کجای جهان ایستادهام؟
۳. اسیدپاشی
آن مرد تباه میخواست عشقی که به او نداده بودم گناه من باشد. میخواست تاوان من از انتخاب نکردنش دایمی باشد؛ و نمیدانست حالا ھر بار که به شکلِ ریختهام نگاه میکنم به نفرت از او برمیگردم.
شرح مجموعه:
این مجموعه داستان گفتگویی است در باب جامعه و فرهنگ از خلال شعر، رقص و استعارههای طبیعت؛ پرسشی از نسبت زنان جامعه ما و جهان با دردهایی که میکشند. آوازی در جستجوی رهایی از آنجا که ایستادهایم، به سوی آیندهای که جز با تلاش ما شبیه آرزوهایمان ساخته نخواهد شد.
کجای جهان ایستادهام؟ چرا نظم جامعه باید بر غم بخشی از آن استوار شده باشد؟ بنایی که زهر به کام بسیاری می کشد تا خندهی کوتاهی بر لبان چند نفری بیاندازد. آوازهای رهایی اما همیشه در باد میچرخند.
هر کدام از ما در جایی از جهان ایستادهایم. دردی از این جهان را به تن کشیدهایم یا به چشم دیدهایم. رهایی اما جایی بیرون از اینجاست. رقصهای ما از دردهایمان شروع میشود ولی در آرزوهایمان خانه خواهد کرد.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *