داستانهای من و عیال
۱. زنده باد زندگی یا بزرگترین لاکپشت آسمون
امروز لاکی مُرد؛ لاکی رحمانی. ته باغچه، گودالی رو که لاکی همیشه توش میخوابید گودتر کردم و لاکی رو گذاشتم توش. هنوز چشم باز نکرده بودم که ریحان پرسید: بابا! ما چرا میمیریم؟
شرح مجموعه:
من فرهادم؛ آرشیتکتم. زنم فریده است؛ نویسندهی کتاب کودکانه. دخترم ریحان کلاس سوم دبستانه. من و فریده، هم عاشق همدیگهایم، هم هیچ جوری با هم نمیسازیم. این یه داستانه. هر دومون هم میخوایم بهترین بچهی دنیا رو تربیت کنیم. اینم خودش یه داستان دیگهاس؛ که روی هم میشه «داستانهای من و عیال.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *