شبکههای اجتماعی، تریبون مستقل افراد دارای معلولیت
حوالی روز جهانی استئوژنز ایمپرفکتا یا اختلال استخوانزایی (۶ مِی، ۱۲ اردیبهشت) پسر جوانی در اینستاگرام با من تماس گرفت و از من خواست تا ویدیویی را که مربوط به اطلاع رسانی این روز بود، بازنشر کنم. در آن ویدیو دو زن و دو مرد که تجربه زیستی با این شرایط را دارند، خودشان را معرفی میکردند و درباره علل و علائم این اختلال حرف میزدند. این چهار جوان دانشجو و فعال در حوزههای مختلف هنری و علمی از نقاط مختلف ایران بودند که تجربه مشترک زندگی با استئوژنز ایمپرفکتا آنها را به هم پیوند زده بود تا ویدیویی برای اطلاع رسانی درباره این اختلال درست کنند.
پس از آنکه ویدیوی آنها را منتشر کردم، یکی از دوستانم که معلولیتی ندارد، برایم نوشت: «اولین بار بود که کلمه سخت استئو… رو میشنیدم و در موردش چیزهایی یاد گرفتم. خوشحالم با این بچهها آشنا شدم و دیدم که مثل خود ما زندگی معمولی دارند. اگر بدون آگاهی تو خیابون میدیدمشان، برداشت متفاوتی میکردم». پرسیدم: «چه برداشت متفاوتی؟» توضیح داد که احتمالا با نگرشی منفی و همراه با ترحم و ناراحتی با آنها روبرو میشده اما این ویدیو باعث شده به این فکر کند افراد دارای معلولیتهای شدید زندگی عادی دارند و مثل همه انسانها هستند.
ممکن است شمار زیادی از کاربران اینستاگرام که این ویدیو را از حسابهای مختلف تماشا کردهاند، برای نخستین مرتبه اسم استئوژنز ایمپرفکتا را شنیده باشند و اثرات مثبت و مشابهی گرفته باشند. جوانانی که این ویدیو را ساختند، خوشاقبال بودند که پیام خود را بدون نیاز به حمایت رسانههای سنتی پرمخاطب منتشر کردند. ده، پانزده، یا بیست سال پیش، کمتر رسانه چاپی یا دیداری و شنیداری حاضر میشد گوشهای از جا یا زمانِ پخش خود را به روز جهانی استئوژنز ایمپرفکتا اختصاص دهد چرا که به زعم دستاندرکاران آنها: این بیماری ناشناختهتر از آن بود که نیازی به اطلاعرسانی عمومی داشته باشد؛ فقط تعداد اندکی از جامعه درگیرش بودند؛ و حتما مطالب و اخبار مهمتری وجود داشت که باید به آنها پرداخته میشد.
برخورد مبتنی بر میزان اهمیت موضوع در چارچوب ارزشهای خبریِ سنتی آسانتر فهمیده میشود. رابطه بین معلولیت و رسانههای جمعی همواره تابعی از کمیت و کیفیتِ ارتباطِ افراد دارای معلولیت با افراد غیرمعلول بوده است و بازتابدهنده نگرشها و رفتارهای عمومی، کلیشهای، سنتی و نادرست نسبت به معلولیت. عموم رسانههای جمعی تا همین سالهای نه خیلی دور، به موضوع معلولیت توجهی که باید نداشتند. با لنز ارزشهای خبری رایج، معلولیت نه فراگیریِ آنچنانی دارد، نه اثری بر زندگی اکثریت مردم به جا میگذارد، نه عدد و رقم بزرگی پشت آن است، نه پدیدهای جدید و جذاب است، و نه اساسا میانهای با شهرت دارد. تنها ارزش خبری معلولیت شگفتانگیزیِ گاه و بیگاه آن است که شمار معدودی از افراد دارای معلولیت را به سوژهای مناسب برای جلب توجه عمومی تبدیل میکند. این ارزش خبری که دهها و صدها سال پیش افراد دارای معلولیتهای خاص را به موضوعی برای بازارگرمی سیرکها تبدیل کرده بود، حال در تنپوشی متمدنانهتر، گهگاه شگفتانگیزیِ آنها را جلوی لنز دوربینهای رسانههای سنتی به مخاطبانِ حیرتزده میفروشد.
اما انقلاب ارتباطی در سالهای اخیر ارتباط نامتعادل بین معلولیت و رسانههای جمعی را برهمزده و قواعد بازی را به نفع افراد و گروههای دارای معلولیت عوض کرده است. در نتیجه گسترش تکنولوژی مبتنی بر اینترنت، افراد دارای معلولیت صاحب رسانههای شخصی و مخاطبانِ خودشان شدهاند و همچون ماجرای ویدیوی اختلال استئوژنز ایمپرفکتا، حتی توانستهاند شماری قابل توجه از مردم را همراه روایتهای خود از معلولیت و تجربههای تلخ و شیرینشان کنند. به بیان دیگر، افراد دارای معلولیت و گروههای مرتبط از زیر سایه رسانههای سنتی بیرون آمده و با به دست گرفتنِ رسانههای مستقل، زندگی خود را به مثابه موضوعی مهم به همراهان خود در شبکههای اجتماعی نشان میدهند.
استفاده از رسانههای مستقل و ظرفیت شبکههای اجتماعی حتی به شکلگیریِ تشکلهای واحد با هدفهای یکسان در حوزه معلولیت کمک کرده است. کمپین معلولان که از چند سال پیش در پی گرد هم آمدن گروهی از افراد دارای معلولیت با هدف مطالبه حقوقِ این گروه شکل گرفته بود، به لطف شبکههای اجتماعی و کانالهای مستقل شتابی چند برابر پیدا کرد. افراد دارای معلولیت و حامیان آنها در گوشه و کنار ایران و حتی جهان، همسو و همصدا، با برپایی گردهماییها و اجتماعات متعدد، امضای طومارهای بلند و ارسال آن به دفترها و مراکز قانونگذاری و اجرایی، و دیدارهای دائمی با مدیران موثر و فعال در بدنه اجرایی خواستار تدوین قانون جامع حقوق افراد دارای معلولیت شدند.
همچنین شبکههای اجتماعی به افراد دارای معلولیت و گروههای آنها قدرتی قابل توجه بخشیده تا نه تنها از سایه رسانههای سنتی بیرون آیند، بلکه حتی رسانههای سنتی را وادار کنند برای حرکت موازی با جریانهای فضای مجازی و عقب نماندن از آنها به موضوع معلولیت بیشتر بپردازند. استفاده کمپین معلولان از شبکههای اجتماعی حتی روی عملکردِ رسانههای گروهی سنتی در انعکاس فعالیتهای کمپین نیز اثر گذاشت. در غیاب شبکههای اجتماعی، هیچ معلوم نبود که آیا کمپین معلولان میتوانست به این سطح از کنشگری دست یابد.
صدای مستقل افراد دارای معلولیت که از شبکههای اجتماعی منتشر میشود، پیام خالص و رسای خودشان است که بدون گذر از فیلترهای مرسوم رسانههای سنتی، به همان شکل و سبکی که خود افراد دارای معلولیت میپسندند، به دریافتکنندگان آنها میرسد. در سالهای اخیر، شمار قابل توجهی از خانوادههای اوتیسم به نوشتن شرح زندگی، تجربهها و دانستههای عملی خود از زندگی با فرزندان اوتیستیک خودشان پرداختهاند. این سبک از روایتگری منحصر به شبکههای اجتماعی و اجداد زندهشان، یعنی وبلاگها و سایتهای شخصی است. در غیاب این امکانات، کمتر رسانه سنتی حاضر میشد فضایی را به بیان روزمره تجربههای زندگی با اوتیسم اختصاص دهد. در حالی که صدای نسلهای زیادی از افراد و خانوادههای جامعه معلولیت برای دههها در رسانههای سنتی جایی پیدا نکرد، حال شبکههای اجتماعی به افرادی مثل جوانان ویدیوی استئوژنز ایمپرفکتا، مادر یلدا (کودک مرحوم دارای اوتیسم)، مهسا (هنرمند نقاش و ناشنوا)، ابوذر (پژوهشگر نابینا و دانشجوی دکترا) و صدها نفر و گروه دیگر امکان بخشیدهاند که معلولیت و تفاوتها را به موضوعی مهم و قابل طرح مداوم در شبکههای اجتماعی تبدیل کنند.
به نظر میرسد اگر رسانههای سنتی از الگوهای کلیشهای بازنمایی معلولیت در قالبهای خیر و شر، جزا و پاداش، فرشتهصفت و دیوسیرت، ترحم و گلریزان و سوژهای برای سوگواری خودداری کنند، اتحاد رسانههای سنتی و شبکههای اجتماعی در حوزه افراد دارای معلولیت برآیند کیفی و کمّی پرباری داشته باشد و به پیشبرد حقوق آنها کمک مضاعفی کند.
نظر شما چیست؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *