اتوبوس
۶. خانم و آقای عزتی
توی حیاط، روی پلههای ورودی کتابخانه، زیر آفتاب نشسته بودم که یهو یاد خانم و آقای عزتی، سرایدارهای دبستانم افتادم.
شرح مجموعه:
اواسط پاییز، درست زمانی که باید هزار تا کار انجام میدادم، تصادف با ماشین اتفاق افتاد؛ تصادفی که شروع اتوبوس سواری بود.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *