شرح مجموعه:
«تا حالا شده شعری را بخونی یا بشنوی، بعد حس کنی شاعر دقیقا دست گذاشته روی حرف دلت؟‌» با شاداب و پادکستش «حس مشترک»، همراه می‌شویم تا ضمن آشنایی با شاعرهای معاصر و خواندن شعرهای‌شان، از حس‌های مشترکی که با آنها داریم لذت ببریم.
حس مشترک

۱۶. احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی، شاعر معاصر ایران، در سال ۱۳۱۹ در کرمان به دنیا آمد. در سال ۱۳۲۷، خانواده پرجمعیت او به تهران مهاجرت کرد. دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون گذراند. از کسانی که او را به کار ادبی کشاندند یکی عبدالرحیم احمدی، پسرخاله‌ی نویسنده‌اش بود و یکی هم محمد شیروانی، معلم ادبیاتش در دارالفنون. دوستی‌اش با کسانی مانند پرویز دوایی، مسعود کیمیایی و اسفندیار منفردزاده به همان دوران برمی‌گردد.  

نخستین مجموعه شعرش را با عنوان «طرح» در سال ۱۳۴۱ منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ با نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری‌علاء، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی و شماری دیگر گروه ادبی طُرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو راه انداختند.  از ۱۳۴۹ تا بازنشستگی‌اش در سال ۱۳۷۳ در استخدام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. از جمله کارهایی که در این دوران با سرپرستی او تولید شد، می‌شود به     مجموعه صدای شاعر، مجموعه زندگی و آثار موسیقیدانان ایران و جهان، مجموعه آوازهای فولکلور ایران، مجموعه کل ردیف موسیقی ایران، مجموعه بازسازی تصنیف‌های کلاسیک موسیقی ایران و مجموعه قصه برای کودکان اشاره کرد. 

احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی

درباره شعر احمدرضا احمدی و اینکه چقدر از دیگران تأثیر گرفته، خودش می‌گوید: «کلام من هر چه بود −طلا بود، مس بود− متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود. من با قطب‌نمای خودم حرکت کردم. من از کسی تقلید نکردم. به گمانم حتی از خودم هم تقلید نکردم. نقادان و خصمان شعر من در این حسرت ماندند که من در جاده‌ای قدم گذارم که قبل از من دیگران آن را طی کرده باشند. نقادان و خصمان من نمی‌دانند شعری که خمیرمایه‌اش رنج و مصیبت آدمی است تقلید نمی‌پذیرد. حتی اگر در زمهریر تنهایی شاعر جان ببازد.»

روی دیوار سفید خونمون
من با رنگ سبز یه جاده کشیدم
جاده ای پر از درخت و گل و یاس
جاده ای پر از بهار و عطر یاس
رنگ سبزم کم اومد
باد اومد پاییز اومد
روی جاده ی قشنگ
ابر اومد بارون اومد
من نوشتم بارون
من نوشتم بارون
روی دیوار سفید خونمون
من با رنگ آبی دریا کشیدم
توی دریای قشنگ رو دیوار
من با رنگ آبی قایق کشیدم
رنگ آبی کم اومد
موج اومد بارون اومد
روی دریای قشنگ
ابر اومد بارون اومد
من نوشتم بارون
من نوشتم بارون.

شرح مجموعه:
«تا حالا شده شعری را بخونی یا بشنوی، بعد حس کنی شاعر دقیقا دست گذاشته روی حرف دلت؟‌» با شاداب و پادکستش «حس مشترک»، همراه می‌شویم تا ضمن آشنایی با شاعرهای معاصر و خواندن شعرهای‌شان، از حس‌های مشترکی که با آنها داریم لذت ببریم.

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

https://soundcloud.com/pmp_9/hesse-moshtarak-16-ahmad-reza-ahmadi