نژادپرستی نفسهای آخر را میکشد؟ احتمالا نه
۱. بیم و امید
مرگ جورج فلوید اعتراضهای کمسابقهای به نژادپرستی در داخل و خارج آمریکا به دنبال آورد. این اعتراضها موجب شکلگیری جنبشی موسوم به «جان سیاهان مهم است» شد.
اما آیا این نشانهی آغازِ پایان نژادپرستی است؟ این اعتراضها و جنبشها بیشک امیدوارکنندهاند و آگاهی کم سابقهای در میان گروههای مختلف ایجاد کردهاند. با این حال، من در این نوشته استدلال میکنم که هنوز شاهدی برای خوشبینی مفرط وجود ندارد زیرا هم نژادپرستی ریشهدارتر از آن است که بتوان به پایان قریب الوقوع آن امید بست و هم شواهدی وجود دارند که نشان میدهند شوربختانه گونههای نوین نژادپرستی در راهند.
با این حال، هدف از این نوشته یأسافکنی نیست بلکه تنها نشان دادن این نکته است که برای پایان بخشیدن به نژادپرستی هنوز راه درازی در پیش است.
۲. ریشههای سنّتی نژادپرستی
نژادپرستی گونهای شایع از سرکوبگری است. گرچه نژادپرستی وسیعتر از آن است که بتوان آن را در بردهداری خلاصه کرد اما از دیرباز ریشهی اصلی نژادپرستی بردهداری بوده است. گرچه بردهداریِ سنّتی کمتر از یک قرن است که به طور دستکم رسمی در تمام جهان منقرض شده است، به صورت غیر رسمی یا نیمهرسمی و در قالبهای نوین، به ویژه در قالب قاچاق انسان و خدمتکاری اجباری و در شرایط نامساعد، همچنان شایع است.
بردهداری در مستعمرات بریتانیا با تصویب قانون در سال ۱۸۳۳ میلادی رسماً ممنوع اعلام شد. در آمریکا بردهداری به طور رسمی در سال ۱۸۶۵ میلادی در کل خاک آمریکا ملغی شد. در ایران، بردهداری به طور رسمی در سال ۱۳۰۷ خورشیدی (۱۹۲۸ میلادی) با تصویب «قانون منع خرید و فروش برده در خاک ایران و آزادی برده در موقع ورود به مملکت» در مجلس شورای ملی ممنوع شد. در میان آخرین کشورهایی که بردهداری را رسماً ملغی کردند، میتوان از عربستان سعودی و یمن نام برد. لغو رسمی بردهداری در این دو کشور تنها در سال ۱۹۶۲ میلادی رخ داد. اما با وجود منع بردهداری، در بعضی از کشورها، به ویژه عربستان و کویت، شکلهایی از بردهداری مدرن (مانند آنچه بر خدمتکاران آسیایی میرود) رایج است و در هر دو کشور حالت شِبهقانونی یافته است.
صورتهای مدرن بردهداری در عمل هنوز کموبیش رایج است اما فقط در عمل نیست، بلکه نظریهپردازی به سود آن همچنان کموبیش در جریان است. مثلا محمدتقی مصباح یزدی (م. ۱۳۱۳ خورشیدی)، روحانی بنیادگرای شیعه، به صراحت میگوید اسلام تمام انواع بردهداری را ملغی نکرده بلکه برده گرفتن از راه جنگ با «کافران» میتواند هنوز برقرار باشد.[۱] تجددگرایان مسلمان اما معتقدند که گوهر اسلام با بردهداری میانهای ندارد و گرچه بردهداری در قرآن و سنّت نبوی بازتاب یافته اما تلاش اسلام حذف تدریجی آن بوده است.[۲]
۳. ریشههای مدرن نژادپرستی
در میان فیلسوفان عقلگرا و آزاداندیش عصر جدید هم کم نیستند کسانی که آرای نژادپرستانه داشتهاند. مثلا دیوید هیوم (۱۷۱۱-۱۷۷۶)، فیلسوف مشهور اسکاتلندی، معتقد بود «سیاهان، بلکه تمام نوع بشر، فروتر از سفیدها هستند.»[۳] ولتر (۱۶۹۴-۱۷۷۸)، فیلسوف فرانسوی عصر روشنگری، که پرچمدار عقلانیت مدرن و مدارا به شمار میآید، معتقد بود سیاهان جایگاهی میان میمونها و اروپاییها دارند.[۴] کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴)، فیلسوف مشهور آلمانی و از نظریهپردازان روشنگری، معتقد بود که سفیدها نژاد برترند و سیاهان نژاد فروتر و فروتری سیاهان از آن رو است که ذاتاً فاقد استعدادند. کانت همدلانه از هیوم نقل میکند که حتی یک سیاه با استعداد نمیتوان یافت، حتی در میان سیاهانی که سالها است از بردگی آزاد شدهاند.[۵]
ممکن است گفته شود که این آراء تنها بازتاب فرهنگ زمانهی این فیلسوفان بوده و به تفکر روشنگری، که همهی این متفکران با آن همدل بوده و بلکه پیشگام آن بودهاند، ربطی ندارد. اما برخی متخصصان تاریخ روشنگری معتقدند «نژادپرستی علمی» قرن نوزدهم ریشه در تفکر روشنگری دارد؛[۶] تفکری که پیشرفت تمدن غربی را هدف تاریخ میدانست و تمدن غربیای که آن را برتر از تمام تمدنها و نژاد صاحبان این تمدن را برتر از تمام نژادها میدانست. تلاش برای اثبات «علمی» برتری نژاد سفید موجب گسترش جمجمهشناسی و نیز شکلگیری «داروینیسم اجتماعی» و به طور خاص «بهسازی نژادی» (eugenics) در قرن نوزدهم شد. استفادهی نازیها از «بهسازی نژادی» برای حذف یهودیان، معلولها، کولیها و همجنسگرایان از بخشهای تاریک پیوند علم، فلسفهی روشنگری و نژادپرستی است.
۴. قیامت پستمدرن
بردهداری در دل سنّت رویید و نژادپرستی زاییدهی آن بود. تفکّر مدرن عصر روشنگری نیز مایهی «فلسفی» و «علمی» به نژادپرستی بخشید. ممکن است گفته شود که علم و فلسفه از نیمهی دوم قرن بیستم بدین سو با نژادپرستی وداع کرده است. این داوری زیاده خوشبینانه به نظر میرسد زیرا شوربختانه صورتهای نوین نژادپرستی در راه است.
اوجگیری جریان فکری موسوم به «ترابشریّت» (transhumanism) یا «پسابشریّت» (posthumanism) از دهه ۱۹۹۰ میلادی بدین سو نگرانیهایی در باب شکلگیری صورتهای جدید نژادپرستی ایجاد کرده است. فلسفهی ترا/پسابشری به امکان و مطلوبیّت برساختن گونهای شعورمند میاندیشد که محدودیتهای جسمی، شناختاری و حتی اخلاقیِ گونهی کنونی بشر را ندارد؛ مثلا بیمار نمیشود، مرگ ندارد و یا عمر بسیار دراز دارد و از عهدهی محاسبات فوق پیشرفتهای برمیآید که اکنون تنها از ابررایانهها برمیآید. آرمان فلسفهی ترا/پسابشری آن است که گونهی ترابشری به تدریج جای گونهی کنونی بشر را بگیرد و بدین سان عصر پسابشر آغاز شود.
نگرانی این است که، نظر به گرانی بسیار چنین طرحی، تنها ابرثروتمندها به گزینهی ترابشری دسترسی خواهند داشت. نتیجه آنکه چیزی به عنوان عصر پسابشر در کار نخواهد بود، بلکه تنها عصر پسابشر ثروتمند (عمدتاً مرد سفید غربی) در کار خواهد بود. بر این اساس، چنین طرحی به فاصلهی فقیر و غنی جنبهای ژنتیک خواهد بخشید: نسل بشر معمولی در مقابل نسل ترابشر فرامعمولی؛ نسل ترابشری که توان نابود کردن نسل بشر معمولی را خواهد داشت. در چنین حالتی محتمل است که نسل پسابشر با تبدیل بشر به ترابشر آغاز نشود، بلکه با نابود کردن باقیماندهی بشریّت به دست ترابشر آغاز شود. عصر پسابشر، بدین سان، قیامت پستمدرن خواهد بود.
گرچه این نگرانی اکنون بیشتر به درونمایهی فیلمهای علمیتخیّلی ماننده است، اما جنبهی نژادپرستانهی تفکر ترا/پسابشری ریشه در ایدئولوژی خطرناکی دارد که به آن «علمزدگی» یا «علمآیینی» (scientism) میگویند. علمآیینها (scienticists)، که نباید آنها را با دانشمندان (scientists) که متخصص شاخهای از علوم طبیعی-تجربی هستند اشتباه گرفت، میگویند تنها صورت معرفت، معرفتی است که از هستهی سخت علوم (فیزیک، شیمی، زیستشناسی، اخترشناسی و …) برمیآید و این در حالی است که هنر، دین، اخلاق، عرفان و ادبیاتْ ارزش معرفتی ندارند.
پیآمد علمآیینی آن است که هیچ محدودیت اخلاقیای جلودار پیشرفت علمی نیست زیرا اصولا چیزی به نام معرفت اخلاقی وجود ندارد که جلودار علم باشد یا نباشد. محدودیتهای اخلاقی تنها تا جایی به کار میآیند که به پیشرفت علم کمک میکنند، اما نمیتوانند مانعی بر سر راه آن باشند. بر این اساس، تفکر ترا/پسابشری بازگشت قرن بیست و یکمی به جریان قرن نوزدهمیِ «بهسازی نژادی» است.[۷]
به نژادپرستی قرن بیست و یک خوش آمدید!
پانوشتها:
[۱] محمدتقی مصباح یزدی، نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام، قم: مؤسسه امام خمینی، ۱۳۸۸، ص ۱۷۰.
[۲] برای اثر اخیری که هم به جنبههای تاریخی مسئلهی بردهداری نظر دارد و هم به مشکل الهیاتی بردهداری در اسلام، بنگرید به:
Jonathan A.C. Brown, Slavery and Islam (London: Oneworld, 2019).
[3] David Hume, Political Essays, ed. Knud Haakonssen (Cambridge / New York: Cambridge University Press, 1994), 86.
[4] David Allen Harvey, The French Enlightenment and Its Others, The Mandarin, the Savage, and the Invention of the Human Sciences (New York: Palgrave Macmillan, 2012), 150.
[5] Immanuel Kant, ‘This Fellow Was Quite Black … a Clear Proof That What He Said Was Stupid’, in Race and the Enlightenment A Reader, ed. Emmanuel Chukwudi Eze (Madlen/Oxford: Blackwell, 1997), 55.
[6] Peter Harrison, ‘Enlightened Racism?’, ABC Religion & Ethics, 2020.
Jamelle Bouie, ‘The Enlightenment’s Dark Side’, State, 2018.
[۷] برای نقد سویههای نژادپرستانهی ترا/فرابشریّت، بنگرید به:
Zakiyyah Iman Jackson, ‘Outer Worlds: The Persistence of Race in Movement “Beyond the Human”’, GLQ: A Journal of Lesbian and Gay Studies 21, no. 2–3 (2015): 215–18.
شرح عکس: بیش از شصت سال پیش، پس از لغو قانون تفکیک نژادی در مدارس آمریکا، چند دانشآموز سیاهپوست، از جمله الیزابت اکفورد، در میان غوغا و ناسزاهای معترضین به سوی دبیرستانی میروند که تا آن روز فقط دانشآموزان سفیدپوست در آن درس میخواندند.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *