخیص شدند و پولهایشان را روی هم گذاشتند که بتوانند خانه بهتری اجاره کنند: «اوایل هفتهای یکبار و بعدها هم ماهی یک بار از بهزیستی به ما سر میزدند و حال و احوال میکردند، ولی هیچوقت نفهمیدند که در همان خانه دودمان ما به باد رفت.»
چند ماه پس از اجاره خانه و زندگیِ بهاصطلاح مستقل، خانه سجاد و دوستانش پاتوق رفتوآمد جوانهای محل شد که دو نفر از آنها فروشنده مواد مخدر بودند: «هیچکس نبود به ما بگوید این بلا را سر خودت نیاور. درس را ول کردم که مثلا کار کنم. کار هم نتوانستم بکنم. از حشیش شروع شد، بعد رسید به هروئین و کراک. تا حالا دو بار ترک کردهام، ولی دوباره برگشتهام.»
نقطه مقابل وضعیت سجاد زندگی ندا است که ۲۶ ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی است. او هم در مراکز شبهخانواده بزرگ شده اما فرزند مرکزی بوده که چند فرد نیکوکار تأمین مالی آن را برعهده داشتند و رفاه کامل، بسترسازی برای هدایت کودکان به سوی علاقهمندیها و اهدافشان و آموزش مهارتهای اجتماعی و حرفهای آنها را در اولویت قرار دادند: «در مجموعه ما بچههای بزرگتر یاد میگرفتند که از کوچکترها مراقبت کنند. من تا ۱۸ سالگی دو بار در مسابقات استانی مقام آوردم و بعد هم در همین مجموعه مشغول به کار شدم. بقیه بچهها هم مثل من هستند.»
ندا در حال حاضر مدیر ارشد بخش دختران خردسال مرکزی است که در آن بزرگ شده است. او در صحبتهای خود از شیما و فاطمه نام میبرد که مثل او در این مرکز بزرگ شدند و حالا زندگی «خوبی» دارند. ندا میگوید: «ما این شانس را داشتیم که در مرکزی بزرگ شویم که درک درستی از مفهوم کودکی وجود داشت و همه چیز برای رشد و پیشرفت ما فراهم بود. همه ما مدیر مجموعه را «بابا» صدا میزنیم. اما بچههایی که زیر نظر مستقیم بهزیستی هستند، یا امکانات مجموعه ما را ندارند یا در شرایط مناسبی بزرگ نشدهاند.»
شرایط حاکم بر مراکز نگهداری شبانهروزی باعث شده بچهها با وجود نگرانی و ترس از زندگی مستقل، برای ترخیص روزشماری کنند. با این همه مسئولان بهزیستی میگویند که در برابر خواست کودکانی که میخواهند زودتر وارد زندگی مستقل شوند مقاومت میکنند تا اطمینان حاصل کنند آنها مهارت شغلی و مهارتهای زندگی را دارند.[۲]
چالشهای یک زندگی مستقل
فرزندان بهزیستی پس از اینکه به سن قانونی میرسند، میتوانند کمکهزینهای را برای تشکیل یک زندگی مستقل دریافت کنند که مبلغ آن تا سال ۱۳۹۹، حدود ۳۰ میلیون تومان بود. تمایل به دریافت این مبلغ اندک و نیاز به تجربه زندگی آزاد و مستقل از جمله دلایل کودکان برای خروج از بهزیستی پس از ۱۸ سالگی است.
مسئولان بهزیستی در تلاش هستند با یک سری اقدامات حمایتی «هدایت به سوی زندگی مستقل» را جایگزین «ترخیص» کنند اما تا آنجا که به گفته خودشان «تنگناهای بودجهای» اجازه میدهد.
در طرح جدید «هدایت به سوی زندگی مستقل»، کودکان پس از رسیدن به سن قانونی به مؤسسههایی سپرده میشوند که متولی اسکان بچهها میشوند و امور مربوط به شغل، سلامت و تحصیل آنها را پیگیری میکنند اما همه این تلاشها و نظارتها قبل از استقلال کامل فرد اتفاق میافتد. این در حالی است که یک جوان ۱۸ ساله که تجربه زندگی در خانواده و جامعه را مثل دیگر همسالان خود نداشته، پس از استقلال به اجتماعی پرتاب میشود که به دنیایی ناشناخته میماند و در این وضعیت باید توان اداره زندگی خود را داشته باشد، ادامه تحصیل بدهد، شغل مناسب پیدا کند، با دیگران معاشرت داشته باشد و نیازهای عاطفی و روحی خود را هم برآورده کند.
سجاد در این باره گفت: «اگر پولی که بهزیستی به من داد آنقدر بود که بتوانم خودم خانه مستقل اجاره کنم، به این روز نمیافتادم.» ولی ندا تجربه دیگری دارد: «ما هیچ اجباری برای ماندن یا رفتن بعد از ۱۸ سالگی نداشتیم. آنچه باعث شد من و بچههای دیگر بمانیم، احساس تعلقی بود که به آن مرکز داشتیم و آنجا را خانه خودمان میدانستیم.»
یک مددکار اجتماعی که تجربه کار با فرزندان بهزیستی را دارد، مخاطرات ورود این کودکان به جامعه را، پیش از اینکه مهارتهای لازم را فراگرفته باشند، متذکر شد و گفت: «تجربه نشان داده فرزندان بهزیستی نسبت به دیگر همسالان خودشان منزویتر هستند و کمتر احساس قرابت با جامعه میکنند. تقویت مهارتهای اجتماعی و زندگی در مدت اقامت آنها در مراکز شبانهروزی باعث میشود پس از ترخیص میان خود و جامعه شکاف بنیادین احساس نکنند و خودشان را عضوی از جامعه بدانند و به عنوان عنصری فعال ایفای نقش کنند. در غیر این صورت احتمال آسیب دیدن آنها بسیار است.» منظور این مددکار اجتماعی جوانانی است که پس از ترخیص به دام اعتیاد و بزهکاری افتادند درحالیکه با آموزش، آگاهیبخشی، حمایت و توجه بیشتر میتوانستند از این آسیبها در امان بمانند.
در همین راستا بسیاری از کارشناسان و ترخیصشدگانی همچون ندا پیشنهاد میکنند که بهزیستی تا فرجام قابلاطمینان مراقبت و حمایت خود را از فرزندان خود قطع نکند. همچنین کمکهزینه بهزیستی باید کافی و مطابق با واقعیات روز جامعه باشد تا جوان تازه به استقلال رسیده بتواند بدون اینکه دچار تنگنا شود، در زندگیاش تعادل ایجاد کند.
یکی دیگر از مهمترین راهکارها برای در امان نگه داشتن این کودکان از آسیب این است که در دوران نوجوانی، همزمان با آموزش مهارتهای فردی و اجتماعی، برای آینده شغلی و تحصیلیشان برنامهریزی شود و مشاوران و مددکاران به بچهها کمک کنند مسیر آینده زندگی خودشان را پیدا کنند و هدف داشته باشند. نوجوانی که هدفمند زندگی میکند و آموزش و مهارت لازم را برای پیدا کردن شغل مناسب یا ادامه تحصیل فراگرفته، پس از سن بلوغ هم وارد فضایی از جامعه میشود که اتمسفر کاملا متفاوتی با رهاشدگی و بطالت دارد. این نوجوان چون به دنبال هدفش حرکت میکند، کمتر به سراغ آسیب میرود.
همه چیز به زمان «بعد» بازمیگردد، به معنای اینکه نهادهای مسئول بعد از استقلال کودک از خود سلب مسئولیت نکنند و حمایت و نظارت خود را ادامه دهند. ندا از سازمانهای مردمنهاد میخواهد که بخشی از فعالیتهای خود را به فرزندان ترخیص شده از بهزیستی اختصاص دهند، راه را برای تحصیل و مهارتآموزی آنها باز کنند و از آنها بهعنوان نیروهای داوطلب در فعالیتهای خود استفاده کنند. به گفته او حتی شهروندان جامعه هم میتوانند در قبال این بچهها نقش حمایتی داشته باشند. ندا درعینحال تاکید میکند چیزی که میتواند تا حدودی فرزندان بهزیستی را در جوانی از آسیب نگه دارد، به تجربیات کودکی آنها در مراکز شبه خانواده بازمیگردد: «هرچقدر بیشتر احساس ارزشمندی و تعلق کنند، کمتر به سمت آسیبها و مخاطرات اجتماعی میروند.»
پینوشتها:
[۱] این مراکز وظیفهی مراقبت شبانهروزی از کودکانی را بر عهده دارند که یا بیسرپرستند و یا سرپرستِ باصلاحیت ندارند و به تشخیص دادگاه، وظیفه نگهداری از آنها به بهزیستی سپرده شده است.
[۲] «درد دلهای یک فرزند بهزیستی؛ از کمبودهای عاطفی تا سختیهای شروع زندگی مستقل از ۱۸ سالگی»، باشگاه خبرنگاران جوان، ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *