وقتی مادر مجرد هستی جامعه از تو انتظار دارد که در چارچوبهای خاصی حرکت کنی؛ چارچوبهایی که لزوما هم اخلاقی نیستند بلکه زایدهی فرهنگ و تفکریاند که سالها عادت کرده مادر مجرد را این طور ببیند.
زنی تنها، خسته، معمولا با محدودیت مالی که وظیفهاش به سامان رساندن کودکش است. وقتی از چنین مادرانی صحبت میشود تصور عمومی زنی است که با صورت بدون آرایش، موهای رنگنشده، و مقنعهای که از خستگی روزانهی کار روی صورتش یکوری شده است، دست بچهای بیحالتر را گرفته و به خانه میرود.
شکی نیست که تنها بزرگ کردن فرزند، قبول تمام مسئولیتهایش و شب و روز مراقبت از کسی که جز تو کسی را ندارد، کار سختی است. شکی نیست که جامعه در این مواقع با ذرهبین سختگیرانهتری مادر را زیر نظر دارد. اما هیچ کدام از اینها دلیل نمیشود که خودمان را فراموش کنیم.
من زنی هستم که هفتهای یکبار میروم سولار. ناخنهایم همیشه مرتب است و لباسهای قشنگ میپوشم .مادر تنهایی هستم که بعد از جدایی از همسرم به تنهایی، به معنای واقعی کلمه، پسرم را بزرگ میکنم .
این روزمرههای مادر تنهای خوشحالی است که تلاش میکند دنیا را جای بهتری برای خودش و پسرش کند.